😜 °| #خندیشه|°😜
یه بنده خدا آخره ماه🌙 رمضون
به ماه نگاه ميڪنه ميگه:
ببین چقدر لاغر شدے؟؟؟⛏😐
هم خودتو از بين بردےهم مارو.⛏😃
#شمانمیخواددلسوزماهباشی😁
#روزتوبگیـــر
ڪلیڪ نڪن لاغـــرمیشے😅👇
|•😝•| @ashegganeh_halal
🍮🍓🍮🍓🍮🍓
🍓🍮🍓🍮🍓
🍮🍓🍮🍓
🍓🍮🍓
🍮🍓
🍓
#مائده
#افطار🔰
حلوا🍮
#دستورپخت🔰
اول آرد رو بدون روغن توی تابه یا قابلمه تفت بدید که از خامی در بیاد و رنگش کمی رو به قهوه ای بره
بعد بهش روغن اضافه کنید و آرد رو سرخ کنید.
با استفاده از آبجوش و شکر برای حلواتون شهد درست کنید و وقتی آرد به نقطه ی سرخ شدن دلخواهتون رسید شهد رو بهش اضافه کنید. می تونید توی شهدتون برای خوشبو شدن از دونه های هل استفاده کنید و البته یادتون باشه دونه های هل روهمراه شهد توی آردتون نندازید
زعفرون آب کرده رو به حلوا اضافه کنید و یک قاشق گلاب می تونه به خوش عطر شدن حلواتون کمک کنه
بلافاصله در حین اضافه شدن شهد باید حلوارو هم بزنید که آرد و شهد باهم مخلوط بشن.
و حرارت رو کم کنید. قاعدتا نباید حلوا به سطح ظرفتون بچسبه
پس شما می تونید با سیلی زدن به حلوا از طریق دیواره های تابه یا قابلمه تون حلوا رو جا بندازید. به این شکل که تابه رو از روی حرارت بردارید و با دوتا دستگیره محکم ظرف رو بگیرید و ظرف رو به دو طرف تکون بدید که حلواتون به دیوار تابه کوبیده بشه
👈 #فوت_کوزه_گری👇
اگه به جای شهد و شکر حلواتونو با شیره ی خرما یا توت یا انگور و ابجوش مزه دار کنید می تونید حلوای خوشمزه ی شیره به دست بیارید و دیگه احتیاجی به زعفرون و هل و گلاب نیست و طعم متفاوتی از حلوا به دست میاد
#سیزدهمین_مائده3⃣1⃣
#نوش_جان😋🍭
🍳| @asheghaneh_halal
🍓
🍮🍓
🍓🍮🍓
🍮🍓🍮🍓
🍓🍮🍓🍮🍓
🍮🍓🍮🍓🍮🍓
تحدیر_تندخوانی_جز_سیزدهم_قرآن_کر.mp3
4.24M
#سکینه
🌙: #ویژه_برنامه_ماھ_مبارڪ_رمضان
✨:تلاوت هرروز یڪ جزء از قرآن ڪریمـ📖بھ صورت تحدیر(تندخوانے)
🍃جزء سیزدهم🍃
[🎤] @asheghaneh_halal
💜⚜💚⚜💜⚜💚⚜💜
#عشقینه
✨ #چند_دقیقه_دلت_را_آرام_کن
✍ سید مهدے بنے هاشمے
🌹 #قسمت_بیست_و_سوم
یعنی میدونست دوستش دارم و بازیم میداد؟😭
یه مدت از خونه🏡 بیرون نرفتم...
حتی چادرم رو میدیدم یاد حرفاش میوفتادم درباره چادر...😔😭
درباره اینکه با چادر با وقارترم
خواستم چادرموبردارم😓
ولی نه...❌
اصلا مگه من به خاطر اون چادری شدم که کناربزارم؟؟😕
من به خاطر خدام چادری شدم.
به خاطر اینکه پیش خدا قشنگ باشم نه پیش مردم...😇
حالا اگه به خاطر لج با اون چادرمو بزارم کنار جواب خدارو چی بدم؟!
ولی...
ولی خدایا این رسمش بود...😔
منو عاشق♥️ کنی و بکشونی سمت خودت و وقتی دیدی خدایی شدم ولم کنی؟!
خدایا رسمش نبود...😭😭
من که داشتم یه گوشه زندگیمومیکردم!!😔
منو چیکار به بسیج؟!
اصلا چرا کاری کردی ببینمش؟!👀
اصلا چرا اون اطلاعیه مشهد رو دیدم؟!
چرا از اتوبوس🚌 جا موندم که باهاش همسفر بشم؟!
با ما دیگه چرا!؟!؟!؟
ولی خیلی سخت بود.....😞
من اصلا نمیتونم فراموشش کنم
هرجامیرم
هرکاری میکنم
همش یاداونم💔
یاد لا اله الا الله گفتناش
یادحرفاش
یاد اون گریه ی😭 توی سجده نمازش
میخوام فراموشش کنم ولی...
هیچی.
یه مدت از تابستون🏕 گذشت و من از بچه های دانشگاه دیگه خبری نداشتم...
حتی جواب سمانه هم نمیدادم و شماره همشونو بلاک کرده بودم📱
چون هر کدوم از بچه های بسیج من رو یاد اون پسره مینداخت😔
تا اینکه یه روز دیدم از یه شماره ناشناس برام پیام اومد...📩
-سلام...ریحانه جان حتما بیا دفتر بسیج کارت دارم...حتما بیا...(زهرا )
گوشی📱 رو پرت کردم یه گوشه و پیش خودم نذاشتم
فردا صبح🌤 دوباره یه پیامک📩 دیگه اومد .
(ریحانه حتما بیا...ماجرا مرگ و زندگیه...اگه نیای به خدا میسپارمت👋)
نمیدونستم برم یانه...
مرگ و زندگی؟؟؟!😳
چی شده یعنی؟!
اخه برم چی بگم؟!
برم که باز داغ دلم تازه بشه؟!😭
ولی آخه من که کاری نکردم که بترسم ازش...
کسی که باید شرمنده بشه اون فرمانده ی زشتشونه😤
نه من...
اصلا برم که چی؟! باز داغ دلم تازه بشه؟!
نمیدونم...
ادامه دارد...🍃
💟 @asheghaneh_halal
💜⚜💚⚜💜⚜💚⚜💜
💜⚜💚⚜💜⚜💚⚜💜
#عشقینه
✨ #چند_دقیقه_دلت_را_آرام_کن
سید مهدے بنے هاشمے
🌹 #قسمت_بیست_و_چهارم
دلمو راضی کردم برم سمت دانشگاه🏤
راستیتش خیلی نگران شده بودم😢
تو این چند مدت اصلا نتونسته بودم فراموشش کنم😩
کم کم اماده شدم که برم سمت دفتر
توی مسیر صد بار حرفهای اون روز رو مرور کردم
صدبار مرور کردم که اگه زهرا چیزی پرسید چی جواب بدم😑
اخه من که چیزی نگفته بودم
اصلا نمیفهمیدم چجوری دارم میرم🚶♀
انگار اختیارم دست خودم نبود و پاهام خودشون راه میرفتن
وقتی وارد دفتر شدم دیدم فقط زهرا نشسته
تا منو دید سریع اومد جلو دیدم چشمهاش قرمزه به خاطرگریه کردن😭
-حدس زدم قضیه رو فهمیده باشه و از دست سید ناراحت شده😔
به روی خودم نیاوردم و سلام گفتم
یهو پرید منو بغل گرفت و شروع کرد به گریه کردن😭
-چی شده زهرا؟!
-ریحانه ..ریحانه
-چیشده؟؟
-کجایی تو دختر؟!
-چی شده مگه حالا؟!😧
-سید...
-آقا سید چی؟! اتفاقی براشون افتاده؟!
-سید قبل رفتنش خیلی منتظرت موند که باز ببینه تورو و بقیه حرفهاشو بهت بزنه ولی نشد
همش ناراحت بود به خاطر تو😔
عذاب وجدان داشت😭
میگفتم که بهت زنگ بزنه ولی دلش راضی نمیشد
میگفت شاید دیگه فراموشش کرده باشی و نخواد دوباره مزاحمت بشه
-الان مگه نیستن؟!😢
-این نامه📜 رو بخون...محمد مهدی قبل اینکه بره اینو نوشت✍ و داد بهم که بدم بهت...میخواست حلالش کنی💚
-کجا رفتن مگه؟؟
-یه ماه پیش به عنوان داوطلب رفت سوریه و دیروز یکی از رفقاش گفت که چند روز هست برنگشته به مقر
بعضیا میگن دیدن که تیرخورده🔫
این نامه📜 رو داد و گفت اگه برنگشتم تو اولین فرصت بهت بدم که حلالش کنی😔
یعنی امکان داره که ایشون ..!!!😯
-هر چیزی ممکنه ریحانه
-گریه بهم امان نمیداد😭...اخه زهرا چرا گذاشتی که برن؟!
-داداش محمد من اگه شهید شده باشه تازه به عشقش♥️ رسیده
داداش محمد ؟!😳
اره...داداش محمد..
ریحانه ای کاش میموندی حرفشو تا آخر گوش میدادی..ریحانه تو بعضی چیزها رو بد متوجه شدی
-چیا رو مثلا؟!
-اینکه من و محمد مهدی برادر و خواهر رضاعی👫 هستیم و عملا نمیتونستیم با هم ازدواج کنیم.
ولی تو فکر کردی ما...
از شدت گریه هیچی نمیدیم😭
صدای زهرا رو هم دیگه واضح نمیشنیدم
فقط صدا اخرین التماس سید برای موندن و گوش دادن حرفهاش تو گوشم میپیچید
صدای لا اله الا الله گفتناش😔😭😭😭😭
ادامه دارد...🍃
💟 @asheghaneh_halal
💜⚜💚⚜💜⚜💚⚜💜
1527623018920.mp3
7.93M
🎼🍃
🍃
#ثمینه
گناهڪار تر از من
ڪسے مگر دارےمــولا😔
#بانواےحاجمیثممطیعے🎤
#منــاجــات📖
🍃 @asheghaneh_halal
🎼🍃