eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄🇮🇷
13.4هزار دنبال‌کننده
22.6هزار عکس
2.7هزار ویدیو
87 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄🇮🇷
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . [📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》 [ #قسمت‌صدوسیزدهم] این دل هنوز آماده نبود برای عاش
❢💞❢ ❢ 💌❢ . . [📖] رمان:《 》 [ ] با نوری که از پنجره روی صورتم افتاد ، چشمانم را گشودم و بعد به طرف زهرا برگشتم گوشی جفتمان روی پاتختی بود ! به یاد دیشب افتادم ... دیشبی که با خودم رو راست بودم ! دیشبی که برایم شبیه اعتراف بود ! اعتراف به چیزی ناشناخته و ترسناک ! و در همان حد شیرین ؛ شبیه تکه های شکلات میان بستنی ! کاش می توانستم شبیه کودکی بی فکر عمل کنم بروم سراغ گوشی زهرا شماره نواب را برای خودم سیو کنم و بعد برایش پیامی بفرستم با این مضمون: سلام ، عشق تازه دم نمی خواهی ؟! لبخند محوی از این افکار روی صورتم نقش بست عشق کودکت می کرد و در همان حال بزرگت می کرد ، اصلا عشق صبورت می کرد هر چند هنوز هم هر دفعه می گفتم این کلمه سه حرفی را انگار جانم را می گرفتند ! چشمانم را برای خودم گرد می کردم و با حالت تعجبی برای خودم بازگوی می کردم : عشق؟! غلتی روی تشک زدم و گوشی خودم را بی هیاهو برداشتم زهرا انقدر شیرین خوابیده بود که خیال بیدار کردنش را از سر بیرون کردم ! میان نت کمی گشتم و دلم هوای شعر کرد اتفاقی بیوی فاطمه را خواندم و چشمانم پر شد "کاش پیدا بشوی سخت تو را محتاجم ! " چشمانم را آرام بستم سعی کردم به هیچ فکر نکنم ! نه به افکار آشفته ام ! نه به زهرای در خواب ! نه به فاطمه و عشق برنگشته اش! و نه به مردی که دلم را پیش تمام متفاوت بودنش جا گذاشته بودم ! اصلا خودمانیم دل چگونه جا می ماند ؟! دل چطور میان صدای مردانه ای سقوط می کند ؟! و یک دل چطور برای قد و بالای مردی ضعف می رود ؟! علامه دهری می خواستم تا پاسخگویم باشد ! عجیب بود این حس های تازه شکوفا شده اما هر کس نواب را می دید به من حق می داد ! حتما حق می داد ! [⛔️] ڪپے تنها‌باذڪرمنبع‌موردرضایت‌است. . . ❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal