عاشقانه های حلال C᭄
🎀🍃 🍃 #عشقینه #عقیق♥️ #قسمت_دویست_هفتادو_سه ♡﷽♡ برنامه داری و میخوای مجتهد بشی...تکلیفت با زندگی م
🎀🍃
🍃
#عشقینه
#عقیق♥️
#قسمت_دویست_هفتادو_چهار
♡﷽♡
راحله همانطور که با سارای کوچک بازی میکرد رو به طاهره خانم گفت: خب مادرم وقتی نمیخواد
چرا اینقدر اصرار داری؟
طاهره خانم میگوید: برای اینکه اون جوونه و نمیفهمه چی به صلاحشه!
_ای بابا این چه حرفیه شما میزنی؟... امیرحیدر بچه نیست که!
طاهره خانم بی حوصله میگوید:راحله با من یکی به دو نکن...ما خیلی وقته قرار گذاشتیم...
کربلایی ذوالفقار معترض میگوید:خانم شما با اجازه کی بریدید و دوختید؟ یه حرفی که تو دهن
چند خانم بوده الان شده حجت شرعی و ردش شده برابر با رد آیه قرآن؟
طاهره خانم کمی از موضع خود کوتاه آمد و گفت:آقا شما که تا چند وقت پیش مخالفتی نداشتید!چی شده یهو همتون مخالف شدید؟
کربلایی ذوالفقار میگوید:برای اینکه تا چند وقت پیش فکر میکردم داستان اونقدری جدی نیست و
اگه جدی هم بشه حیدر موافقه!
_حیدر هم موافقت میکنه اگه شما موافق باشید!
کربالیی ذوالفقار اصلا نمیخواست صدایش جلوی فرزندانش بر سر همسرش بالا رود تنها با اقتدار
گفت: موافقت من مهم نیست! حیدر میخواد یه عمر زندگی کنه! و شما طاهره خانم خدا رو خوش
نمیاد رو نقطه ضعف پسرت دست بزاری!
طاهره خانم اصلا این انتظار را نداشت که کربلایی ذوالفقار همسو با او نباشد. اعتراف میکرد با این
اوضاع درصد زیادی از پا فشاری اش برای غرور خودش است! غرور و احترامی که تا بوده رعایت
میشده و این مسئله هم خب....
بہ قلم🖊
" #نیل_۲ "✨
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبعمجازنیسد☺️
هرشب از ڪانال😌👇
🍃 @asheghaneh_halal
🎀🍃
عاشقانه های حلال C᭄
🎀🍃 🍃 #عشقینه #عقیق♥️ #قسمت_دویست_هفتادو_چهار ♡﷽♡ راحله همانطور که با سارای کوچک بازی میکرد رو به
🎀🍃
🍃
#عشقینه
#عقیق♥️
#قسمت_دویست_هفتادو_پنج
♡﷽♡
اما از طرفی او واقعا فکر میکرد که امیرحیدر پیش نگار خوشبخت میشود و عروسش از خودش
میشود...ازدواج فامیلی تقریبا یک رسم بود بینشان... یک سری عقاید قدیمی که واقعا محل انتقاد
شدیدی داشت و خب طاهره خانم مادر بود!
امیرحیدر به خانه برمیگرددو با صدای بلندی سلام میدهد. طاهره خانم متعجب از برگشتن
زودهنگام امیرحیدرپاسخش را میدهد و امیرحیدر دسته گلی را که به نشانه ی محبت برای مادرش
خریده بود تقدیمش میکند.
تعجب طاهره خانم صد چندان میشود اما لبخند زنان تشکر میکند و راه را باز میکند برای داخل
شدن امیرحیدر.... سارا با دیدن داییش ذوق میکند و میخندد و امیرحیدر قربان صدقه اش میرود و
با باقی اهل خانه سلام علیک میکند....
بعد از خوردن شام و جمع شدن سفره امیرحیدر کنار پدرش مینشیند و آرام در گوشش نجوا میکند:بابا....
_جانم؟
این پا و آن میکند و میگوید: من میخوام امشب یه کاری بکنم... باید که پشتم باشید.
کربلایی ذوالفقار حدس میزند که چه چیزی را میخواهد بگوید با این حال میگوید:چی شده؟
_راستش...چطور بگم. میخوام مخالفتمو با مسئله ی ازدواجم بگم...
کربلایی ذوالفقار لبخند میزند و میگوید:چه عجب!بالاخره دهن باز کردی!
امیرحیدر خودش را مستحق سرزنش میدید! این جدی نگرفتنش باعث شده بود ماجرا تا این حد
سخت شود.
طاهره خانم سینی چای را کنارشان میگذارد و خودش هم پیششان مینشیند. اندکی به سکوت و
تماشای تلویزیون میگذرد که امیرحیدر دیگر رو دروایستی با خودش را کنار میگذارد و
میگوید:مامان جان...من میخواستم یه چیزی رو بهتون بگم!
طاهره خانم با اخم نگاه از تلویزیون میگیرد و میگوید:چی؟
_خب راستش... میخواستم در مورد قضیه ازدواجم با...با نگار خانم باهاتون حرف بزنم...
بہ قلم🖊
" #نیل_۲ "✨
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبعمجازنیسد☺️
هرشب از ڪانال😌👇
🍃 @asheghaneh_halal
🎀🍃
عاشقانه های حلال C᭄
🎀🍃 🍃 #عشقینه #عقیق♥️ #قسمت_دویست_هفتادو_پنج ♡﷽♡ اما از طرفی او واقعا فکر میکرد که امیرحیدر پیش نگ
🎀🍃
🍃
#عشقینه
#عقیق♥️
#قسمت_دویست_هفتادو_شش
♡﷽♡
طاهره خانم رو ترش میکند:حرفی نیست در این مورد!
کربلایی ذوالفقار سرزنش بار میگوید:طاهره!
طاهره خانم دلش میخواست گریه کند .... در کل این بیست و چند سال زندگی مشترک نشده که
کسی با این جدیت در خانه با او مخالفت کند. با اخمی در هم گفت:بگو...
امیرحیدر دل دل میکند ومیگوید:مامان من خیلی فکر کردم. واقعا نمیتونم با ایشون ازدواج کنم!
طاهره خانم معترض میگوید:حیدر!!! باز که داری حرفهای تکراری رو میزنی؟
امیرحیدر بی مقدمه میگوید:راستش دلم یه جای دیگه است!
کربلایی ذوالفقار و طاهره خانم هر دو با بهت نگاهش میکنند! تصورش هم نمیشد روزی امیرحیدر
با زبان خودش بیاید و بگوید دلی جایی گرو گذاشته...طاهره خانم متعجب میگوید:یکی دیگه رو
دوست داری؟
امیرحیدر سر تکان میدهد که کس دیگری را دوست دارد!
طاهره خانم میپرسد:کی؟
قسمت سخت امشب همین بود...کی... شرم و حیا سفت بیخ گلویش را چسبیده بودند و داشتند
خفه اش میکردند...
_خواهر...خواهر ابوذر... آیه خانم!
طاهره خانم وکه میپرسد:آیه؟؟؟امیرحیدر آیه؟
امیرحیدر چیزی نمیگوید . طاهره خانم به این فکر میکند که آیه؟
امیرحیدر با اندکی اضطراب به مادرش نگاه میکردو طاهره خانم به فکرپیدا کردن ایرادی از این
دختر نمونه بود. خودش هم میدانست بهانه است. اما بهانه آورد:
_اون دختره چی داره که نگار نداره؟ اون که حتی چادر هم نمیزاره!
امیرحیدر پوفی میکشد و میگوید: مامان جان چرا بهونه الکی میاری؟ خدا رو خوش نمیاد اینقدر بی
انصافی میکنی! همون نگار خانم برای چی چادر سرشه؟چون قاعدتا باید دختر حاج معین چادری
باشه! تازه چادری نبودن آیه خانم که خدایی نکرده مرض لا علاج نیست!حل میشه ان شاءالله.
بہ قلم🖊
" #نیل_۲ "✨
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبعمجازنیسد☺️
هرشب از ڪانال😌👇
🍃 @asheghaneh_halal
🎀🍃
°|🌹🍃🌹|°
#همسفرانه
🌸|• شاید با شهادت همسرم مأموریتش در این دنیا پایان یافته باشد،
اما مأموریت من و همسران شهدای مدافع حرم در جبهه فرهنگی تازه شروع شده است.
💍|° همسرم اکبر زوار جنتی فدا شد.
اگر لازم باشد امیرعلی را هم در این راه فدا میکنم تا ادامهدهنده راه پدر شهیدش باشد.
او را در راه اسلام و رضای خدا قربانی میکنم.
💣|• صهیونیستها بدانند وعده امام خامنهای در نابودی اسرائیل نه با تأخیر، بلکه با تعجیل عملی خواهد شد و در این مسیر از هیچ چیز نمیترسیم.
#زندگی_به_سبک_شہـدا 🌷
#به_روایت_همسر_شهید_اکبر_زوارجنتی🕊
ڪلیڪ نڪن عــاشق میشے😉👇
°\♥️\° @asheghaneh_halal
🍃🌾
#مجردانه
گاه فردے براے فرار از خانه ے پدرے و به امید آزادے و استقلال، بدون تحقیق ازدواج میڪند، غافل از اینڪه به زندان دیگرے وارد شده است.
#میخوامحرصنخورمانمیذارید
پ.ن:
تازه شعرم میخواین؟😐
@asheghaneh_halal
🍃🌾