عاشقانه های حلال C᭄
•𓆩⚜𓆪• . . •• #عشقینه •• #یکسالونیمباتو #قسمت_چهارصد همراه آقاجان سوار ماشین شدم و به سمت خ
•𓆩⚜𓆪•
.
.
•• #عشقینه ••
#یکسالونیمباتو
#قسمت_چهارصدویکم
ساعت حدود دو نیمه شب بود که صدای یا الله آقاجان در حیاط پیچید.
محمد حسن که تازه نشسته خوابش برده بود سریع از جا پرید و به حیاط رفت و ما هم چادر رنگی های مان را سرمان کردیم.
آقاجان همراه محمد امین و حاج علی وارد اتاق شدند و بعد از سلام کوتاهی مادر پرسید:
چی شد حاجی؟ پیداشون کردین؟
آقاجان نیم نگاهی به مادر کرد و گفت:
فعلا خبری ازشون نیست ....
مادر محکم در سر خود زد و گفت:
ای وای بدبخت شدیم ...
محمد امین به مادر نزدیک شد و گفت:
این چه حرفیه می زنی مادر
هنوز که چیزی معلوم نیست
مادر روی زمین نشست و گفت:
دیگه معلوم تر از این؟ حتما گرفتن شون .... وگرنه مگه میشه محمد علی بی خبر بذاره بره دو شب نیاد خونه
محمد امین کنار مادر نشست و گفت:
خدا کنه این محمد علی رو گرفته باشن وگرنه اگه پیداش کنم ببینمش زنده اش نمیذارم که این طور شما رو تو هول و ولا انداخته و نگران کرده
حاج علی سر به زیر و شرمنده کنار آقاجان نشست و گفت:
حلال کنید که این پسر ما جز درد سر و اذیت چیزی براتون نداشت
آقاجان گفت:
عه حاج علی این چه حرفیه؟
احمد آقا تاج سر ماست مایه افتخار ماست
محمد امین هم گفت:
حاجی ربطی به احمد نداره این محمد علی هم سر به هواست هم بی خیاله حکمًا هوا روشن بشه پیداش میشه
بعدم اصلا معلوم نیست که محمد علی پیش احمد و با احمد بوده باشه
شاید سرش به همون سازمان و رفیقای سازمانیش گرمه
هر چند هم نگران احمد و هم نگران محمد علی بودم اما با حرف محمد امین انگار دلم آرام گرفت.
یعنی می شد که احمد سالم و سلامت باشد و اتفاقی برایش نیفتاده باشد؟
با حرف محمد امین انگار جرقه امیدی در دلم زده شد و با همه وجود از خدا می خواستم که همان طور باشد.
حاج علی گفت:
خدا کنه همین طور باشه که شما میگید
ان شاء الله هر دو تا شون سالم سلامت باشن
حاج علی از جا برخاست و گفت:
با اجازه تون من دیگه رفع زحمت کنم
همه به احترامش از جا برخاستیم و آقاجان گفت:
حالا بشین یکم استراحت کن
حاج علی بالای سر علیرضا آمد و گفت:
نصفه شبه برم بهتره دیگه مزاحم نمیشم
چند بار صورت علیرضا را بوسید و روبروی من ایستاد. پیشانی ام را بوسید و گفت:
باباجان پیداشون می کنیم نگران نباش باشه؟
اشکی که در چشمم جمع شده بود را پاک کردم و آهسته زیر لب چشم گفتم.
حاج علی لبخند کمرنگی به رویم زد و بعد از خداحافظی از اتاق بیرون رفت.
🇱🇧هدیه به روح مطهر شهید جهاد مغنیه صلوات🇱🇧
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/77174
.
.
•🖌• بہقلم: #ز_سعدی
.
.
𓆩مرجعبهروزترینرمانها𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩⚜𓆪•
•𓆩⚜𓆪•
.
.
•• #عشقینه ••
#یکسالونیمباتو
#قسمت_چهارصدودوم
آقاجان که خسته بود شلوار و جوراب هایش را در آورد و تا اذان صبح خوابید.
خانباجی و محمد حسن هم خوابیدند اما انگار خواب به چشم من و مادر حرام شده بود.
تا اذان بیدار بودیم و دعا می خواندیم و صلوات می فرستادیم
آقاجان با همه خستگی اش نماز صبح را که خواند یک چای خورد و رفت تا دنبال محمد علی و احمد بگردد.
خودم دلشوره داشتم و از نگرانی آرام و قرار نداشتم علیرضا هم بی قراری می کرد و آرام نمی گرفت.
انگار نگرانی ها و حال بدم روی شیرم اثر گذاشته بود و آن قدری نبود تا او را سیر کند.
دیگر به زور شیشه ای شیر سیرش کردیم اما انگار شیر به او نساخت و باعث شد حالش بد بشود و مدام بالا بیاورد و بد تر بی قراری کند.
به معنای واقعی مستاصل شده بودم و نمی توانستم آرامش کنم
آن قدر خانباجی عرق نعمنا و آبجوش نبات و انواع جوشانده را به خورد من و بچه داد تا دم ظهر کمی آرام شد و خوابش برد.
من هم که تمام دیشب را پلک روی هم نگذاشته بودم بعد از نماز ظهر خوابم برد.
نمی دانم چه قدر گذشته بود که با صدای پچ پچ آقاجان و مادر بیدار شدم.
مادر آهسته با گریه می گفت:
یعنی چی هر جا رو گشتین نیستن؟
یعنی چی کسی ازشون خبر نداره؟
آقاجان هم آهسته گفت:
هیس خانم آروم باش ...
من و حاج علی با محمد امین و محمد آقا هر جا و هر کی به ذهن مون رسید سر زدیم.
کسی از همون روز به بعد ازشون خبر نداره
_حاجی غیب که نشدن ...
_بله غیب نشدن
_نکنه بلایی سرشون اومده باشه ... نکنه دستگیر شده باشن ...
مادر روسری اش را جلوی دهانش گرفت تا هق هقش بلند نشود و بعد گفت:
نکنه تو درگیریا کشته شده باشن برده باشن بی نام و نشون خاک شون کرده باشن ...
_عه خانم این چه حرفیه ...
خدا نکنه زبونت رو گاز بگیر ...
اون شب درگیری بود ولی کشت و کشتار نبود
دیدی که ما هم رفتیم سالم برگشتیم اگه کشتار بود که سالم نمی رسیدیم خونه
_بله خدا رو شکر سالم برگشتین ولی منو جون به سر کردین تا برگردین
_الانم بد به دلت راه نده ما هنوز داریم می گردیم
حاج علی بیاد با هم میریم بیمارستان و کلانتری ها رو سر می زنیم شاید اون جا باشن
🇮🇷هدیه به روح مطهر شهید علی خلیلی صلوات🇮🇷
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/77174
.
.
•🖌• بہقلم: #ز_سعدی
.
.
𓆩مرجعبهروزترینرمانها𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩⚜𓆪•
•𓆩☀️𓆪•
.
.
•• #قرار_عاشقی••
مدیون این حرم شده فصل بهار هم✨
پر کرده عطر صحن تو، اردیبهشت را🌸
.
.
𓆩ماراهمینامامرضاداشتنبساست𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩☀️𓆪•
•𓆩🌙𓆪•
.
•• #آقامونه ••
﮼𖡼 رخساره نشان دادی🥰
بی دین و دلم کردی...😌
فروغی بسطامی /✍
.
•✋🏻 #لبیک_یا_خامنه_اے
•🧡 #سلامتےامامخامنهاےصلوات
•🇮🇷 #جهش_تولید_با_مشارکت_مردم
•🦋 #روز_دختر | #دهه_کرامت
•📲 بازنشر: #صدقهٔجاریه
•🖇 #نگارهٔ «1363»
.
𓆩خوشترازنقشتودرعالمتصویرنبود𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🌙𓆪•
حکم شرعی فرو بردن ذرّات غذا در نماز:
اگر نماز صبح یک رکعتش خارج وقت خوانده بشه حکمش چیست
حکم شرعی برداشتن مهر توسط کودک در نماز
حکم شرعی جبران خطاهای دوران کودکی
حکم شرعی غیبت فردی که راضی هست
احکام شرعی مختص زنان
آیا انجام جراحیهای زیبایی، مثل بینی، پروتز، لیفت و... برای زیباترشدن گناه داره و دخالت در کار خدا میشه؟!
🔹راه های خنثی سازی ابزارهای
دعا،سحر و جادو،طلسم
🚿🚿🚿🚿🚿🚿🚿
در کانال احکام مورد نیاز روزانه به ادرس زیر👇
https://eitaa.com/joinchat/1372586360C0418263d4f
لینک کانال رسمی احکام شرعی مورد نیاز روزانه 👇👇
بهترین کانال پاسخگویی آنلاین احکام شرعی 👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1372586360C0418263d4f
از شــهـدا به شــمـا
از شهدا به شما
الو.........📞
صدامونو میشنوید!؟؟؟.
قرارمون این نبود....😔
قرار شد بعد از ماها
« راهمون » رو ادامه بدید...🚶🏻♂️
اما دارید « راحت » ادامه میدید!🖐🏻
عکس ماها رو میبینید...
ولی❌عکس ما عمل میکنید...
ما اینجا اومدیم تا با هم مبارزه کردن رو
یاد بگیریم
اونم مبارزه به سبک شهدااا
اینجا پاتوق مبارزه ساست
می خوای همه جوره بسیجی باحالِ همه فن حریف شی😎✌🏻
یه سر به پاتوق شهداییمون بزن👇🏻
"@Sarbazeharamm"
حـ🪖ـرفــ آخـ🪖ـر
نیرو ها در حالت آماده باشن😉
اگه می خوای به وصیت شهدا عمل کنی و بفهمی اوضاع بر چ قراره عضو شو🔥
گذری از 'رمان جانم می رود' رمانی جذاب ، عاشقانه ، هیجانی
بعد این همه تلاش سعی کرد شهاب رو صدا بزنه اما صداش از جیغ هایی که کشیده بود گرفته شده
شهاب صدای هق هق دختری رو شنید
_مهیا خانم! مهیا خانم!شمایید؟!
مهیا با صدای گرفته ای گفت
_سید! تو رو خدا منو از از اینجا بیار بیرون
شهاب سریع خودش رو به مهیا رسوند
با دیدن لباس های خاکی و صورت زخمی مهیا به زمین افتاد...
می خوای بفهمی ادامش چی میشه؟.😉
هرکی اومده یه دل ن صد دل عاشق آسید شهاب و محیا خانم داستان شده 🤭🔥
عضو شو اگه نبود لف بده😁
"@Sarbazeharamm"
•𓆩🌤𓆪•
.
.
•• #صبحونه ••
هــر صبــح در بــازار دنیــا
بہ “خــوشبـختۍ”❣
چـوب حـراج میزنند🪵
اینکہ ما قـدم برنمیـداریــم👣
و قــیمت پیشنهاد نمیکنیم💸
داســتان دیـگریست .
“خوشبختے ” پیداکردنی نیست✋🏻
بدست آوردنے است . . .!🌿
.
.
𓆩صُبْحیعنےحِسِخوبِعاشقے𓆪
http://Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🌤𓆪•
•𓆩📿𓆪•
.
.
•• #پابوس ••
امام علی(ع):
اَلزّاهِدُ فِی الدُّنْیا مَنْ لَمْ یَغْلِبِ الْحَرامُ صَبْرَهُ، وَ لَمْ یَشْغَلِ الْحَلالُ شُکْرَهُ.
زاهد در دنیا کسی است که حرام بر صبرش غلبه نکند و حلال از شکرش باز ندارد.❤️🩹
.
.
𓆩خواندهويانَخواندهبهپٰابوسْآمدهام𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩📿𓆪•
•𓆩💌𓆪•
.
.
•• #مجردانه ••
آدمها درمورد ازدواج
ایدههای مختلفی دارن؛
مامانا، معلما، مشاورها، دوستها 💞
ایدههایی که
مشخص شدن درست یا نادرستش،
زمانبره و گــاهی نتیجههای
غیرقابل جبران میده ⛅
پس
قبل از ازدواج
تا میتونی کتابای خوب
#مطالعه_کن 💚
خصوصا
کتابایی که رویکرد مذهبی هم
دارند و از احادیث و روایات،
نکتههای دقیق گفتند 👌
مثلا کتابِ
«در جستجوی آرامش»
از آقای سلیمانی،
یا ..؟!🧐
.
.
𓆩ازتوبهیڪاشارتازمابهسردویدن𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩💌𓆪•