eitaa logo
🌹عاشقـــ♡ــان ظهور 🌹
1.2هزار دنبال‌کننده
7.2هزار عکس
4.5هزار ویدیو
19 فایل
#السلام‌علیک‌یابقیة‌الله‌🖐 عشق تو آغاز و پایان دل است❣ عشق تو دریای غم راساحل است❣ #حضرت‌مهدی(؏)می فرمایند: برای تعجیل در #ظهور من زیاد دعا کنیدکه خود فرج و نجات شماست🤲 📗كمال الدّين،ص۴۸۵ ⬇خـدمتگزارشمـا: 📞 @Ya_Qaem_314 #کپی_آزاد🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹عاشقـــ♡ــان ظهور 🌹
#تشرفات_خدمت_امام_زمان ✨ قسمت سی و پنجم👇👇 #توسل‌به‌حضرت از مهمترین راهکارهای ارتباط با مولایمان
🌸 قسمت سی و ششم👇👇 علامه مجلسی به نقل از شیخ ابراهیم کفعمی که از علمای بزرگ شیعه است نقل می کند که دستوری را برای دیدن پیامبران و امامان و والدین در خواب در کتب اصحاب و علمای بزرگ شیعه یافتم که هر کس بدان عمل کند هر پیامبر یا امامی را که اداره کند در خواب خواهد دید و توفیق هم کلامی با او را خواهد یافت و پاسخ به پرسش های خود را از زبان او خواهد گرفت... این دستورالعمل در بر دارنده این امور است 1داشتن وضو و تطهیر پیش از خواب 2 خواندن سوره های شمس و قدر و کافرون و ناس و فلق هر کدام یک مرتبه 3 قرائت سوره توحید صد مرتبه 4 فرستادن صد صلوات بر محمد و آل محمد 5خوابیدن به دست راست با لباس پاک و طاهر البته ممکن است کسی مطلوب خویش را پس از انجام این دستور در خواب ببیند. اما به دلایلی از جمله زنگار دل تمایلات شهوانی در وقت خواب سنگینی معده طولانی بودن خواب دغدغه های ذهنی و روانی طاهر نبودن لباس یا رختخواب ،محتوای خواب خود را از یاد ببرد به هر حال مداومت بر دستور فوق می تواند لیاقت لازم برای دیدار امام زمان علیه السلام را در خواب دیر یا زود فراهم آورد.. 🌸@Asheghanezohoor
🌹عاشقـــ♡ــان ظهور 🌹
#تشرفات_خدمت_امام_زمان_عج🌸 قسمت سی و ششم👇👇 #دستورالعملی‌برای‌دیدار علامه مجلسی به نقل از شیخ ابر
❣ قسمت سی و هفتم👇👇 این قضیه به فرموده مرحوم مجلسی در بحار و حاجی نوری در نجم الثاقب در نجف اشرف معروف و مشهور است. و مرحوم مجلسی فرموده است این قضیه را شخصی که مورد وثوق من است به من گفت: خانه کهنه قدیمی که الان من در آن سکونت دارم مال مردی از اهل خیر و صلاح بود که او را حسین مدلل می‌گفتند . او نزدیک صحن حضرت امیرالمومنین علیه السلام در محلی که آن را ساباط حسین مدلل می گفتند زندگی می کرد . او دارای عیال و فرزندانی بود و مبتلا شده بود به فلج و مدت‌ها بود که قدرت بر قیام و حرکت از رختخواب را نداشته و حتی برای رفع حاجت اهل و عیالش به او کمک می کردند و چون مرض طولانی شده بود ،اهل و عیالش به فقر و تنگدستی مبتلا گردیده بودند . در نیمه شبی در سال ۷۲۰ پسر و عیالش بیدار شدند. دیدند که از بام خانه نور عجیبی ساطع است . این نور به قدری فوق‌العاده است که چشم را خیره می کند. آنها از حسین مدلل پرسیدند این نور چیست و چه خبر است ؟! گفت الان حضرت بقیه الله ارواحنا فداه نزد من تشریف داشتند و به من فرمودند: « ای حسین از جا برخیز» عرض کردم ای سید و مولایم من را می بینید که نمی‌توانم برخیزم. من فلجم حضرت دست من را گرفتند و بلندم کردند من فوراً حالم خوب شد و صحیح و سالم گردیدم به من فرمودند «این ساباط راه من است که من از این راه به حرم جدم امیرالمومنین علیه السلام می روم درِ آن را هر شب ببندید» عرض کردم «شنیدم و اطاعت می کنم» سپس حضرت بقیه الله عجل الله تعالی فرجه برخاستند و از همانجا به زیارت حرم حضرت علی بن ابیطالب علیه السلام رفتند و این نور اثر مَقدم مبارک آن حضرت است ... حاجی نوری می‌گوید این ساباط تا به حال مشهور است به ساباط حسین مدلل و مردم برای آن ساباط نذرها می‌کنند و به برکت حضرت حجت ابن الحسن علیه السلام به حوائج خود می‌رسند... ✨@Asheghanezohoor
🌹عاشقـــ♡ــان ظهور 🌹
#تشرفات_خدمت_امام_زمان_عج ❣ قسمت سی و هفتم👇👇 #ساباط‌حسین‌مدلل این قضیه به فرموده مرحوم مجلسی در
🌸 قسمت سی و هشتم👇👇 جناب علی بن مهزیار که قبرش در اهواز است زیارتگاه عموم است و بقعه و بارگاهی دارد. او می‌گوید ۱۹سفر هر سال به مکه مشرف می شدم تا شاید خدمت مولایم حضرت ولی عصر علیه السلام برسم ولی در این سفرها هرچه بیشتر تفحص کردم کمتر موفق به اثر یابی از آن حضرت گردیدم . بالاخره مایوس شدم و تصمیم گرفتم که دیگر به مکه نروم .وقتی که دوستان عازم مکه بودند به من گفتند: مگر امسال به مکه مشرف نمیشوی ؟ گفتم :امسال گرفتاری‌هایی دارم و قصد رفتن به مکه را ندارم. شبی در عالم خواب دیدم که به من گفته شد امسال بیاسفرت را تعطیل نکند که انشاءالله به مقصد خواهی رسید.. و من با امیدی مهیای سفر شدم وقتی رفقا مرا دیدند تعجب کردند ولی به آنها از علت تغییر عقیده ام چیزی نگفتم تا آنکه به مکه مشرف شدم اعمال حج را انجام دادم در این مدت دائماً در گوشه مسجد الحرام تنها می‌نشستم و فکر می‌کردم گاهی با خودم می گفتم آیا خوابم راست بوده یا خیالاتی بوده است که در خواب دیده ام؟ یک روز که سر در گریبان فرو برده بودم و در گوشه ای نشسته بودم دیدم دستی بر شانه ام خورد که گندمگون بود به من سلام کرد و گفت اهل کجایی ؟ گفتم اهل اهواز گفت این خصیب را می‌شناسی؟ گفتم خدا رحمتش کند ازدنیا رفت. گفت انا لله و انا الیه راجعون مرد خوبی بود به مردم احسان زیادی می کرد خدا او را بیامرزد . سپس گفت علی بن مهزیار را می‌شناسی ؟ گفتم بله خودم هستم! گفت اهلاو مرحبا ای پسر مهزیار تو خیلی زحمت کشیدی برای زیارت مولایت حضرت بقیه الله علیه السلام. به تو بشارت می دهم که در این سفر به زیارت آن حضرت موفق خواهی شد برو و با رفقایت خداحافظی کن و فردا شب در شعب ابی‌طالب بیا که من منتظر تو هستم تا تو را خدمت آقا ببرم.... 🌸@Asheghanezohoor
🌹عاشقـــ♡ــان ظهور 🌹
#تشرفات_خدمت_امام_زمان_عج 🌸 قسمت سی و هشتم👇👇 #جناب‌علی‌بن‌مهزیار جناب علی بن مهزیار که قبرش در اه
⭐️ قسمت سی و نهم👇👇 ادامه قسمت قبل👇 ... من با خوشحالی فوق‌العاده‌ای به منزل رفتم و وسایل سفرم را جمع کردم و با رفقا خداحافظی نمودم و گفتم برایم کاری پیش آمده که باید چند روزی به جایی بروم و آن شب به شعب ابی‌طالب رفتم. دیدم او در انتظار من است او و من سوار شتر شدیم و از کوه‌های عرفات و منی گذشتیم و به کوه‌های طائف رسیدیم. به من گفت: پیاده شو تا نماز شب بخوانیم. من پیاده شدم و با او نماز شب خواندم و باز سوار شدیم و راه را ادامه دادیم. تا طلوع فجر دمید پیاده شدیم و نماز صبح را خواندیم . من از جا حرکت کردم و ایستادم هوا قدری روشن شده بود . به من گفت: بالای آن تپه چه میبینی؟ گفتم :خیمه ای می بینم که تمام این صحرا را روشن کرده است.. گفت: بله درست است منزل مقصود همانجا است.جایگاه مولاو محبوب همانجا است. آن وقت گفت :برویم . گفتم:شترها را چه بکنیم؟ گفت: آنها را آزاد بگذار.اینجا محل امن و امان است. با او تا نزدیک خیمه رفتم به من گفت تو صبر کن و خودش قبل از من وارد خیمه شد و چند لحظه بیشتر طول نکشید که بیرون آمد و گفت خوشا به حالت به تو اجازه ملاقات دادند .. وارد شو. من وارد خیمه شدم . دیدم آقایی بسیار زیبا با بینی کشیده و ابروهای پیوسته و بر گونه راستش خالی بود که دلها را میبرد با کمال ملاطفت و محبت احوال من را پرسید و فرمود :«پدرم با من عهد کرده که در شهرها منزل نکنم بلکه تا موقعی که خدا بخواهد در کوه‌ها و صحراها به سر ببرم تا از شر جباران و طاغوت ها محفوظ باشم و زیر بار فرمان آنها نروم تا وقتی که خدا اجازه فرجم را بدهد..» من چند روز میهمان آن حضرت در آن خیمه بودم و استفاده از انوار و علومش می کردم تا آن که خواستم به وطن برگردم . مبلغ ۵۰ هزار درهم داشتم خواستم به عنوان سهم امام تقدیم حضورش کنم. فرمود:« از قبول نکردنش ناراحت نشوی، این به علت آن است که تو راه دوری در پیش داری و این پول مورد احتیاج تو خواهد بود» پس‌خداحافظی کردم و به طرف اهواز حرکت کردم و همیشه به یاد آن حضرت و محبت های او هستم و آرزو دارم باز هم آن حضرت را ببینم.... 📝نقل از کتاب اکمال دین مرحوم شیخ صدوق ⭐️@Asheghanezohoor