eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.7هزار دنبال‌کننده
20.7هزار عکس
2هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
•‌<💌> •< > . . 💍•° حدوداً مهرماه یا آبان‌ماه سال ۱۳۶۲ احمد به خواستگاری‌ام آمد. حرف‌هایی که آن روز زد، به خوبی یادم هست. 🙂•° گفت: «من زندگی ساده می‌خواهم. دنبال تجمّلات نیستم. اهل جبهه‌ام و هر لحظه ممکن است شهید شوم. خیلی مهمان‌دوست هستم و…» 👩🏻‍⚕•° من تازه در رشته پرستاری قبول شده بودم. اما اگر این ازدواج را قبول می‌کردم باید از خیر ادامه تحصیل می‌گذشتم. 😇•° قبول کردم چون احمد فردی بود که من همیشه در رؤیایم تصور داشتم. 🥰•° خیلی سریع همه چیز اتفاق افتاد. نه لباسی خریدیم و نه جشن خاصی. آخر احمد خیلی وضعیت مالی خوبی نداشت. 🗓•° نهم دی‌ماه سال ۱۳۶۲ عقد کردیم و مرداد ۱۳۶۳ من به خانه او رفتم. چهار ماه بعد از ازدواجمان عملیات بدر شروع شد. 🙃•° فکر می‌کردم خیلی آمادگی شهادت یا مجروحیت او را دارم. خیلی به احمد وابسته بودم. تازه فهمیدم بدون او زندگی برایم سخت می‌شود. 👩🏻‍🍼•° بعد از تولد فهیمه خودش را به تهران رساند؛ به راحتی می‌توانستی شادی را در چشم‌هایش ببینی. 😉•° گفت:«دوست داشتم فرزندم پسر بود تا او را برای کمک به اسلام به جبهه بفرستم». با مهربانی گفت:«مهم این است که بتوانی مؤمن و مؤدب تربیتش کنیم فرق نمی‌کند دختر باشد یا پسر…» 🌷شـهـیـد مدافع وطن •<🕊> دلــِ من پشٺِ سرش ڪـاسه‌ےآبـےشــد و ریخٺ👇🏻 •<💌> Eitaa.com/Asheghaneh_Halal