📕رمان #سپر_سرخ
🔻قسمت هجدهم
▫️اما همین خبر و یادآوری آن شب برای عصبیتر کردن عامر کافی بود که سینه در سینۀ ابوزینب نعره کشید: «انقدر ایرانی ایرانی نکنید! از کجا معلوم همون ایرانی آمال رو اذیت نکرده باشه و حالا این دختر از ترس آبروش جرأت نمیکنه حرفی بزنه!»
▪از زشتی آنچه از زبان عامر میشنیدم گُر گرفتم، نورالهدی قدمی به سمت عامر رفت تا پاسخ بیحیاییاش را بدهد و ابوزینب به هیچکدام از ما فرصت عکسالعمل نداد که کشیدۀ محکمی در صورت عامر کوبید و مردانه فریاد کشید: «خفه شو!»
▫تنم تب کرده بود، پیشانیام از عرق پوشیده و دیگر توانی برای ایستادن نداشتم که قامتم از زانو شکست، بیرمق روی زمین چمباته زدم و بهخدا دلم میخواست زمین من را ببلعد.
▪آن شب، بعد از رفتن آن داعشی هیچکس جز خدا بین ما نبود و خدا خود شاهد نجابت چشمان و حیای کلامش بود که حتی در ماشین یکبار نگاهم نکرد و جز چند سوال ضروری، کلامی با من حرف نزد تا مرا به آغوش نورالهدی سپرد و رفت.
▫تازه گمشدۀ این چند روزم را پیدا کرده و دلم میخواست بیشتر از او بشنوم و حالا عامر کاری کرده بود که حتی خجالت میکشیدم سرم را بالا بگیرم.
▪️جای سیلی روی صورت عامر بود و انگار این کشیده، داغ دل ابوزینب را خنک نکرده بود که کلماتش از خشم تک به تک آتش میگرفت: «اون پسر رفیق منه! یک ساله با هم تو یه سنگر میجنگیم و مثل برادرم بهش اعتماد دارم. تو خجالت نمیکشی؟»
▪عامر دیگر جرأت نمیکرد کلامی بگوید که فقط خیره نگاهش میکرد و آنچه من ندیده بودم، ابوزینب دیده و تازه امروز رازش را فهمیده بود که شور شیدایی آن جوان به جانش افتاد و صدایش همچنان از ناراحتی میلرزید: «کاری که اون شب مهدی کرده، دل و جیگری میخواد که هرکسی نداره! پس دهنت رو ببند!»
▫از نیمرخ عامر میدیدم صورتش از غیظ و غضب کبود شده و کشیدهای که در دستان من مانده بود، از ابوزینب خورده و دیگر حرفی برای گفتن نداشت که از خانه بیرون رفت و در را پشت سرش طوری به هم کوبید که تنم لرزید و اشکی که پشت شیشه چشمم بند آمده بود، بیصدا چکید.
▪نورالهدی میفهمید چه حالی دارم؛ کنارم روی مبل نشست و دستان مهربانش را دور شانهام کشید تا دلم به خواهریاش خوش باشد و ابوزینب برای دلداریام نمیدانست چه کند که به جاده خاکی زد: «خطوط تلفن هنوز تو فلوجه قطعه، نمیتونیم با پدر و مادرت تماس بگیریم اما هروقت آماده شدی، خودم میبرمت!»
▫میدانستم به هوای دوری و بیخبری از من، دلی برایشان باقی نمانده و در این چند روز کابوس کشته شدن من هزار بار آنها را کشته است که تمام توانم را جمع کردم و یک جمله گفتم: «الان بریم.»
▪نورالهدی دلش میخواست همراهم تا فلوجه بیاید اما دخترانش یکی سه ساله و دیگری شیرخواره بود و نمیشد تنهایشان بگذارد که مرتب سفارش حال و روزم را به همسرش میکرد.
▫️به خوبی میدانست در فلوجه کارد به استخوان مردم رسیده است؛ هر چه میتوانست از نان و برنج و گوشت و روغن و حبوبات همراهم کرد و به جای من، او از اینهمه مهربانی شرمنده بود که زیر لب زمزمه کرد: «تا شهر برگرده به وضعیت عادی شاید اینا به کارتون بیاد.»
▪️آغوشش شبیه خواهری که هرگز نداشتم گرم و امن بود و باید از حضورش دل میکندم که سرانجام روی او و دخترانش را بوسیدم و از خانه خارج شدم.
▫️با دلی که از زخم زبان عامر آتش گرفته بود، از پلهها پایین میآمدم و هنوز از پیچ پله رد نشده بودم که ابوزینب صدا رساند: «در ماشین بازه، سوار شو تا من بیام.»
▪در خانه را باز کردم و همین که ماشین ابوزینب را دیدم، پرندۀ خیالم از قفس پرید که چند شب پیش درست مقابل در همین خانه از ماشینش پیاده شده و همینجا آخرین بار او را دیده و حالا نمیفهمیدم در دلم چه خبر شده است.
▫شاید صورتش را به درستی ندیده و تنها ساعتی کنار او بودم و در همان زمان کوتاه، جسارت و شجاعت و فداکاریاش کاری با قلبم کرده بود که حتی لحظهای فکرش فراموشم نمیشد.
▪نگاهم به خم خیابان بود؛ جایی که ماشینش پیچید و آخرین بار نیمرخ صورتش را دیدم و بیآنکه بخواهم آرزویی به سرعت از دلم رد شد و به همان سرعت در و دیوار جانم را به هم کوبید؛ دلم میخواست تنها یکبار دیگر او را ببینم و بنا بود حتی شیرینی آرزوی دیدارش زهرِ جانم شود که صدای عامر در گوشم شکست: «چرا نمیفهمی داری دیوونم میکنی؟»
▫به سمتش چرخیدم؛ کنار کوچه منتظر من ایستاده بود و میخواست تا ابوزینب نیامده کاری کند که با میخ نگاه خیرهاش به چشمانم فرو رفت و بیپرده پرسید: «چیکار کنم که راضی بشی با من بیای؟»
▪هنوز از نیشی که در خانه زده بود، تا مغز استخوانم میسوخت که با تنفر نگاهش کردم و با یک جمله انتقام گرفتم: «اگه تا دیروز هیچ احساسی بهت نداشتم، از امروز ازت بدم میاد!»...
📖 ادامه دارد...
📕رمان #سپر_سرخ
🔻قسمت نوزدهم
▫️کلامم به آخر نرسیده دیدم تمام وجودش در هم شکست؛چند لحظه فقط نگاهم کرد و چه نگاه سنگینی که تا آن روز شبیهش را ندیده بودم و انگار باور کرد چیزی برای از دست دادن ندارد که شبیه ماری زخم خورده، زهرش را پاشید: «عاشق اون پسره شدی که منو پس میزنی؟»
▪دیگر مجازاتش از یک کشیده گذشته و نمیدانستم جواب اینهمه بیحیایی و بیرحمیاش را چطور بدهم که خیره به چشمانش، دنبال کلمهای برای کوبیدن بر دهانش میگشتم و سرانجام با صدایی شکسته حرف دلم را زدم: «یادته روزهایی که تو فلوجه گیر افتاده بودم؟پدرم التماست میکرد بیای فلوجه و من و مادرم رو با خودت از شهر ببری ولی تو از ترس جونت منو تنها گذاشتی و رفتی آمریکا! ادعا میکردی عاشق منی ولی حاضر نشدی حتی روزهایی که تردد تو فلوجه آزاد بود، من رو نجات بدی!»
▫با چشم خودم دیده بودم آن جوان برای نجات یک دختر غریبه بر لبۀ تیغ مرگ راه میرفت؛ میدانست ممکن است اسیر شود و اگر میفهمیدند از نیروهای ایرانی است، به مرگش راضی نشده و با وحشتناکترین روشها زجرکشش میکردند اما مردانه به میدان خطر زده بود که صادقانه شهادت دادم: «تو به خاطر من حاضر نشدی تا فلوجه بیای ولی اون برای نجات من...»
▪و پیش از آنکه شرحم به آخر برسد ابوزینب رسید. نیاز به هیچ توضیحی نبود که عامر روبرویم ایستاده و چشمان من غرق بغض و نفرت بود و همین صحنه، کافی بود تا ابوزینب رو به عامر صدایش را بلند کند: «چرا دست از سر این دختر برنمیداری؟ چی از جونش میخوای؟ برو دنبال زندگی خودت!»
▫اما همان حرفهای آخرم عامر را دیوانه کرده بود که با صدای بلند خندید و در پاسخ ابوزینب حرفی زد که از خجالت دنیا روی سرم خراب شد:«من میرم دنبال زندگی خودم ولی تو به فکر این دختر باش که عاشق رفیق ایرانیات شده!»
▪نمیدانستم نقشی از خطوط بههم ریختۀ چشمانم خوانده یا فقط میخواهد آزارم دهد و هر چه بود،دردناکترین روش را برای شکنجه معشوقه قدیمیاش انتخاب کرده بود.
▫️ابوزینب هم فهمیده بود کار جنون عامر از یک کشیده گذشته که با هر دو دست، یقۀ لباسش را چنگ زد و حکمش را صادر کرد:«والله اگه یک کلمه دیگه حرف بزنی...»
▪️دیگر نمیفهمیدم ابوزینب چه میگوید که عامر با همین چند کلمه قلبم را متلاشی کرده و نفسم را گرفته بود. دلم میخواست یکبار دیگر او را ببینم و حالا حرف عامر طوری دلم را زیر و رو کرده بود که حالم از همه چیز حتی احساس خودم به هم میخورد.
▪ابوزینب با فشار دست، عامر را به سمت انتهای کوچه هُل میداد و نمیخواست صدایش بیش از این بلند شود که در گلو فریاد میکشید تا عامر حرفی نزند و بهخدا من دیگر نمیشنیدم چه میگوید تا بلاخره از میدان دیدم ناپدید شد، ابوزینب برگشت و من در خلوت ماشینش در خودم فرو رفتم.
▫خجالت میکشیدم سرم را بالا بگیرم یا کلمهای بگویم و او حال دلم را خوب میفهمید که پس از دقایقی سکوت و همین که وارد جاده فلوجه شدیم، شروع کرد:«مهدی اونروز رفته بود برای شناسایی، قرار بود قبل از غروب برگرده اما تا آخر شب ازش خبری نشد.تو فرماندهی همه نگرانش بودیم و تقریباً مطمئن شدیم گرفتار شده تا بلاخره برگشت.»
▪از بهخاطر آوردن لحظه بازگشت رفیقش، لبخندی زد و به شیرینی ادامه داد:«ما فقط صورتش رو میبوسیدیم و میگفتیم خدا رو شکر سالمی اما اون گفت کار شناسایی طول کشیده و هیچی از این قصه نگفت.»
▫در سکوتی ساده چشمم به زمینهای کشاورزی اطراف جاده بود و دوباره هوایی حضورش شده بودم که دلم بیهوا میلرزید.
▪ابوزینب نفس بلندی کشید و شاید او هم از حرفهای عامر دلش سوخته بود که آهسته نجوا کرد:«بیشتر از یک ساله مهدی رو میشناسم. از نیروهای حاج قاسم و از بهترین رفیقای منه! اهل نماز شب و دعا و قرآنه و هروقت فرصتی پیش میاد میره کربلا زیارت. شجاعتش بین بچهها معروفه اما دیگه فکر نمیکردم همچین کاری کنه!»
▫بهقدری بیریا از رفیقش میگفت که دلم میخواست به او بگویم فرصتی برای دیدارمان فراهم کند و با اینهمه تهمتی که عامر به من و او زده بود، دیگر مجالی برایم نمانده و همین حسرت باعث میشد بیشتر از عامر متنفر شوم.
▪مطمئن بودم دیگر او را نخواهم دید و باید فراموشش می کردم اما هر چه میکردم خاطرش از خیالم نمیرفت و حتی نمیتوانستم به کس دیگری فکر کنم.
▫حالا سه سال از آن روزها سپری شده و من با پای خودم به خوزستان آمده بودم و خبر نداشتم در همین سفر، دوباره او را خواهم دید.
▪صدای اذان همچنان از بلندگوی ماشین سپاه بلند بود و من در تیزی تیغ آفتاب سرِ ظهر شادگان، با چشمان پریشانم دنبال او میگشتم.
▫گفته بود بعد از نماز برای بردن این کودک بیمار به چادر ما بازخواهد گشت و در انتظار همین لحظه آن هم بعد از سه سال، جان من داشت به گلو میرسید...
📖 ادامه دارد...
❤️هرشب در پایان شب دست بر سینه گذاشته و به زیارت آقا #امام_حسین(ع) می رویم :❤️
💚اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَباعَبْدِاللَّهِ 💚
وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِكَ عَلَيْكَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَ بَقِىَ اللَّيْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِيارَتِكُم
♥️اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ
♥️وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ
♥️وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ
♥️وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن
🔹شخصی از امام صادق (ع)پرسید:
من زیاد به یاد حسین بن علی علیه السلام
هستم ، دراین حالت چه بگویم؟
حضرت فرمودند: #سه_بار_بگو:
#صلی_الله_علیک_یاابا_عبدالله
همانا سلام از دور و نزدیک
به حسین بن علی علیه السلام
می رسد.
آقاجان عرض سلام در بین الحرمین رو قسمت هممون قرار بده
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
❤️اللهم صل علی محمد وال وعجل
فرجهم ❤️
#کپی_با_ذکر_صلوات
♥️🦋♥️
@Ashghaneemamezaman3
1_1186783781.mp3
3.67M
❣#قرارعاشقی❣ ❣هرشب❣
بخوان جان آقام عج💚
❤️دعـــــــــــای فـــــــــــرج ❤️
🦋 بسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیم 🦋
💚اِلهی عَظُمَ الْبَلاَّءُ وَبَرِحَ الْخَفاَّءُ وَانْکَشَفَ الْغِطاَّءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاَّءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماَّءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَیْکَ الْمُشْتَکی وَعَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّهِ وَالرَّخاَّءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اُولِی الاْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَعَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کلمح الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ وَانْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِرانِ یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی السّاعَهَ السّاعَهَ السّاعَهَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمین بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرینَ.💚
❤️دعــای سـلامتی امــام زمــــان(عج)❤️
💚"اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن، صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ، فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ، وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً، حَتَّی تُسْکِنَهُ اَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا"💚
#اللھمعجللولیڪالفرج
#سلامتی_تعجیل_در_فرج_آقا_امام_زمان_عج
#5صلوات و 3 تا سوره توحید
❤️اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم❤️
#کپی_باذکر_صلوات
♥️🦋♥️
@Ashghaneemamezaman313
بخوان جان آقام (عج)💚
دعای فرج را دعای اثر دارد
دعا کبوتر عشق است و بالاو پر دارد
بخوان دعای فرج را که یوسف زهرا
ازپس پرده ی غیبت نظر دارد
بیاد مولا به رسم ادب،
حاجت امروز،از خداوند رحمان،فرج منجی عالم میخواهیم
به حرمت دعای فرج آن حضرت :
❤️دعـــــــــــای فـــــــــــرج ❤️
🦋 بسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیم🦋
💚اِلهی عَظُمَ الْبَلاَّءُ وَبَرِحَ الْخَفاَّءُ وَانْکَشَفَ
الْغِطاَّءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاَّءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماَّءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَیْکَ الْمُشْتَکی وَعَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّهِ وَالرَّخاَّءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اُولِی الاْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَعَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کلمح الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ وَانْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِرانِ یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی السّاعَهَ السّاعَهَ السّاعَهَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمین بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرینَ.💚
❤️دعــای ســـلامتی امــام زمــــان(عج)❤️
💚"اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن، صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ، فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ، وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً، حَتَّی تُسْکِنَهُ اَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا💚
❤️دعای منتظران درعصرغیبت❤️
💚اَللّهُمَّ عَرِّفْنى نَفْسکَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى نَفْسَكَ لَمْ اَعْرِف نَبِيَّكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى رَسُولَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى رَسُولَكَ لَمْ اَعْرِفْ حُجَّتَكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى حُجَّتَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دينى 💚
❣یک فاتحه و توحید ، نثار ارواح مقدس امام حسن عسکری (ع)و حضرت نرجس (س) ، پدر و مادر گرامی امام عصر (عج) ❣
💚ای مولای ما ، ای امام ما ، یا بقیت الله فی ارضه
به رسم ادب ، برای پدر و مادر بزرگوارتان ، هدیه ای فرستادیم ،شما هم مارا به هدیه ای مهمان کن ،همانا خدا صدقه دهندگان را دوست دارد.💚
❤الهی...
یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد،
یا عالی بِحَقِّ علی،
یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه،
یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن،
یا قَدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن،
عجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ وَ العافیةَ وَ النَصر بِحَقِّ حَضرَتِ زِینَب(س)
#سلامتی و تعجبل در فرج آقا امام زمان (عج)
#5صلوات
❤️اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم❤️
#کپی_باذکر_صلوات
♥️🦋♥️
@Ashghaneemamezaman313
#سلام_امام_زمانم🌸
🌱 السَّلَامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْمُؤَمَّلُ لِإِحْیَاءِ الدَّوْلَةِ الشَّرِیفَةِ...
▫️سلام بر تو و بر امید فرح بخش آمدنت،
آنگاه که حکومت خدا را نشانمان میدهی و خشکسال آرزوهای ما را با باران مهربانی ات سیراب میکنی؛
آنگونه که بعد از آن هیچ عطشی، هرگز بی تابمان نکند.
📚 صحیفه مهدیه،زیارت حضرت صاحب الامر در سرداب مقدس، ص610.
⊰✾✿✾⊱━━─
🥀تویی تمام امیدم، تویی نوا و نویدم
تویی که جلوه احسان، بیا گل نرگس🥀
#اللهمعجللولیکالفرج
♥️🦋♥️
@Ashghaneemamezaman313
#زیارت_عاشورا🌷🌷🌷
💚اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَباعَبْدِاللَّهِ 💚
♥️اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ
♥️وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ
♥️وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ
♥️وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
♥️🦋♥️
@Ashghaneemamezaman313
✨بسم رب الشهدا و الصدیقین ✨
شهیدی که مدت بیشتری کنار ضریح امام رضا(ع) ماند🌷
🏮#خواهرشهیدمحمدعلی_نیکنامی
برادرم وصیت کرده بود: "وقتی پیکرش را برای طواف به حرم می برند تابوت اورا مدت بیشتری پای ضریح نگه دارند". به خادم ها موضوع را اطلاع دادیم اما به دلیل ازدحام جمعیتی که وجود داشت قبول نکردند و مارا قانع کردند که چون حرم شلوغ است پیکر ایشان همان طور که با بقیه شهدا وارد می شود همراه بقیه هم خارج خواهد شد. آن روز حدود سی تا چهل شهید را کنار ضریح قرار داده بودند. مراسم نوحه خوانی برگزار شد و بعد شهدا را طواف دادند.
اما وقتی نوبت محمدعلی شد متوجه ریختن قطره های خون از پایین پیکر شدیم و خادم ها را خبر کردیم. به خاطر این که آب خون روی فرش ها می ریخت از تکان دادن پیکر خودداری کردند. حدود 25 دقیقه طول کشید تا پیکر را داخل دو لایه پلاستیکی قرار دادند . به خاطر اتفاقی که افتاد، محمدعلی نیم ساعت بیشتر از بقیه کنار ضریح بود و به خواسته اش که در وصیت نامه اش گفته بود رسید.
#شهدارایادکنیم_باذکرصلوات
💚
❤️زیارت حضرت محمد (ص) در روز شنبه❤️
💚أَشْهَدُ أَنْ لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَرِیکَ لَهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّکَ رَسُولُهُ وَ أَنَّکَ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ وَ أَشْهَدُ أَنَّکَ قَدْ بَلَّغْتَ رِسَالاتِ رَبِّکَ وَ نَصَحْتَ لِأُمَّتِکَ وَ جَاهَدْتَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ أَدَّیْتَ الَّذِی عَلَیْکَ مِنَ الْحَقِّ وَ أَنَّکَ قَدْ رَؤُفْتَ بِالْمُؤْمِنِینَ وَ غَلُظْتَ عَلَى الْکَافِرِینَ وَ عَبَدْتَ اللَّهَ مُخْلِصا حَتَّى أَتَاکَ الْیَقِینُ فَبَلَغَ اللَّهُ بِکَ أَشْرَفَ مَحَلِّ الْمُکَرَّمِینَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی اسْتَنْقَذَنَا بِکَ مِنَ الشِّرْکِ وَ الضَّلالِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اجْعَلْ صَلَوَاتِکَ وَ صَلَوَاتِ مَلائِکَتِکَ وَ أَنْبِیَائِکَ وَ الْمُرْسَلِینَ وَ عِبَادِکَ الصَّالِحِینَ وَ أَهْلِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرَضِینَ
وَ مَنْ سَبَّحَ لَکَ یَا رَبَّ الْعَالَمِینَ مِنَ الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ عَلَى مُحَمَّدٍ عَبْدِکَ وَ رَسُولِکَ وَ نَبِیِّکَ وَ أَمِینِکَ وَ نَجِیبِکَ وَ حَبِیبِکَ وَ صَفِیِّکَ وَ صِفْوَتِکَ وَ خَاصَّتِکَ وَ خَالِصَتِکَ وَ خِیَرَتِکَ مِنْ خَلْقِکَ وَ أَعْطِهِ الْفَضْلَ وَ الْفَضِیلَةَ وَ الْوَسِیلَةَ وَ الدَّرَجَةَ الرَّفِیعَةَ وَ ابْعَثْهُ مَقَاماً مَحْمُوداً یَغْبِطُهُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَ الْآخِرُونَ اللَّهُمَّ إِنَّکَ قُلْتَ وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحِیماً إِلَهِی فَقَدْ أَتَیْتُ نَبِیَّکَ مُسْتَغْفِراً تَائِباً مِنْ ذُنُوبِی، فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اغْفِرْهَا لِی یَا سَیِّدَنَا أَتَوَجَّهُ بِکَ وَ بِأَهْلِ بَیْتِکَ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى رَبِّکَ وَ رَبِّی لِیَغْفِرَ لِی
آنگاه سه بار بگو
إِنَّا لِلَّهِ وَ اناالیه راجعون
سپس بگو:
أُصِبْنَا بِکَ یَا حَبِیبَ قُلُوبِنَا فَمَا أَعْظَمَ الْمُصِیبَةَ بِکَ حَیْثُ انْقَطَعَ عَنَّا الْوَحْیُ وَ حَیْثُ فَقَدْنَاکَ فَإِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ یَا سَیِّدَنَا یَا رَسُولَ اللَّهِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْکَ وَ عَلَى آلِ بَیْتِکَ [الطَّیِّبِینَ]الطَّاهِرِینَ هَذَا یَوْمُ السَّبْتِ وَ هُوَ یَوْمُکَ وَ أَنَا فِیهِ ضَیْفُکَ وَ جَارُکَ فَأَضِفْنِی وَ أَجِرْنِی فَإِنَّکَ کَرِیمٌ تُحِبُّ
الضِّیَافَةَ وَ مَأْمُورٌ بِالْإِجَارَةِ فَأَضِفْنِی وَ أَحْسِنْ ضِیَافَتِی وَ أَجِرْنَا وَ أَحْسِنْ إِجَارَتَنَا بِمَنْزِلَةِ اللَّهِ عِنْدَکَ وَ عِنْدَ آلِ بَیْتِکَ وَ بِمَنْزِلَتِهِمْ عِنْدَهُ وَ بِمَا اسْتَوْدَعَکُمْ مِنْ عِلْمِهِ فَإِنَّهُ أَکْرَمُ الْأَکْرَمِینَ
السَّلامُ عَلَیْکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا مُحَمَّدَ بْنَ عَبْدِ اللَّهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا خِیَرَةَ اللَّهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا حَبِیبَ اللَّهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا صِفْوَةَ اللَّهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا أَمِینَ اللَّهِ أَشْهَدُ أَنَّکَ رَسُولُ اللَّهِ وَ أَشْهَدُ أَنَّکَ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ وَ أَشْهَدُ أَنَّکَ قَدْ نَصَحْتَ لِأُمَّتِکَ وَ جَاهَدْتَ فِی سَبِیلِ رَبِّکَ وَ عَبَدْتَهُ حَتَّى أَتَاکَ الْیَقِینُ فَجَزَاکَ اللَّهُ یَا رَسُولَ اللَّهِ أَفْضَلَ مَا جَزَى نَبِیّا عَنْ أُمَّتِهِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أَفْضَلَ مَا صَلَّیْتَ عَلَى إِبْرَاهِیمَ وَ آلِ إِبْرَاهِیمَ إِنَّکَ حَمِیدٌ مَجِیدٌ.💚
❤️اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم❤️
♥️🦋♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥#کلیپ_مهدوی
🎙حجتالاسلام کاشانی
🔸کاش میفهمیدیم چقدر بیچارهایم!! ...
👌کوتاه و شنیدنی
👈حتما ببینید و نشر دهید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🟣 همه لحظات به یاد امام بودن، شیرین است...
#حجتالاسلام_حسن_محمودی
#امام_زمان
🔴 ذکری مجرب برای دیدار امام زمان علیه السلام
▫️علامه تهرانی می فرمودند:
🌕 مرحوم حضرت حداد قدس الله نفسه الزکیه به من فرمودند: اگر میخواهی امام زمان علیه السلام را ببینی من یک دستورالعمل به تو میدهم بعد از ده روز حضرت را میبینی و با ایشان صحبت میکنی و دستورالعمل این است.
به من دستورالعمل را دادند، ولی فرمودند: اگر طالب دیدار باطن هستی و میخواهی به آن حقیقت و ولایت برسی دنبال دیدن ظاهر و اینها نباید باشی ولی اگر میخواهی دستورالعمل هم همین است.
و من آن دستوالعمل را انجام ندادم !!
چرا؟
🔺 چون این دیدن ظاهر این دیدن نفس است خوشم میآید که من امام را دیده باشم خوشم میآید که من حضرت را بروم ببینیم خوش میآید!
اگر من حضرت را ببینم و حضرت بگویند: برای چه خواستی ما را ببینی؟ حالا دیدی و خیالت راحت شد؟
آیا به دستورات من عمل کردی؟ آیا آن چه که مورد رضایت من است انجام دادی؟ خلاصه اگر از من پرسیدند که تو در برون چه کردی که در درون خانه آیی؟جواب چه داری؟!
🔹 این مرام و مکتب اولیا و بزرگان بود اولیا و بزرگان خود را معطل ظهور امام زمان نکردند امام زمان را در هر حالی در کنار خودشان مشاهده کردند. الان امام زمان در همین مجلس حضور دارد. امام زمان علیه السلام در تک تک منازل من و شما حضور دارد. امام زمان علیه السلام با تمام سراسر وجود ما و شما مصاحبت و مجالست دارد …
📚 مکتب شیعه. برگرفته از سخنان علامه طهرانی
❤️#مثل_شهدا_زندگی_کنیم
وقتی از سفر کربلا برگشت مادر پرسیده بود چه چیزی از امام حسین خواستی؟
مجید گفته بود یک نگاه به حضرت ابالفضل کردم و یه نگاه به گنبد امام حسین، گفتم آدمم کنید.
مجید هیچ وقت اهل نماز و روزه و دعا نبود، اما سه چهار ماه قبل از رفتن به سوریه به کلی متحول شد، همیشه در حال دعا و گریه بود، نمازهایش را سر وقت میخواند و حتی نماز صبحش را نیز اول وقت می خواند، خودش همیشه میگفت نمی دانم چه اتفاقی برایم افتاده که این طور عوض شدهام و دوست دارم همیشه دعا بخوانم و گریه کنم و همیشه در حال عبادت باشم. در این مدتی که دچار تحول روحی و معنوی شده بود همیشه زمزمه لبش «پناه حرم، کجا میروی برادرم» بود؛ همیشه ارادت خاصی به حضرت زینب (سلام الله علیها) داشت.
✍خواهر شهید مجید قربانخانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹🍃چرا تصمیم نمیگیریم جز 313نفر باشیم؟
🎙استاد رائفی پور
♨️مهیای ظهور باشید...
🔸به ما دستور دادهاند مهیای ظهور باشید؛ چون ظهور دفعتاً واقع میشود.
اصحاب #امام_زمان علیه السلام به علت آمادگی، به محض شنیدن ندای حضرت، همگی در مکّه جمع میشوند. خب، اینها که بیکار نیستند، ولی طوری آمادهاند که اگر آب دستشان باشد، زمین گذاشته، میروند.
🔸حبیب بن مظاهر در میان راه حمام با مسلم بن عوسجه برخورد کرد و گفت: کجا میروی؟
گفت: میروم تنظیف.
گفت: وقت این کارها نیست; از سیدالشّهدا علیه السلام نامه رسیده؛ باید رفت!
از وسط راه خانه برگشتند و به طرف کربلا رفتند.
🔸این آمادگی خیلی فرق میکند با آن کسی که در زمان رسیدن سیدالشّهدا علیه السلام به کربلا، تازه برای زن و بچهاش آذوقه میبرد.
خیلی هم دوست دارد به حضرت کمک کند ولی از قبل فرصتها را تخمین نزده، خودش را مهیا نکرده، اهل سرعت و سبقت نبوده، پیدا است چنین آدمی عقب میافتد.
🔸اشتغال انسان به کار خویش و اینکه دلمشغولی انسان، کار ولی خدا نباشد، یا اینکه صبح که بلند میشود فکرش این نباشد که امروز کجای کار امام زمان عجل الله بر زمین مانده است تا من بردارم، مشکل ساز است.
🖋استاد میر باقری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلید طلایی حل مشکلات!
♨️گره گشایی امام زمان ارواحنا فداه از کار محبانشان
🔸 شیخ جعفر مجتهدی غالبا از آثار توسّل به حضرات معصومین علیهم السّلام سخن می گفتند و دوستان خود را به این امر ترغیب می فرمودند .روزی که در خدمت ایشان بودم، از عنایات کریمانه حضرت ولی عصر در مورد کسانی سخن می گفتند که به آن حضرت ملتجی می گردند.
🔸در ضمن صحبتشان فرمودند:
به هنگام بیتوته در کوه خضر، شبی مردی به همراه کودک خود به آنجا آمد و هنگامی که مرا در آنجا دید با حال اضطرار ماجرای بی خوابی فرزند خود را شرح داد و گفت:
🔸حدود ده سال است که فرزندم دچار بی خوابی شده و خوابش نمی برد. به پزشکان بسیاری در ایران مراجعه کرده ام ولی نتیجه نگرفته ام. فرزندم را برای مداوا به خارج از کشور هم برده ام ولی بیماری او را تشخیص نداده اند، به ناچار فرزندم را به عتبه بوسی حضرت ثامن الائمّه بردم و از آن حضرت شفای او را درخواست کردم و از آنجا به قم مشرّف شدم و با توسّل به کریمه اهل بیت، دست به دامان حضرت ولی عصر شدم تا شفای فرزندم را عنایت کنند و ساعتی پیش از زائران مسجد پرس وجو کردم که آیا مکان مقدّس دیگری نیز در این حوالی هست؟
نشانی کوه خضر را به من دادند و در این وقت شب فرزندم را به اینجا آورده ام که شفایش را بگیریم.
🔸 با مشاهده فرزند معصوم او و اضطرابی که پدرش داشت، انقلاب حالی در من پیدا شد. از اتاق بیرون آمدم و به محضر آقایم #امام_زمان توسّل کرده و برای حضرت سید الشّهدا علیه السّلام مرثیه می خواندم و با صدای بلند می گریستم.
🔸در همان اثنا پدر کودک از اطاق بیرون دوید و با خوشحالی زاید الوصفی گفت:
آقا! فرزندم پس از ده سال بی خوابی با شنیدن زمزمه شما به خواب آرامی فرورفته است! شکی ندارم که شما امام زمانید!
🔸گفتم: اشتباه می کنی پدر! من خاک پای آن حضرت هم نمی شوم. حضرت عنایت فرمودند و فرزند تو را شفا دادند، سپاسگزار امام زمان باشید نه من!
شما به هریک از آل اللّه متوسّل شوید، باطنا مسأله را به آقا امام زمان حواله می دهند و آن حضرت هم با لطفی که دارند از کار محبّان خود گره گشایی می کنند.
شما امشب همین جا بخوابید و فردا صبح به مسجد جمکران بروید و از عنایتی که حضرت درباره فرزندتان کرده اند، تشکر کنید.
📚در محضر لاهوتيان، ص 135