eitaa logo
کانال مداحی باسبک عاشقان حضرت زینب(س)
24.6هزار دنبال‌کننده
998 عکس
931 ویدیو
577 فایل
ارائه متن و صوت نوحه، روضه، مرثیه و،،،، مدیریت کانال:شعبانپور @Haram75 ─⊱✾♡✾⊰─ https://eitaa.com/joinchat/2115895304C4149e19122 @Asheghane_hazrat_zeynab 💠 اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ 💠 تعرفه تبلیغات این آیدی👇🏼 @kianatv ─┅─⊱✾♡✾⊰─┅─
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام الله علیها هر چه عمه منتظر ماندم ! چرا بابا نیامد تا سحر بیدار بودم بین راه اما نیامد آن که عمری می گرفت از لطف دست ناتوان را پس چرا حالا که من افتاده ام از پا نیامد راستی آیا ! عمو عباس هم در کربلا ماند! از علی اکبر خبر داری؟ چرا با ما نیامد؟ گوش من سنگین و چشمم تار شد حالا بگو که خون گوش پاره من بند آمد یا نیامد آن شبی که در بیابان گم شدم یادت می آید هیچ می دانی چرا حالم پس از آن جا نیامد آنقدر با کینه زهرا لگد بر پهلویم زد استخوانم خورد شد دیگر نفس بالا نیامد هر زمان از داغ دلتنگی بابا گریه کردم حرمله آمد به سوی من ولی تنها نیامد گفته بودی از سفر بابا می آید مثل یوسف منکه هر چه گریه کردم یوسف زهرا نیامد 🔹 🔹 .
. سنگین تو می روی و سهم دلم اه میشود غصه چقدر بعد تو جانکاه میشود بابا تو می روی و پس از تو قصه ی دوران دختر تو چه کوتاه میشود علی علی یا حیدر من مرده ام مگر که ببینم غریب وار هم راز با سینه ی تو چاه میشود یادم نمیرود دم آخر به زینبت گفتی که غم نصیب تو در راه میشود علی علی یا حیدر می بینی آن زمان که به گودال قتگاه در زیر دست و پا بدن شاه میشود روزی رسد که جای حسین و برادرش خولی و حرمله به تو همراه میشود علی علی یا حیدر رضا نصابی 👇
هدایت شده از خادم اهل بیت کمالی
1.32M
کمالی ❀﷽❀ در غـمِ خورشیــدِ  پشتِ ابر ، باران می گریست ماهتاب ، از این هــلالِ رو به پایان می گریست در سیَه چالی که دیگر، روز و شب فرقی نداشت از فــراقِ رویِ او ،خورشیــد تابان می گریست کُـنــجِ زنــدان بود ،امّا  غــرقِ طوفـــانِ   بلا بود موسی در دلِ امواج و طوفان می گریست در مناجاتش نوایِ درد می آمــــد به گـــوش در نمـازش تک تکِ آیات قـــرآن می گریست هر رکوع وسجده اش از بس که سنگین می گذشت  از خجالت،حلقهٔ زنجیــرِ بی جان می گریست جایِ زندانبــان ِبی شــرم ، از سرِ شـرمنــدگی  بر چنین احوال، حتی چشم زندان می گریست روزه داری که  میـــانِ  سفــرهٔ افـــطارِ  او ناله می زد تازیانه ، سفره ، بی نان می گریست روزهای واپسـیـن، رنگ دعــایش فــرق داشت یاد مادر بود و در سوگش فراوان می گریست ذکر "یارَب نَجِّنــی مِنْ سِجْنِ هارونُ الرَّشید" زیرِ لب  می خواند و با حالی پریشان می گریست روز وشـب در انتـظار دیدن معصــومه بود از غمِ دلتنــگیِ شــاه خراسـان می گریست با زبــان روزه ، یاد کــربلا بــود ، از عطـــش  روضه می خواند و به یادِ شاه عطشان می گریست شکر ، دیگر ، دختــرش جـان دادن او را ندید گرچه باحسرت ،چنان ابر بهاران می گریست کــربلا،امّا ســرِ خورشیـــد را بـر نِـیْ زدنــد پای نیــزه دختـری با آه سوزان می گریست در ردیف از بس نوشتم گریه را بغضم شکست "کیمیا"هم در غزل با اشک پنهان، می گریست
. ماه مبارک رمضان و روضه‌یِ حضرت علی علیه السلام بویِ رحمت می‌رسد از قبله‌گاه‌ داده حق مخلوقِ مجرم را پناه ماهِ غفران است ماهِ بندگی ماهِ توبه ماهِ ندبه ماهِ آه واٰ شده درهایِ لطف و مغفرت بر رویِ این عبدِ زار و روسیاه‌ روسیاه و خاطی‌اَم امّا ببخش یارب این درمانده را بر حقِّ شاه حقِّ شاهِ لوُکَشَف سردارِ بدر حقِّ قدرِ لیلةُالقدرَت اِلٰه حقِّ حیدر روحِ قرآنِ مبین حقِّ آهی که شنیده گوشِ چاه حقِّ آن روزی که دستش بسته بود کوثرش شد روبه‌رو با یک سپاه حقِّ آن یاسی که شد رنگش کبود غسل شد با گریه زیرِ نورِ ماه حقِّ مولا حقِّ زهرا حقِّ شب‌ حقِّ زینب حقِّ تب در قتلگاه حقِّ اربابِ غریبم اِی خدا در جوارِ خود بده بر من پناه   ✍ . . ۲۲۲ رفتی و بعد تو ای ماه جبینم چکنم ای پدر از غم تو سخت حزینم چکنم فرق بشکسته ی تو دیدم و فریاد زدم من ز طفلی به غم و غصه عجینم چکنم هر چه آید به سرم صبر کنم پیشه ولی گر به داغ تن بی سر بنشینم چکنم گفتی ای زینب من از روی تل می افتی وای از تنگی گودال غمینم چکنم با من از حمله ی مرکب روی سینه گفتی راه رفتن به روی سینه ببینم چکنم گفته ای هر چه بجویم بدنش پاشیده ست گر ز رگهای گلو بوسه نچینم چکنم به من از کوچه و بازار سخنها گفتی آه از آن لحظه که بی یار و معینم،چکنم # . . ۲۱۱ روم از بین شما بر دلم آذر نزنید کوفیان طعنه به زخم دل حیدر نزنید سرم از ضربه‌ی شمشیر شکستید ولی من نگویم که به تن ضربه‌ی دیگر نزنید هر چه خواهید بیارید سر من امّا خواهشاً سنگ بر آن جسم مطهر نزنید همه‌ی دل نگرانیّ من از گودال است نیزه ها بر بدن لاله‌ی پرپر نزنید گوئیا در نظرم هست که زینب گوید ته شمشیر به لبهای برادر نزنید مادری را نکشانید میانِ جنجال پسری را جلوی دیده‌ی مادر نزنید اهل کوفه به خدا،ذبح شرایط دارد کاشکی با نوک پا،ضربه به حنجر نزنید سر او را نگذارید میان خورجین و دگر ساز به سوز دل خواهر نزنید به روی خار اگر کودک معصوم دوید چنگ بر گیسوی بابائی دختر نزنید همه سرها چو بریدید و اگر نیزه زدید به سرِ نیزه ولیکن سر اصغر نزنید سر عباس اگر بر سر نی جا نگرفت با طنابی سر مرکب دگر آن سر نزنید بس بوَد خنده‌ی شادی به غم زینبِ من لااقل سنگ به ناموس پیمبر نزنید . . . بگو از قول علی با همه مردم،شائق! جز درِ خانه‌ی محبوب دگر در نزنید ............ . ۲۱۹ کوفیان! طعنه به زخم جگر من نزنید حرفی از سوختن و غارت گلشن نزنید یوسفم را به تهِ چاه کشاندید اگر به تن دَرهم او نیزه ولیکن نزنید قصد دارید به گودال بَرَش گردانید لااقل با لگد اینقدر روی تن نزنید آن زمانی که نوامیس مرا آوردند سر بازار دگر داد سرِ زن نزنید زینبم را سر بازار تصدّق ندهید شعله دیگر به دلِ سوخته خرمن نزنید دخترم را سر بازار مُعطل نکنید جلوی چشم علمدار معطّل نکنید ✍ .
┄┅✵﷽✵┅┄ ─‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅❖ ༅࿇༅═‎══─‌ روضه ای باز به نام پسـرِ فاطمه است باز هـم شـالِ عزا روی سرِ فاطمه است هر کجا بزمِ غـم حضـرت صـادق باشـد صحبت ازسوختنِ بال وپرِ فاطمه است باز هـم پشتِ در و آتش کین شد تکرار فاطمه بار دگر نقش زمیــن شـد انگـار بار هم در وسـط کـوچه  علی را بردند غـم دیگر  به سرِ شیعــه نمــودند آوار آتش افتاد به در حرمـت دیوار شکست پای سجاده نمازشب ازاین کارشکست وحشتی در دل اهل حـرم افتاد به شب دلِ آیینه ترین  صادق از اغیار شکست آه از آنـان کـه مراعات نمـازش نکننـــد اعتـنـا بر حــرم و راز ونیـازش نکننـــد آه ازآندم که ببندند دودستش به طناب پیکرش نقـش زمین باشد وبازش نکنند بی هـوا ، در پــیِ آزار کشــاندند چـرا؟ وسـط کوچـه و بـازار کـشاندند چــرا؟ نیمه شب پای پیاده پِیِ چندین مَرکَب باچنین حالت دشــوار ، کشاندند چرا؟ آسمان در وسط کوچه ، زمین می افتاد آسمان نَه! که خودِعرش برین می افتاد زنده میشد به دلش غربت زهــرا و علی تا که بر پهلو و یا روی  جَبین می افتاد باهمان حالت غم روضهٔ مادرمیخواند روضهٔ بی کسی وغربت حیدرمیخواند دلش از گریه اهل حرمش خون می شد زیر لب زمـزمه غارت معجر می خوانـد خیمــهٔ ســوخـته و خواهـر نالان حسین تکیـه بر نیـزه و آن حال پریشان حسین غـم اهـل حـرم  خویش فراموش نمود چون که افتاد به یادغم طفلان حسین ─‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅❖ ༅࿇༅═‎══─‌ ✍رقیه سعیدی(کیمیا)
. پسرفاطمه افتاده ز پا یاور تو پیکرم باد به قربان سر و پیکر تو با تو اینقدر بگویم که دگر کوفه میا می زند موج؛دورویی،نشود باور تو کوچه هایش چقَدَر مثل مدینه تنگ است بود ذکر لب من نام خوش مادر تو جان زینب تو میا کاش ز ره برگردی بیم دارم به اسارت برود خواهر تو بعد تو نیّت این کوفی بی دین این است که بریزند به خیمه به سرِ دختر تو مثل تسبیح که پاره شود ازهم آقا ترسم آن است بریزد به زمین اکبر تو قصد دارند بخندند به زانو زدنت قصدشان است ببینند دوچشم تر تو خولی از بهر سرت نقشه کشیده برگرد قصد دارد که به خورجین بگذارد سر تو **** .
عزیز فاطمه کوفه میا،بیا برگرد به غیر طوعه کسی نیست آشنا برگرد به یاد کوچه ی تنگ مدینه افتادم شدم اسیر چو در بین کوچه ها برگرد به جان مادر پهلو شکسته ات سوگند سنان به سینه ی تو تا نرفته جا برگرد دلم به یاد رباب تو خون شده،ترسم ز شیرخواره اش اینجا شود جدا برگرد به دست حرمله دیدم کمان و تیر حسین گلوی طفل کجا،تیر کین کجا برگرد عصای پیری تو شانه ی علی است ولی عصای دست تو افتد به زیر پا برگرد میان مردم کوفه سخن ز پهلوی توست زنند تا که به تو نیزه بی هوا برگرد تمام غصه ام این است زیر و رو بشوی گره نخورده تنت تا به نیزه ها برگرد ****
. ۸۴۲ بابا مدام در بر تو می زنم به سر یا که مرو یا که مرا همرهت ببر از سوز زهر سوختی و بستری شدی تو سوختی و من شدم از غصه خونجگر بابا مرو که سخت دلم شور می زند با رفتن تو بی کس و تنها شوم پدر ای وای از غریبی و تنهایی علی ای وای از فشار در و ضرب میخ در من غصه ی خودم نخورم ای پدر،که من بهر علی کنم همه دم سینه را سپر ترسم ز محسن است بماند به زیر پا ترسم که له شود بدن کوچک پسر یک لحظه چشم بی رمق خود گشا به من از کربلا و تنگی گودال ده خبر در وقت احتضار سبک هست سینه ات اما تن حسین شود معبر گذر **** .................. . ۸۴۱ ازغمت خالق دادار به هم می ریزد دلم از اشک تو ای یار به هم می ریزد دخترم گریه مکن قلب مرا می شکنی پدرت عاقبت کار به هم می ریزد زودتر از همه آیی تو کنارم زهرا بعد تو حیدر کرار به هم می ریزد بعد من خوب به تو اجر رسالت بدهند محسنت در پس دیوار به هم می ریزد عطر جنت بود از سینه ی تو زهرا جان آنهم از تیزی مسمار به هم می ریزد زهر داد آنکه به من بر حسنت تیر زند جسمش از کینه ی بسیار به هم می ریزد هر که در کوچه نزَد ضربه،تلافی بکند کربلا،پیکر خونبار به هم می ریزد آن قدر با تو بگویم که تن یوسف تو زیر ده نعل،دو صد بار به هم می ریزد گرچه آرام زنی شانه تو بر موی حسین گیسویش در کف اغیار به هم می ریزد .
. سلام الله علیها اسیر کرده مرا گیسوی شکن شکنت هزار بار بمیرم به یاد هر محنت ز دست رفتم و دل از تو بر نمی دارم ندیده هیچ کسی عاشقی به مثل منت تو قبله هستی و من روم به قبله ام امشب بیا ببین که شده آب شمع انجمنت نفس به سینه من در شماره افتاده بروی سینه من هست کهنه پیرهنت گرفته پیرهنت بوی سم اسب حسین اگر که پیرهن این است وای بر بدنت مرا به کوچه و بازار خارجی خواندند اگر چه آیه قران شنیدن از دهنت هرآنکه بود به کوچه مرا تماشا کرد تمام حرمله ها بر رباب خندیدن که یاد کودک بی شیر بود شیرزنت چه صحنه ها که در آن سرزمین ندیدم من به پیش چشم من آتش زدند بر چمنت چه شد که در کف گودال کف زدند همه گمان کنم همه دیدند زیر و رو شدنت غروب بود سرت را بریدن و بردن بروی دامن من بود پاره های تنت ز گودتر شدن قتلگاه دانستم زیاد طول کشیده است دست و پا زدنت       حاج ✍ .
. از همان کودکی ام رنج و بلایا دیدم چه بگویم که به یکباره چه غمها دیدم طفل بودم که چو جوجه بدنم می لرزید بین آن کوچه عجب محشر کبرا دیدم می کشیدند علی را وسط کوچه به زور ریسمان سیهی بر سر بابا دیدم مادرم روی زمین و لگدی محکم خورد به روی خاک تن محسن زهرا دیدم سخت تر بوداز این کوچه،خدایا گودال بدنی را به سر نیزه ی اعدا دیدم وای از نحر گلویش چقدر طول کشید نرود از نظرم آنچه در آنجا دیدم من به یک روز شدم پیر و قدم گشت دوتا مرگ خود را دل شب در دل صحرا دیدم کاشکی طفل یتیمی پس از این گم نشود من خودم گم شدن لالهٔ طاها دیدم در پی طفل روانه شدم و یک تن گفت زیر مرکب بخدا له شدنش را دیدم نفس آخر زینب شده ای هم نفسم خوب شد آمدی و روی تو حالا دیدم ✍ ................. . سلام_الله_علیها از غم دوری ات ای یار به هم ریخته ام ای مرا دلبر و دلدار به هم ریخته ام کاش این لحظه ی آخر به کنارم آیی بی تو ای شمع شب تار به هم ریخته ام این به هم ریختنم گشت شروع از کوچه مادرم خورد به دیوار به هم ریخته ام بعد پرپر شدنت ای گل زهرا و علی(صلوات الله علیهما) آتش افتاد به گلزار به هم ریخته ام زخم پهلوت مرا یاد مدینه انداخت من از آن نیزه و مسمار به هم ریخته ام تو به گودال و سه ساله به خرابه،من هم از شلوغی سر بازار به هم ریخته ام بود برگرد نوامیس خدا نامحرم آه از دیده ی انظار به هم ریخته ام .
4_5798749807208042920.mp3
14.95M
رمضان (خدا کند که گزندی به پیکرت نرسد) روضه خوانی حاج علی پاکدامن🎤 ۴۴۰ خدا کند که گزندی به پیکرت نرسد غبار بر سر و روی مطهرت نرسد مرو عزیز دلم در حرم بمان تا که سپاه دشمن خونخوار،بر سرت نرسد خدا کند که در آن اوج گریه و زاری صدای هلهله بر گوش دخترت نرسد خدا کند که زمان بریدن سر تو برای دیدنت آن لحظه مادرت نرسد به جای فاطمه بوسه زدم گلوی تو را خدا کند نوک نیزه به حنجرت نرسد نگاه تو به من از غارت حرم می گفت که کاش دست کسی سمت معجرت نرسد مرو که بعد تو در کوچه های کوفه و شام کسی به داد دل زار خواهرت نرسد **** .
4_5798749807208042920.mp3
14.95M
رمضان (خدا کند که گزندی به پیکرت نرسد) روضه خوانی حاج علی پاکدامن🎤 ۴۴۰ خدا کند که گزندی به پیکرت نرسد غبار بر سر و روی مطهرت نرسد مرو عزیز دلم در حرم بمان تا که سپاه دشمن خونخوار،بر سرت نرسد خدا کند که در آن اوج گریه و زاری صدای هلهله بر گوش دخترت نرسد خدا کند که زمان بریدن سر تو برای دیدنت آن لحظه مادرت نرسد به جای فاطمه بوسه زدم گلوی تو را خدا کند نوک نیزه به حنجرت نرسد نگاه تو به من از غارت حرم می گفت که کاش دست کسی سمت معجرت نرسد مرو که بعد تو در کوچه های کوفه و شام کسی به داد دل زار خواهرت نرسد **** .
. (علیه السلام) از تاب رفت و طشت طلب کرد و ناله کرد و آن طشت را ز خون جگر باغ لاله کرد خونی که خورده در همه عمر از گلو بریخت خود را تهی زخون دل چند ساله کرد نبود عجب که خون جگر، گر شدش بجام عمریش روزگار همین در پیاله کرد نتوان نوشت قصه ی درد و مصیبتش ور می توان ز غصه هزاران رساله کرد ✍ باحذف سه بیت 🎤 👇
. ۱۱۲۹ بابا غم تو بر جگرم چرخ میزند اشک غمم به چشم ترم چرخ میزند گرچه ز سنگ، جوجه‌ی تو پر شکسته شد صیاد باز دور پرم چرخ میزند آن دختری که زیور من شد به گوش او با خنده هی به دور و برم چرخ می‌زند از تاریانه‌ای که عدو بر سرم زده بابا خرابه دور سرم چرخ میزند موی مرا کشید و لگد زد به پهلویم دردش مدام بر کمرم چرخ میزند .
Fadaeian_Arbaein1403_Shab5 (3).mp3
53.98M
به مانند سر زلف پریشانت پریشانم ۱۰۳۳ به مانند سر زلف پریشانت،  پریشانم زجابرخیز علمدارم، ز جا برخیز ای جانم اگر درخیمه باشم پس که جمعت میکند عباس؟ بمانم گر کنار تو به یاد خیمه گریانم کنار پیکر پاشیده‌ی تو زار میگریم برایت روضه‌ی ناموسی و بازار میخوانم بلندی قدت را دید و با نیزه بلندت کرد امان از دست این خولی، که کاری کرده حیرانم به تو حق میدهم که میزنی بازو به روی خاک که تیری مانده بین استخوان چشم، میدانم تویی در بین گرما و به تن، یک پیرهن داری ولی من یک دو ساعت بعد، روی خاک عریانم اگر تو برنگردی خیمه، جسمم زیرورو گردد اگر پیشم بمانی زیر ده مرکب نمی مانم سرت درهم شد اما باز پیداشد خدارا شکر ز بعد تو منم که زیر ابر نیزه پنهانم ✍ .
. مرگ من بود دمی کز تو جدایم کردند در همان گوشه ی گودال, فدایم کردند دوستانم که نبودند بگریند به من دشمنانم همگی گریه برایم کردند من که خود, راهنمای همه عالم بودم سر خونین تو را راهنمایم کردند! هر کجا خواستم از پای در افتم, دیدم کودکان دست گشودند و دعایم کردند خجلم از تو که گم گشته امانت‌هایت بر سر خار دویدند و صدایم کردند گریه‌ها داشتم از دوری روی تو, ولی خنده‌ها بود که بر اشک عزایم کردند همرهانم که گرفتند غبار از محمل همه در خاک فتادند و رهایم کردند تا دَم مرگ, طرفدار تو بودم ای دوست دشمنان, یکسره تحسین به وفایم کردند این اسارت همه جا عزّت من بود حسین که پیام آور خون شهدایم کردند “میثمم” کوس شهی بر همه عالم زده‌ام سرفرازم که در این کوی, گدایم کردند ✍️غلامرضا سازگار 🎤 👇
. سلام_الله_علیها ۱۱۴۱ بانوی من به غصه چرا خو گرفته‌ای من محرم توام ز چه رو، رو گرفته‌ای در بین کوچه حامی حیدر شدی ولی دیدم مدال خویش به بازو گرفته‌ای این گونه راه می‌روی و می‌کُشی مرا ره می‌روی و دست به پهلو گرفتی هنگام پاشدن کمک از دست من بگیر برخاستی و دست به زانو گرفته‌ای هر بار که بدون کمک راه می‌روی احساس می‌کنم که تو نیرو گرفته‌ای .