•<💌>
•< #همسفرانه >
.
.
🙂°• «چهرهاش از آن چهرههای کاریزماتیک و خاص بود. این حرف من نیست. هرکس حسین را دیده بود، میگفت چهرهاش است؛ از آن چهرههای خاصی که رنگ و روی شهادت دارد.»
😄°• چندباری از سر شوخی به او گفتم: «حسینآقا! حسینجانم! میدونی چقدر چهرهت رو دوست دارم؟»
🤨°• هردفعه که این جمله را میگفتم، نگاهی خاص به من میکرد و من فوری ادامه میدادم:
«به جون زهرا، نمیخوام بگم که برای دفاع از حرم نرو؛ برو، اما فقط قول بده مراقب چهرهت باشی.»
🥰°• دقیقا سهماهی از عقدمان گذشته بود که محرم شروع شد. آن سال شهرداری در طرحی با عنوان «همه خادمالرضاییم» عکس تعدادی از مشاغل و مردم مشهد را روی بیلبوردهای شهری نصب کرد.
😇°• یکی از آدمهای داخل آن عکس، حسین من بود. آن روزها و قبل از آنکه حسین برای آخرینبار به سوریه برود، عکسی از چهرهاش با همان لباس دفاع مقدس گرفتند.
☺️°• آن تصویر تا مدتی روی بیلبوردهای شهر بود. حسین رفت و من با چهرهاش روی بیلبوردهای خیابانهای شهر ذوق میکردم.
🥺°• ۱۰ روز نگذشته بود که او برگشت. حسین من آمد، روی دست مردم، با چهرهای که ترکشها گلگونش کرده بودند.
🌷شـهـیـد مدافع حرم #حسین_هریری
•<🕊> دلــِ من پشٺِ سرش
ڪـاسهےآبـےشــد و ریخٺ👇🏻
•<💌> Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
•<💌>
•< #همسفرانه >
.
.
🥲/• چه روزهایی بود!
شوخیها، تفریحها...
خیلیها فکر میکنند هرکسی که مدافع حرم یا رزمنده شد، هیچ خوشی و تفریحی ندارد!!
🙂/• اما حسین من اینطور نبود.
کارش را انجام میداد و از تفریح و با من بودن هم کم نمیگذاشت.
😌/• همان سهماهی که باهم بودیم، چندبار به ماموریت رفت و حتی یکبار برای ماموریتی چندروزه راهی خواف شد، اما وقتی که برگشت، با وجود آنکه خسته بود، باهم بیرون رفتیم.
🌷شـهـیـد مدافع حرم #حسین_هریری
•<🕊> دلــِ من پشٺِ سرش
ڪـاسهےآبـےشــد و ریخٺ👇🏻
•<💌> Eitaa.com/Asheghaneh_Halal