eitaa logo
کانال مداحی باسبک عاشقان حضرت زینب(س)
24.6هزار دنبال‌کننده
998 عکس
931 ویدیو
577 فایل
ارائه متن و صوت نوحه، روضه، مرثیه و،،،، مدیریت کانال:شعبانپور @Haram75 ─⊱✾♡✾⊰─ https://eitaa.com/joinchat/2115895304C4149e19122 @Asheghane_hazrat_zeynab 💠 اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ 💠 تعرفه تبلیغات این آیدی👇🏼 @kianatv ─┅─⊱✾♡✾⊰─┅─
مشاهده در ایتا
دانلود
. 📋 خدایا لحظه‌ی تحویل سال است و هراز گاهی حاج سید رضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ خدایا لحظه‌ی تحویل سال است و هراز گاهی دلم مثل کبوتر از خراسان سر درآورده است هر از گاهی به قم رفته‌ست تا شیراز اما باز دل من از شمال شرق ایران سر درآورده است مرا با وسعت جغرافیایم آشناتر کن بیاور سفره را که لحظه‌ی تحویل، نزدیک است بیاور دخترم با خود گل لبخند را امشب غمت را زیر چادر در کنار اشک پنهان کن بیاور سیب را آیینه را اسفند را امشب تو حول حالنایت را بخوان آمین آن با من کمک کن دخترم! این سرزمین را قدر بشناسیم دعا کن دخترم تا زینت این بوم و بر باشی که از تقسیم نان با کودک همشهریت خوشحال و از همسایه بیش از خانه‌ی خود با خبر باشی الهی یا محول ! احسن الحالی عنایت کن چه بویی خانه را پر کرده! حالا خوب می‌دانم چرا این سفره را اینقدر با احساس می‌چینی کنار سفره‌ی امسال، شب بو را نمی‌بینم به جایش خوب می‌فهمم چرا هی یاس می‌چینی خدا را شکر، یاس خانه را پرپر نمی‌بینم دم تحویل سال است و من و تو دست بر سینه کنار سفره می‌خوانیم با هم، کوثر از قرآن سلام ای ابر باران زا! سلام ای دختر دریا! سلام ای مادر آب و سلام ای همسر باران! سلام ای فاطمه! امسال، ما را فاطمی‌تر کن سلام ای فاطمه! جایت کنار زینبت خالیست سلام ای فاطمه! امشب علی بسیار دلتنگ است حسینت در کنار سفره لب تشنه است می‌بینی! حسن بیش از همه از دوریت اینار دلتنگ است برای خالیه جای تو ما هم روضه می‌خوانیم نمی‌دانم ولی شاید حسن با خواهرش ‌می‌گفت که تنهایی بی‌مادر، بیا سایه سر ما باش همیشه فاطمه در خانه‌ی ما سفره می‌انداخت بیا زینب! خودت امسال جای مادر ما باش که خواهر در نبود مادر آرامِ برادرهاست غذای دیشب ما دست‌ پخت زینب بود چنان تو و پدرت دخترت کنار علی‌ست میان شانه‌ی تو چند موی سوخته بود نه موی سوخته بلکه طناب دار علی‌ست کنار سفره از آل کساء خواندیم الهی شکر! به آمین دعای یا مقلب یا علی گفتیم همیشه احسن الحال دل ما روضه‌ی زهراست که ما درد دل خود را همیشه با علی گفتیم خدایا بیشتر کن رزق هیئت رفتن ما را *شاعر: ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ . 📋 خسته بود آقا (ع) حاج سید رضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ خسته بود آقا تازه روی مرکبش، نشسته بود آقا میزدن سنگ سرش، شکسته بود آقا خسته بود آقا تک و تنها رفت که صدای گریه توو، خیمه بالا رفت دم رفتن طرفِ، خیمه‌ی زنها رفت تک و تنها رفت تنهایِ تنها بود تنهایِ تنها رفت آرومِ جونِ من زیرِ دست و پا رفت جگرش می‌سوخت خیمه‌ی اهل حرم پشت سرش می‌سوخت وسط معرکه موی دخترش می‌سوخت جگرش می‌سوخت آخر دنیاست سر بردن لباس کهنه‌شم دعواست این صدای گریه‌‌های مادرش زهراست آخر دنیاست روضه سربازه سه شبانه روز، مونده پشت دروازه دیگه روی دشمنا، به خواهرت بازه روضه مَکشوفه اونی که به حضرت عقیله معروفه اومده با دست بسته وسط کوفه ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ .👇
. مشغول کار هستی و در زیر آفتاب حس می کنی که بین تنوری، - پُر التهاب- هم تشنه ای و هم رمضان نه محرّم است کافی است این که روزه بگیری بدون آب تو روزه ای و کودک تو تشنه مانده است بی اختیار روضه ی تو می شود رباب در زیر آفتابی و هی چنگ می زنی بر انعکاس تشنه ی صحرایی از سراب چشمت سیاه می رود و باز می شود این روضه پیش چشم تو قدر یکی دو باب در خیمه ای و دست تو گهواره ی علی است ای کودکم ! عزیز دلم ! ناز من ! بخواب حتماً عمو برای تو آبی می آورد با گریه هات مادر خود را نده عذاب از هوش می روی، دو سه ساعت گذشته است پا می شوی، سؤال تو مانده است بی جواب آخر گناه کودک شش ماهه ات چه بود؟ افطار آمده است و نگاهت به ظرف آب ✍ .
4_6028363749604200865.mp3
27.4M
پر از اندوه هجران است اوقاتی که من دارم چه سنگین است این بار مجازاتی که من دارم طلای قلب من آخر بدل از آب در آمد عوض شد عاقبت با هر گنه ، ذاتی که من دارم الهی لا تودّبنی ، مرا رسوا نکن در شهر که می خندند مردم بر مکافاتی که من دارم به من گفتی بیا شبها چراغ اشک روشن کن دلم روشن شده حالا ز مشکاتی که من دارم مرا آورده ای پای دعاهای شبانگاهت خودت دادی به من حال مناجاتی که من دارم سحر شد ، در دل سجّاده ام دیدم که حسرت داشت تمام عالم از وقت ملاقاتی که من دارم مناجات امیرالمومنین ، ایوان طلا و من ندارد عالم این کنج خراباتی که من دارم نجف هر سال من با تو قرار آشتی دارم نگیری از دلم ای عشق ! میقاتی که من دارم
727_36715727497500.mp3
25.73M
خدا کند که دگر خیمه ای بنا نشود بنا اگر شده بی صاحبش رها نشود خدا کند که قد و قامت یلان غیور کنار جسم برادر ز غصه تا نشود خدا کند که اگر هر که داغ دید و شکست شبیه آینه ی خُرد کربلا نشود عموی ساقی من رفته آب بردارد دعا کنید که دستش ز تن جدا نشود ستون خیمه که افتاد عمه ام آمد به معجرم گره ی کور زد که وا نشود  ✍ .
4_6041595839468541371.mp3
20.35M
خالق مرا از اول کِی آفرید بی تو عالم به عالم ذر من را ندید بی تو با اولین گناهم دستم رها شد از بس شیطان مرا به سویش دائم کشید بی تو یک سال آب و جارو کردم مگر بیایی یک بار دیگر آمد سال جدید بی تو من خسته از زمستان چشمم به سال نو بود دیدی ؟ بهار آمد ، اما رسید بی تو مردم تمام خوشحال از دیدن شب عید من که بدم می آید از روز عید بی تو ابر بهار هر سال با چشم تر می آید از چشمهای من هم باران چکید بی تو پا در رکاب کردم تا در رهت بمیرم دیدم نمی توانم باشم شهید بی تو عید است و کعبه دارد رخت سیاه بر تن می شد مگر بپوشد ؟ رخت سفید بی تو دل بود و عقل بود و اُمّید بود و شادی این ماند غرق اندوه آن نا امید بی تو « یابن الحسن کجایی؟ مُردم از این جدایی» آخر نیامدی و قدّم خمید بی تو
4_6044046698131493636.mp3
19.25M
در خود خزیده بودم ، تو بی خبر رسیدی من خواب مانده بودم ، وقت سحر رسیدی حتی صدای پایت من را نکرد بیدار من منتظر نبودم ، تو از سفر رسیدی تو در زدی ولی باز ، نشنید گوشم انگار تو باز هم به داد این کور و کر رسیدی ای ماه روزه خیلی خشکیده بود چشمم اما به جای من تو با چشم تر رسیدی دیدی فرار کردم ، دیدی گریز پایم هم بیشتر دویدی ، هم بیشتر رسیدی من در گناه بودم ، نزدیک چاه بودم می خواستی نیفتم ، آسیمه سر رسیدی دست مرا گرفتی ، در روضه ام‌ نشاندی هم روضه‌خوان شدی و هم خون جگر رسیدی هر روز وقت افطار ، هر روز مثل هر بار رفتی کنار گودال از تن به سر رسیدی لب تشنه بود ارباب ای روضه خوانِ بی تاب بردار با خودت آب ، فردا اگر رسیدی
Shab 11 Ramazan 1403 Salahshor [Mohjat_Net].mp3
1.99M
دلم حال دعا میخواست با خود ساغر آوردم سر از میخانه ی اهل مناجاتت در آوردم برایم باز کردی جا میان رو سفیدانت به ستارالعیوبی چون تو امشب باور آوردم در این بازار بی سرمایه خالی مانده دستانم به من اشکی بده یوسف ببیند گوهر آوردم ببر با حلقه ای در گوش من را کربلا یا رب بگو امشب حسین‌ من برایت نوکر آوردم شنیدم زیر خنجر در مناجاتش به تو میگفت برای یاری دینت خدایا حنجر آوردم شنیدم خواهرش از روی تل جان دادنش را دید نشد یاری کنم او را فقط چشم تر آوردم شنیدم داخل گودال با او ساربان بد کرد من از این غصه هر وقت آمدم انگشتر آوردم الهی بشکند دست و عصایی که بر او میزد الهی دق کنم وقتی از این غم سر در آوردم شعر: ✍ ماه رمضان 1403 .
. شکایت از من عنایت از او ، قنوت از من اجابت از او گناه و عصیان همیشه از من ، همیشه عفو و حمایت از او مرا فراخواند و من نرفتم ، بغل گشود و محل ندادم که بوده دائم فرار از من ، که بوده همواره دعوت از او عجب خدایی چه باوفایی ، چه مهربانی چه آشنایی که من گنه کردم و به جایم ، مدام بوده خجالت از او گناهکاری است عادت من ، گناه پوشی است عادت او ندیده جز ناسپاسی از من ، ندیده ام جز محبت از او مگر چه می خواست غیر طاعت ، چه خواست از من به جز اطاعت نکردم از او اطاعت اما ، همیشه دیدم اطاعت از او رسیده ام با دو بال بسته ، رسیده ام خسته و شکسته حسین را صدا زدم تا ، مگر بگیرم شفاعت از او حسین از سنگ دُر بسازد ، ز من هم ایکاش حُر بسازد امید دارم بغل بگیرد ، مرا که بوده رفاقت از او عجب رئوفی عجب رحیمی ، عجب بزرگی عجب کریمی که ساربان نیز سائلش شد ، گرفت او نیز حاجت از او به تیغ ، اذن حضور داد و به دشنه اذن عبور داد و درون گودال بود و خنجر ، گرفت اذن زیارت از او حسین در خاک و خون پر از تب ، به خیمه در آه و ناله زینب برادری ماند و خواهری رفت اسارت از این شهادت از او ✍ 👇
. عید آمد باز داغ این پشیمان تازه شد دردهای من پس از یک ماه درمان تازه شد روزه هایم روزها با خشکسالی طی شدند در عوض در چشم خوبان تو باران تازه شد دور ماندم با گناه از تو ولی امسال هم باز دیدار من و تو در خراسان تازه شد پنجره فولاد تو دم می دهد ، ما دیده ایم هی مسیحی رفت از اینجا هی مسلمان تازه شد این گدا رفت آن گدا آمد ، چه رفت و آمدی در کنار سفره ات هر روز ، مهمان تازه شد سی شب از آب و عطش خواندیم و‌ حالا گوشه ی صحن سقاخانه داغ شاه عطشان تازه شد از کمانی کهنه تیری پرت شد ، داغ رباب بی علی اصغر در آن صحرای سوزان تازه شد ✍ .
. سفره آخر جمع شد ، سائل ولی در خانه ماند جای لبهای من میخواره بر پیمانه ماند دست و پا کردی برای باده نوشان کاری و در دل من آرزوی خدمت میخانه ماند دانه خوردند و پریدند از کنار سفره ات یک کبوتر از کبوترهای تو بی دانه ماند نان مشهد خورده ام ، جز این نمی سازد به من این کبوتر جلد دستان تو شد در لانه ماند نان خورت هستم ، زکاتم را تقبل کن خودت این گدا چشمش به حاتم بخشی سالانه ماند پایم از باب الجوادت رد نشد ، اذنم بده چون گداهای سر کویت سرم بر شانه ماند نوکرت تا پشت در با پای عقلش راه رفت در حرم با پای دل زائر شد و دیوانه ماند گنبدت خورشید را گرم طواف خویش کرد هر کسی پیش نگاهت شمع شد پروانه ماند ✍ .
💜🌹🌸🍀 🍀🌸🌹💜 🦋صلوات_مولودی_حضرت_معصومه🦋 🎊دوبیتی_مولودی_حضرت_معصومه🎊 بر آینه ی جمال داور صلوات بر روشنی چشم پیمبر صلوات برحضرت معصومه فروغ سرمد بردسته گل موسی‌بن‌جعفر صلوات ✨✨✨✨ اول به گل روی پیمبر صلوات دوم به جمال ماه حیدر صلوات ذی القعده شده بگو به آوای جلی برباغ گل موسی جعفر صلوات 🌻🌻🌻🌻 دارد دل ما راه نجاتی دیگر در مشهد و در قم عتباتی دیگر بر بانوی با کرامت قم صلوات بر شاه خراسان صلواتی دیگر ☀️☀️☀️☀️ بر غنچه ی بستان پیمبر صلوات برفاطمه آن یگانه گوهرصلوات بر تالی زهرای بتول و زینب معصومه گل موسی جعفرصلوات 💠💠💠💠 بر خواهر خسرو خراسان صلوات بر جلوه خورشید درخشان صلوات برحضرت معصومه شفیع محشر بر آیت حق مهر فروزان صلوات 💥💥💥💥 ای ماه کرامت به تو صدبار درود برفاطمه و احمد مختار درود برباغ گل موسی جعفر صلوات درخاتمه براحمد مختار درود 🍁🍁🍁🍁 ای خسرو طوس برجمالت صلوات برجوشش علم بی مثالت صلوات برجلوهٔ معصومه و برشاه چراغ برجدو جوادو اب و آلت صلوات 🌺🌺🌺🌺 آستان شهر تودارالشفاست تربت پاکت به هر دردی دواست گوئیا زهرا مزارش پیش توست کین‌چنین‌صحن‌و سرایت‌باصفاست ⭐️⭐️⭐️⭐️ درگلشن دین باز صفا آمده است محبوبه حی کبریاء آمده است آمد به جهان کریمه اهل البیت ده‌مژده که‌خواهررضاآمده است 🌸🌸🌸🌸 گفتند گلی عرش مقام آمده است آینهٔ نور ذوالکرم آمده است از یمن قدوم حضرت معصومه س لبخند به لب های رضا آمده است 🦋🦋🦋🦋 امشب که گلی نجمه به بر آورده بر سینه‌ی عرشیان شرر آورده گویند به گوش هم در افلاک و زمین حق حضرت زهرای دگر آورده 🌼🌼🌼🌼 باغ حرم تو گلشن رضوان است قم جلوه ای از تجلی ایمان است ما بین حرم تو و امام هشتم بین الحرمین کشور ایران است 🌾🌾🌾🌾 یک روز عجیب محترم خواهم شد محبوب‌ترین خاک‌عجم خواهم شد معصومه به قم اگر نگاهم بکند من کاشی سر در حرم خواهم شد 🌿🌿🌿🌿 ذی قعده شد و بهار ایران آمد در مشهد و قم دو گنج پنهان آمد در روز یکم کریمهٔ آل رسول در یازدهم شاه خراسان آمد 🎋🎋🎋🎋 ای مظهر عصمت خدا معصومه کن مرحمتی به سوی ما معصومه ازماتو رضا باش به جان زهرا این نام برادرت رصا معصومه 🌹🌹🌹🌹 هر آنکه شوق زهرا در سر اوست بگیرد چادرش این دختر اوست چه بانویی که در خوبی تمام است چه خاتونی که فرزند امام است ☘☘☘☘ ای که تو موسی الرضا را خواهری در. رسم و کهکشانها اختری باب حاجات تمام شیعیان در میان شهر قم تا گوهری 🌷🌷🌷🌷 جز درگه معصومه مرا نیست پناه بردوش دلم کوله ای ازبار گناه چشمم به عنایت شما باشدوبس یافاطمه اشفعی لنا عندالله 🍀🍀🍀🍀 امروز زمانه شور دیگر دارد بستان علی گلی معطر دارد از یمن قدوم حضرت معصومه گلخنده به لب موسی جعفر دارد 🎋🎋🎋🎋 از سوی خدا لطف و عنایت آمد از بیت ولا، شمسه ی رحمت آمد از دامن نجمه وزبیت موسی معصومه گل باغ ولایت آمد 💝💝💝💝 لطف حق گردیده امشب بیکران تالی زهرای اطهر شد عیان دختر موسی بن جعفر آمده زین سبب نجمه شدامشب شادمان ♦️♦️♦️♦️ از سوی باریتعالی گشته عید داده پیک رحمت حق این نوید شادمان باشیدای اهل ولا نور چشم نجمه، معصومه رسید 🕊🕊🕊🕊 نور چشمان پیمبر آمده تالی زهرای اطهر آمده درمدینه شور وغوغایی بپاست دختر موسی بن جعفر آمده 🕊🕊🕊🕊 سرزده نوری ز خلاق مبین دختری ازنسل ختم المرسلین آمده معصومه امشب درجهان خواهر مولا امام هشتمین 🌻🌻🌻🌻 گل ز باغ آل پیغمبر رسید در مدینه تالی کوثر رسید نجمه ازیمن وجودش شادمان نور چشم موسی جعفر رسید 💟شاعرحاج_رضا_یعقوبیان💟
. به دیدۀ تر ما رنگ یأس و رخوت نیست سپاه عشق کماکان میان میدان است در انتظار ظهوریم و خوب می‌دانیم سپاه مهدی ما لشکر ‌شهیدان است ✍ .......... . 🏴 و همراهان ایشان یک عده روی خاک صحرا جان سپردند یک عده در اعماق دریا جان سپردند یک عده مانند کبوترهای عاشق رفتند و بین آسمان‌ها جان سپردند یک عده بی سر، عده‌ای با درد پهلو یک عده دیگر ارباً اربا جان سپردند یک عده روی دست ارباب دو عالم یک عده روی پای مولا جان سپردند یک عده هم بی‌دست، لب‌تشنه ولی مَرد دور از وطن مانند سقا جان سپردند در بستر تردید مُردن ننگشان بود رفتند و در آغوش زهرا جان سپردند ............. . در آرزوی مائیم و همین حسرت در خون نتپیدن ماندن وسط راه و به مقصد نرسیدن آنان که دویدند، رسیدند به مقصود مائیم و زمین خوردن و دیگر ندویدن بازار غریبی است، ضرر کرده‌ام ای عشق از آمدن و دیدن و یوسف نخریدن شمعی است شهادت که به سوسو زدن افتاد از پیله خوشا! لحظه‌ی پروانه پریدن زنده است شهادت که پیاپی شده کارش در کالبد مُرده‌ی ما روح دمیدن پرواز، تو را می‌طلبد! فرصت خوبی است از لانه نیفتادن و از شاخه پریدن از شمع و گل و ناله‌ی پروانه بیاموز «افروختن و سوختن و جامه دریدن» آزادگیِ بی تنِ بر نیزه چگونه است؟! برخیز که حیف است چنین قد نکشیدن قد قامتِ ظهرِ عطش از پا نفتاده است ای سرو! خوشا پا شدن و قد نخمیدن مائیم و قراری که قرار است بیاید مائیم و همین حسرت دلدار ندیدن بگذار بمیریم و بسوزیم و برآییم از آتشِ خاکسترِ ققنوس شنیدن ✍ .
. اگرچه گمنام اگرچه پنهان خلوصش اما اثر که دارد من از جهادش خبر ندارم خدایش اما خبر که دارد رجاست ، خوف از خطر مبادا در این سفر بی هنر مبادا که جبهه سرباز اگر ندارد رجایی و باهنر که دارد به راه افتاد و عشق برداشت از آنچه برداشت خود خبر داشت بضاعت سیم و زر ندارد بضاعت جان و سر که دارد مسیرِ فرهاد بیستون است و شرطِ اول قدم جنون است چه توشه ای بهتر از محبت؟ بیاورد عشق هرکه دارد بنا به ماندن نبود از اول ، چرا بماند؟ چرا معطّل؟ چه بهتر از لانه پر بگیرد ، رها شود ، بال و پر که دارد ✍ .
. تازه شد خبر ، خبر جدید شد چیست ؟ خادم الرضا شهید شد کوله بار بسته یار ، عازم است کیست این ؟ رفیق حاج قاسم است کیست این ؟ چقدر کربلایی است باز هم شهید ، یک رجایی است کیست این شهید یا رضا به لب ؟ جان او رسید با رضا به لب کیست این که نام او سرآمد است ؟ مقصدش رواق‌های مشهد است پله زد به آسمان قدم قدم باز شد به روی او در حرم راه را نرفت ، راه را دوید شد کبوتر و به آسمان پرید باز هم خبر ، خبر جدید نیست کشور رضا که بی شهید نیست ✍ .
. حاج سیدرضا نریمانی بيا نگار آشنا شب غمم سحر نما مرا به نوكریِ خود شها تو مفتخر نما ای گل وفا حسين معدن سخا حسين میكشی مرا حسين 📋 نامه عبدالله بن جعفر به ابی عبداالله و بدرقه فرزندان خود (س) کاروان ابی‌ عبدالله از مدینه راه افتاد. این دوتا آقازاده‌ی بی‌بی حضرت زینب دنبال کاروان نبودند اینقدر به پدرشون اسرار کردند. - آخه بابا بزار ما هم بریم. آخه عبدالله مریض احوال بود اینا قرار بود. بایستند آقا بهشون فرمود:« شما کنار پدرتون بمونید». گفتند:«چشم». ولی تا کاروان راه افتاد، اومدن پیشِ بابا. -بابا! آخه علی‌اکبر رفت، قاسم رفت، عبدالله رفت، بنی‌هاشمیا همشون رفتند کسی دیگه توو مدینه نمونده. به ما هم اجازه بده بریم. عبدالله بن جعفر قبول کرد. یه دست خطی نوشت برا ابی عبدالله و برای خواهرش. دست خط و داد بهشون، سریع برید خودتون و برسونید به کاروان. نزدیکای مکه بود که این دوتا سواره، این دوتا آقازاده‌ خودشون و رسوندن. از اون دور منادی فریاد زد:« دوتا سوار دارن میان آقا». یهو ابی عبدالله از دور نگاه کرد، بی‌بیم از محمل سرشون و بیرون آورد. - کیه؟! آخه دل بی‌بی هی توو این سفر شور میزد. سرش و از محمل بیرون آورد، بَه بچه‌هامند الهی قربونشون برم. خدا رو شکر الحمدلله خودشون رو رسوندند. دست خط رو آوردن پیش ابی عبدالله، به پاهای داییشون افتادند. دایی جان بابامون ما رو فرستاده اینم دست خطشه. ما اومدیم کنار مادرمون باشیم، آخه شنیدیم وقتی تو رو می‌کشند قراره مادرِ ما به اسارت بره. چه جوری میشه ما توو مدینه باشیم، مادرمون رو ببرند به اسارت، دستاش و ببندند مادرِ ما حضرت زهرا هم که از خونه می‌خواست بره مسجد، برا فدک هرکاری کرد امام حسن گفت:« من باید دنبالت بیام، آخه نمیشه که». توی مسیرم هی دلش شور میزد، خدایا اتفاقی برای مادرم نیوفته... آخرشم توو راه برگشت همینجور که دستش توو دست مادرش بود، اون نامرد اومد گفت:« بده فدک و»... مادر این قباله رو گرفت پشتش، پشت کمرش، پشت چادرش پنهان کرد. جلو امام حسن چنان توو صورت مادرم زد فلذا رو پاهای حسین افتاده، نمیذاریم مادرمون تنهایی بیاد... . 📋 رود سمت برادر به تنش تب دارد (ع) ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ رود سمت برادر به تنش تب دارد دو پسر دارد و یک زمزمه بر لب دارد به فدای سر تو! هرچه که دارم این است چه کنم؟ هست همین هر چه که زینب دارد ارث زینب قد خم بود، قسم داد و گرفت إذن خود را هم از آن قدّ مورّب دارد پسرش رفت به میدان و شغالان دیدند شیر این بیشه عجب باد به غبغب دارد رفت و فریاد برآورد برادر! بشتاب تیغ ورّاث علی از دو طرف لب دارد حق همین است که قربانی اکبر بشویم زینب است این که دو فرزند مؤدب دارد از یمین می‌روم از سمت یسارش با تو دشمن معرکه یک روزِ معذّب دارد بد به دل راه مده مطمئناً پیروزیم مادر ماست که در خیمه، مرتّب دارد: زیر لب زمزمه ناد علی می‌خواند دارد از هیبت اولاد علی می‌خواند تکیه دادند به هم هر دو برادر اینبار هر دو در مرکز این دایره و چون پرگار دور خود ساخته‌اند از سر دشمن کوهی تن بی‌سر چقدر ماند و در این انبوهی خُدعه زد دشمن بی‌عرضه و ترسو ای وای بارش تیر شد آغاز ز هر سو ای وای ناگهان هر دو برادر به کمین افتادند زیر باران جفا هر دو زمین افتادند بدن هر دو پر از تیر، به هم دوخته شد چشم هر دو پسرِ شیر به هم دوخته شد اول از ترس در آن حال رهاشان کردند بعد با تیغه شمشیر جداشان کردند این طرف، حادثه از چشم زنی دور افتاد آن طرف در وسط خیمه دلی شور افتاد گَرد، خوابید و شد آن واقعه پیدا کم‌کم چشم مادر نگران شد به پسرها کم‌کم عاقبت واقعه، شد آنچه که زینب می‌خواست نذر او گشت اَدا! شکر، حسینش برجاست پسرانم به فدای سر تو، غم نخوری هر دو قربان علی‌اکبر تو، غم نخوری پسرانم که بماند! خودِ زینب هم هست جان من نذر علی اصغر تو، غم نخوری تو سفارش شده مادرِمانی، قَسَمَت می‌دهم جان من و مادر تو، غم نخوری هر چه غم مال من و قول بده تا آخر هر چه غم خورد اگر خواهر تو، غم نخوری ✍ 📋 دلاوری طفلان زینب در واقعه کربلا (س) (س) وقتی دو برادر اومدن اذن گرفتند از داییشون، بهشون اجازه داد، گفت داداش از همدیگه جدا نشیم. گفت« چشم داداش»؛ شمشیر برداشتند یکی از این طرف یکی از اون طرف زدند به دل لشکر انقدر لشکر کشته داد نگرانیِ تو رو نمی‌تونم ببینم، این زن نمی‌تونه نگرانیِ امامش و ببینه یه روزیم رسید امیرالمومنین رسید بالا سر فاطمه‌ش، هرچی صداش میزد جواب نمیداد، گفت: تو هم جواب علی رو نمیدی؟ اشکای چشم علی رو صورت فاطمه چکید، بی‌بی چشماشو باز کرد دستای شکسته‌ش و بالا برد اشکا رو از گوشه چشمای علی پاک کرد، علی جان! اصلا من اینجوری شدم اشک تو رو نبینم
. 📋 شب پنجم که می رسد از راه (ع) حاج سید رضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ شب پنجم که می رسد از راه روضه را غرق آه باید خواند از یتیم حسن که می‌گوییم روضه‌ی قتلگاه باید خواند روز آخر نیامده است اما روضه رفته است داخل گودال مثل مرغی که بال او کَنده است حسنی زاده می‌زند پَر و بال لحظه‌ی آخر است و این میدان گرچه مَرد نَبرد می‌خواهد حسنی زاده! پیش عمه بمان بعد از این، خیمه مرد می‌خواهد حیف از آن دست حیف از آن بازو دست خود را به تیغ نسپاری پیش زینب بمان که بعد عمو عَلَم و مشک را تو برداری پیش زینب بمان که می‌ترسم روضه‌ی پشت در شود تکرار مادرم بازوی کبودی داشت دست خود را به تیغ‌ها نسپار شیر اگر بچه باز هم شیر است آن شغال زبون نفهمیده اینکه دست تو را ز تن انداخت دست عباس دیده ترسیده *شاعر: ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ . 📋 من پسر حسنم (ع) (س) ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ لشکر اندکی صبر کرد، یهو دیدند به سوی حضرت دوباره حمله‌ور شدند؛ برگشتند. یهو دیدند لشکر دورِ گودال حلقه زده، عبدالله بن حسن از خیمه بیرون اومد. اومد کنار عموش حسین ایستاد، بی‌بیم دنبالش داره دَوان دوان میره، عبدالله میدَوه، زینبم از این طرف داره پشت سرش داره میدوه. یه مرتبه با اون حالش ابی عبدالله توو گودال افتاده داره دست و پا میزنه؛ لشکرم احاطه کرده دورِ گودال و. یهو ابی عبدالله صدای بی‌رمقش بلند شد:« خواهرم بگیرش این بچه‌ رو محبوسش کن، یعنی ببرش یه جایی زندانیش کن منو نبینه»... @emame3vom به شدت امتناع میکرد عبدالله، و اینجوری صدا زد:« عمه جان! به خدا قسم اینجوری عموم و تنها نمی‌ذارم، از من نخواه از عموم جدا بشم، من پسر حسنم، من پسر یه آقاییم که توو کوچه‌ها مادرش رو تنها نگذاشت، من پسر همون آقام که توو کوچه مادرش و زدند اومد از مادرش دفاع کرد»... اون روزم حسن کوچیک بود کم سن و سال بود، اما یه جوری از مادر دفاع کرد، اینجام توو کربلا عبدالله نوجوونه، کوچیکه... میگه اون نانجیب شمشیرش رو به سمت ابی عبدالله بلند کرد؛ - آیا میخوای عموی منو بکشی ای پسر خبیثه، ای پسر زِنا زاده؟! میخوای عموی منو بکشی؟! شمشیرش و بلند کرد زد، عبدالله دستش و سپر کرد. همچین که این دستش و سپر کرد؛ شمشیر به دستش خورد این دست به پوست آویزان شد. صدای این بچه بلند شد یا اُماه. یهو تا شمشیر به دستش خورد صداش بلند شد وای مادر! اگه اون روز، روزِ پُر سوز، یکمی بودم بزرگتر توی کوچه، میشدم من، سپر بلای مادر آخه همچین که شمشیر به دستش خورد، وای مادر و که گفت؛ گفت خدا رو شکر از عموم تونستم دفاع کنم، نذاشتم شمشیر بهش بخوره... آخه توو کوچه که بابام همچین دستش و بلند کرد. ایستادم به روی پنجه‌ی پایم اما دستش از روی سرم رد شد و.... بالاخره از خونواده‌ی امام حسنیا یه نفر تونست آبروداری کنه. توو کوچه که هرکاری کرد بابام نشد نشد نشد.امام حسن از این داغ پیر شد... گرچه اینا آبروی عالمند، همه میان از در این خونه آبرو میگیرند... فراموشی نعمتیه، مگه به این راحتیه گودیِ قتلگاه من، اون کوچه‌ی لعنتیه دستت سیاهه نزن امام حسین عبدالله رو بغل گرفت توو آغوش گرفت، به سینه چسبانید. صدا زد:« پسر برادرم صبر کن، صبر کن، صبر کن». آروم آروم ملحق میشی به بابات به اجدادت، به مادرم فاطمه.... یه تیری زد به حلقومش؛ این تیرو که زد نمیدونم چه جوری زد که میگه «فَذَبَحَ» یعنی سر جدا شد، سر این بچه توو دامن حسین افتاد... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ .👇
. علیه_السلام .................................. عمو به میدون رفت خسته و محزون رفت این دفه بی یاور چقد پریشون رفت یکی دو تا صد تا هزار نفر شدند توو قتلگاه براش چه دردسر شدند تنها و بیکسه عمو تو قتلگاه نمیزارم عمو بمونه بی سپاه نوبت دستای منه برا عمو سپر باشن یک تنه وایمیسم اگه حتی هزار نفر باشند ### میون گوداله عمو چیه بی حاله زخمیه سر تا پاش چه بی پر و باله می بینی حال و روزشو بزا برم غربت سینه سوزشو بزا برم می بینی که چی اومده سر تنش دارن با هر وسیله ای میزننش عمه رهام کن تا برم /تو رو به مادرت قسم من التماست می کنم/ بزار به دادش برسم .............................. دشمن ازم ترسید تا رجزامو دید خون حسن اینبار توو رگ من جوشید به سن و سال که نیس منم مقاومم هرچی باشه منم شبیه قاسمم حتی اگه سر از تنم جدا بشه نمیزارم تو قتلگاه رها بشه این همه دشمن اومدن از عمو جونم چی میخوان دق می کنم مثل عمو سمت حرم اگه بیان __ : ‌👇
. یا سلام الله علیها شاعر: ________________ تو موهات سوخته مثل موی من کبوده چهره ت مثل روی من شکست ابروت مثل ابروی من / ببین بابا دیدی بابا بین راه از ناقه وقتی روی خاکا افتادم ناله ی وا غربتا از عمق سینه سر دادم بسکه محکم زد توو گوشم درد پا رفت از یادم گوشوارم و برد فدا سر تو خیلی غما دیده دختر تو بخواد میبخشم النگوهام و ازش می گیرم انگشترت و ### ماها رو می بردن با اشک و آه میون نامحرم ها یک سپاه ما رو می کشتن مردم با نگاه / ببین بابا دیدی بابا دشمنت هر چی منو زد محکم اما ایستادم تازیونه زد به بازوم یاد زهرا افتادم حفظ معجر درد من بود پای این غم جون دادم کنج خرابه خسته و تنهام بدم میاد از کوفه و از شام کنار میام با درد و غم اما قلبم و سوزوند اون همه دشنام _______________________ مشابه سبک زیر خوانده می‌شود 👇
. یا شاعر : نغمه: با یارب یارب..... ______________ شب آخر شد زینب با حسین نشست و رو لب داره یا حسین توو فکره این خواهر اما حسین / یه غم داره یک غم داره ظهر فردا بین دشمن خواهرش تنها میشه خیمه فردا میشه غارت ، توو حرم غوغا میشه بین گودال بر سر پیراهنش دعوا میشه دل حسین خون برای خواهر زینبه دلخون برا برادر یکی دلش خون برای حنجر یکی دلش خون برای معجر #### کنار خیمه تنها نیمه شب قدم‌ زد سقا خیلی با ادب شده زینب اما غرق تب / یه غم داره یک غم داره تشنگیه اهل خیمه میشه داغ آب آور ظهر فردا میره سقا خیمه میشه بی یاور پیش چشم خیمه میشه بی علمدار این لشگر عجب شبی شد برای سقا چه اشکی داره چشای سقا تشنگی اهل خیمه فردا نوشته میشه به پای سقا _______________________ مشابه سبک زیر خوانده می‌شود .👇
سخن از عشق تو شد، گرچه به اجمال آمد گفتم از نام تو، غم نیز به دنبال آمد تا که گفتم بأبی أنتَ و أمی، پدرم بوسه زد روی لبم، بسکه دلش حال آمد بی سر و دست شد آن‌کس که تو را خواست حسین! فطرس آن لحظه شفا یافت که بی بال آمد ده شب از سال چنان ریخت گناهانم که فکر کردم رمضان رفته و شوّال آمد کشته‌ی اشک! چه سرّی‌ست که تا نام تو رفت اشک جاری شد و با روزی هرسال آمد :: آیه‌ها یک به یک افتاده مقطّع بر خاک چه بلایی به سر سوره‌ی زلزال آمد دو سه خط روضه نخوانم به خدا خواهم مرد کاش زینب نرسد، شمر به گودال آمد گوشوار است و النگو طمع شومِ یکی دیگری با طمع بردنِ خلخال آمد غارت خیمه‌ی تو سهم حرامی‌ها بود ساربان، آه! زبانم بشود لال، آمد... ✍ ارائه متن و صوت نوحه، روضه، مرثیه و،،،، مدیریت کانال:شعبانپور @Haram75 ─⊱✾♡✾⊰─ https://eitaa.com/joinchat/2115895304C4149e19122 @Asheghane_hazrat_zeynab 💠 اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ 💠 ─┅─⊱✾♡✾⊰─┅─
. و چون قوس کمانی که به هم آمده باشد می خواست که با قامت خم آمده باشد در بین دوراهی چه کند؟ ضامن آهو! این صید اگر سمت تو کم آمده باشد وحدت همه جا حول تو چرخیده عجب نیست اینقدر عرب پیش عجم آمده باشد در کشتی تو جا همه را بود و بنا شد تا ساحل این رود بلم آمده باشد وقتی که امام همه ی آدمیانی حق داشته سنّی به حرم آمده باشد سنّی است ولی تشنه به دریای تو زد تا در دیده اش از لطف تو نم آمده باشد گیرم که به هر مسلک و دین باز عزیز است هرکس که به سویت دوقدم آمده باشد دربار تو باز است به روی همه ، کافی است سائل به تمنای کرم آمده باشد ✍ .
. ۱) مدرسه تمام خاطرات من هاي و هوي بچّه‌ها ، كلاس درس روزهاي بچّگي چه رنگ‌رنگ گاه شور كودكانه گاه ترس صبح ، زنگ مدرسه هجوم ما چارده صف بزرگ و ناتمام بازهم صداي ناظم ومدير ازجلو نظام بچّه‌ها! سلام. باز سمت چپ كنار پلّه‌ها يك كلاس كوچك و مكعّبي نيمكت به نيمكت كنار هم بچّه‌ها و خانم مهذّبي روبروي در كنار مُستعان من نشسته‌بودم و اميدوار واقعاً كه روزها چه زود رفت - مُستعان حالا شده حسابدار- درسهاي اجتماعي و علوم خواندنش براي من حرام بود در رياضيات و درس فارسي مشق من هميشه ناتمام بود روي مشق ما هميشه مي‌كشيد خانم مهذّبي دو ضربدر بازهم به مشق من رسيد و گفت: ناصحي چقدر تنبلي پسر! 2) مثل روز قبل بعد مدرسه بازهم يكي دوتا سه‌تا شديم كوچه كوچه با تفنگ كاغذي راهي محلّه شما شديم فكر جنگ با شما چه كِيف داشت كِي ز جنگ و جبهه سير مي‌شديد تازه بعد از آن همه نبرد سخت باز هم شما اسير مي‌شديد جنگ ما شروع شد ولي شما ناگه از هميشه بيشتر شديد جنگ با شما چه نابرابر است بر خلاف قبل ده ‌نفر شديد منجنيق سنگها و مُشتتان باز سنگر مرا به توپ بست باز زير بارش زياد سنگ آخ! آخ بچه‌ها! سرم شكست كيف كوله‌پشتي هميشه بود جامدادي همه خشاب شد با هجوم ناگهاني شما موشك نبردمان كتاب شد تانك ما دوچرخه حسين بود او فقط دوچرخه داشت بين ما تانك ما دوباره گشت منهدم باز هم شهيد شد حسين ما تيرِ برق كوچه شد كمينتان ناگهان به هر‌سه‌مان كتك زديد نقشه‌اين نبود بچّه‌هاي بد باز هم شما به ما كلك زديد ✍ ‌.
. انا لله و انا الیه راجعون سید ما آقای ما اسطوره مقاومت ما شهادت برای شما سالهاست که امضا شده بود شهادتت هرچند ما را غمگین اما متعجبمان نمی کند ما همیشه برای شما آرزوی شهادت می کردیم همانطور که برای همه بزرگانمان شهادت را طلب کردیم ما حتی بزرگمان و رهبرمان را هم شهید می بینیم و شهید می خواهیم ما برای خود و فرزندانمان هر روز آرزوی شهادت می کنیم مقاومیم می ایستیم می مانیم و شهید می شویم
. امید من شهادت و نگاه من به رجعت است قیام می‌کنم ببین قیام من قیامت است زهیر می‌رود بُریر می‌رسد ، بیا ببین چه رفت و آمدی میان جبهه رشادت است پیام کربلاست ؛ دست از عَلَم می‌افتد و عَلَم به حکم عاشقی همیشه راست قامت است به مُهر سر نهاده‌ایم و فرق باز ما گواه که سجده در میان خون نهایت عبادت است شکسته باد دستمان اگر تفنگ برنداشت زبانمان بریده باد اگر پی خیانت است سعید ما ، شهید ما ، همیشه روسفید ما شهادت افتخار ماست ، آری این حقیقت است .
. باغ ما این است ؛ طوفان شد ، صنوبر ایستاد سروی از پا اوفتاد و سرو دیگر ایستاد روی نی می رفت بی سر آفتاب کربلا باغ شاهد بود از آن پس نخل ، بی سر ایستاد حال ما را خوب می دانند عاشورائیان هر زمان اکبر زمین افتاد ، اصغر ایستاد یک اُحد دردیم آری ، حمزه رفت امّا چه باک مصطفی هر وقت تنها ماند حیدر ایستاد « قل هواللهُ أحد » را دست بستند و چه غم هر کجا قرآن در آتش رفت ، کوثر ایستاد عین تسلیم و رضائیم این تمام حرف ماست زیر خنجر رفت اسماعیل و هاجر ایستاد أینَ نصرُالله ؟ نزدیک است اذان آمد ، ببین! روی بام خانه با الله اکبر ایستاد .