و یِک
نفر در اینجا
بَرای نفس کشیدن
تو را بهانه می کند ...
🧚♀💞 ◇ ⃟◇
@Asheghanehhayman
.
به جـان میخرم تمام غصههایت را
تــو فقط بخند که مست میکند مرا
صدای وسوسه انگیـز خندههایت🫀♥️
🧚♀💞 ◇ ⃟◇
@Asheghanehhayman
نهال❤
✨﷽✨*▷ ◉──❥❥❥مصیبتی با شکوه ❥❥❥─ ♪. ➪پست_۳۱ ➪نویسنده _نهال هرگونه کپی پیگرد قانونی به دنبال دارد ب
✨﷽✨*▷ ◉──❥❥❥مصیبتی با شکوه ❥❥❥─ ♪.
➪پست_۳۳
➪نویسنده _نهال
هرگونه کپی پیگرد قانونی به دنبال دارد
امیرعلی نفس سنگینی کشید وگفت :_باشه. بخاطر تو از قسمت های خوبی که با مسیح داشتم میگم. فقط بخاطر تو. آروم میشی.
لبخندی زدم و گفتم :_اون آلبوم قدیمیه بود. همونی که چند بار خواستی بندازی دور ولی دلت نیومد. نصف بیشتر عکساشو با مسیح داشتی. پیداش میکنم برات نشونش بده.
دستی به صورتش کشید وگفت :_باشه گلم. اطاعت امر.
_من فقط میخوام خدشه ای به زندگیمون وارد نشه. نمیخوام خوشبختیمون خراب شه.
_چشم خوشگلم. پیش روانشناسم میرم. از خوبی های مسیح واسه امیرعلی هم میگم. بیشتر سعی میکنم براش پدری کنم. قربون تو هم میرم.
حالا دیگر عوض لب ها چشمانم هم میخندید.
_خدا نکنه
_دیر نکنه
_بس کن دیگه. تو امروز میری کارخونه منم میرم یه سر به مامانم بزنم.
امیرعلی لقمه ای در دهان گذاشت وگفت :_آره حتما برو.منم برم کارخونه دیگه دیره شد.
همان طور که داخل اتاق میشد گفتم :_این روزها کارت زیاد شده ها.
_آره ...ریاست بخش دوم کارخونه بامنه انگار یادت رفته.
_نه آقای تهرانی. مگه میشه تلاش وپشت کار شما رو ندید
سرگرمخوردنِ ادامه صبحانه ام شدم. داشتم با خودم میگفتم از آن تایمی که سلین گریه میکرد گذشته وخدا رو شکر صدایش در نیامده که امیرعلی از اتاق صدایم زد وگفت :_نهال جان نهالی
_جونم
_پاشو بیا پیشنهاد میدم این بخش جذاب و دیدنی رو از دست نده. آخه چقدر قشنگه این منظره.
سمت اتاق رفتم وگفتم :_باز چی پشت پنجره دیدی. بارون میزنه یا برف. هواشناسی هم که بارندگی اعلام نکرده. ولی خب پاییز بااین درختای توی حیاط خیلی قشنـ.........
حرفم تمام نشده داخل اتاق شدم. با دیدن امیر علی بالای سره ، سلین تعجب زده ایستادم. چقدر با ذوق و شوق نگاهش میکرد. چشم هایش از خوشحالی برق میزد. نزدیک ترش شدم. سلین بیدار بود و با حرف ها وخنده های امیرعلی ذوق میکرد.
امیرعلی درحالی که یکی از انگشتانش را در دست سلین گذاشته بود گفت :_ببین چه قشنگه. قربونت برم الهی. دورت بگردم. خدا رو شکر عین تو قشنگ شد.
_بیخودی از من تعریف نکن. کُپ تو شده.
_میگم به من رفته انقد قشنگه به تو رفته بود چی میشد.کاش همیشه آنقدر آروم بود. وقتی آرومه چقد خوبه دلم یه بچه دیگه خواست.
.سلین را بغل کردمووگفتم :_خوبه خوبه بچه دیگه تو کار نیست. درضمن چشمش نزنی دیشب تاصبح صددفعه بیدارم کرد. صبحم که اومدم بخوابم تو واهورا .
_گل پسرت دسته گل آب داد. این خوشخوابم بنداز دور.
_نه بابا دور چیه میدم بشورن
امیرعلی سمت کمد رفت. پیراهن آبی پوشید وپرسید :_طلا من چی بپوشم ؟
.
مـحبوب قلبـم
عاشق تو بودن حرف یکی دو روز نیست من میخوام تمام ثانیه های عمرم کنارت عاشقی رو تجربه کنم...👫🏻
🧚♀💞 ◇ ⃟◇
@Asheghanehhayman
هدایت شده از RadioMighat | رادیو میقات
10.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎧 داستان کوتاه ( مانند هرشب آسوده بخواب )
پسر نجار: دیدی چه خاکی بر سرم کردی پدر؟! پس کجاست پروردگار یکتایی که گفتی؟! حالا به کجا بگریزم؟آمده اند سرم را بالای دار ببرند... ️
صداپیشگان: علی حاجیپور - کامران شریفی - مسعود صفری - امیر مهدی اقبال - احسان فرامرزی
بازنویسی و کارگردان: علیرضا عبدی
پخش روزهای یک شنبه ازکانال رادیو میقات پخش تخصصی داستانهای صوتی
@radiomighat
من چنان
محو سخن گفتن گرمت بودم
که تو از هر چه که دم میزدی
آن دم خوش بود ...
#حسین_منزوی
🧚♀💞 ◇ ⃟◇
@Asheghanehhayman
من شبیه
دیگر عاشقان تو نیستم،بانوی من!
اگر دیگری ابری به تو دهد،
من بارانت میدهم.
اگر دیگری فانوسی دهد،
من ماه را در دستانت مینهم.
اگر دیگری شاخه ای دهد
من درخت را برایت ارمغان میآورم
و اگر دیگری کشتی به تو بدهد
من سفر را پیشکش تو میکنم...
#نزار_قبانی
🧚♀💞 ◇ ⃟◇
@Asheghanehhayman
یک جهان بر هم زدم کز جمله بگزیدم تو را
من چه میکردم به عالم گر نمیدیدم تو را
#فیاض_لاهیجی
🧚♀💞 ◇ ⃟◇
@Asheghanehhayman
چشم هایش برای یک عمر
"دیوانگی" کافیست
#علي_قاضي_نظام
🧚♀💞 ◇ ⃟◇
@Asheghanehhayman
من قانعم
به خندهای محو و نگاهی تار
حتی کنار عکس تو
خوشبخت خواهم بود ...!
#سیده_تکتم_حسینی
🧚♀💞 ◇ ⃟◇
@Asheghanehhayman
از تو هر دم میگریزم سوی تو
بیم من از تو امیدم سوی توست
دیده دل محو روی تو مدام
قبله چشم دلم ابروی توست...
#فیض_کاشانی
🧚♀💞 ◇ ⃟◇
@Asheghanehhayman
خواهَم آن عِشق
که هَستی زِ سر ما ببرد
#وحشی_بافقی
🧚♀💞 ◇ ⃟◇
@Asheghanehhayman