eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄🇮🇷
13.4هزار دنبال‌کننده
22.6هزار عکس
2.7هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄🇮🇷
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . [📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》 [ #قسمت‌صدوهفتم ] به اهواز رسیدیم، قرار شد به خان
❢💞❢ ❢ 💌❢ . . [📖] رمان:《 》 [ ] با ذوق همراه زهرا راه افتادیم ، دانه دانه مکان های دیدنی را که از نت نوشته بودم را برایش ردیف کردم _ خو میریم بعد هم نوک انگشتش را نشانم داد : فقط ای همه هم صبر کن ، چقدر عجولی تو ! در این چند ساعته قدر چند سال صمیمی شده بودیم و خوب برای من عجیب بود تا این حد خونگرمی دستم را دور بازویش حلقه کردم : وای زهرا من انقدر دوست دارم اینطوری بکنم با خنده شیطنت آمیزی کنار گوشم نجوا کرد: ای جووونُم ! فقط اونی که تو دلت میخواد مو نیستُم که چپ چپی نگاهش کردم و جلو تر از او راه افتادم از پشت دستم را گرفت : تو چه زود قهر میکنی خوو حالا صدای من بود که رنگ شیطنت گرفت: این خو گفتن تیکه کلامته؟ با خنده و همان لهجه گاز گرفتنی اش گفت : ها بعد نیم ساعت کل کل ما به کارون با صفایش رسیدیم با شوق دستانم را بهم زدم: آخ جوون ! کاروون! _ خو کارون ای همه ذوق داره ؟! پشت چشمی نازک کردم : بی ذوووق ! حصیری انداختند و همگی روی آن نشستیم ، من هم عادتی که هنگام نشستن داشتم باید روی پای یکی ولو می شدم و این بار به زهرا روی آوردم ! ذوق دیدن کارون، یک جا نشستن را از ذهنم بیرون کرد و من با محبتی که بیشتر خشونت بود ؛ زهرا را همراه خود کردم ! [⛔️] ڪپے تنها‌باذڪرمنبع‌موردرضایت‌است. . . ❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal