eitaa logo
💚‌عـاشقان‌امـام‌زمـان‌(عج)💚
1.8هزار دنبال‌کننده
20.1هزار عکس
11.6هزار ویدیو
127 فایل
بسم رب الذی خلق المهدی❤ 🔹ارتباط‌بامرڪزپاسخگویےومشاوره‌‌رایگان‌حوزه‌ علمیہ‌قم‌درزمینہ‌هاےدینے،اعتقادے،خانوادگےو احکام و تربیت کودک و. @pasokhgo313 کپی باذکرصلوات برای تعجیل فرج ❤ همسایهامون @golljin// @ibrahim_hadi
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱غافِلان «تَشدید» می‌خوانَند و عُشّاقِ تو «تاج» 🌱ای بِنـازَم «مـیـم» نامَـت با مُشَدَّد بودَنَش...💚 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ♥️🦋♥️ @Ashghaneemamezaman313
💐روزی یک صفحه از قران برای و هدیه به چهارده معصوم، رفع بیماری ،گرفتاری ، به نیت شهدا ،اموات کانال، و حاجات همگی💐 همه عزیزان لطفا تلاوت کنید اجرتون با امام زمان عج ♥️اللهم صل علی محمد وآل محمدوعجل فرجهم♥️🍃 🌺🍃🌼🍃🌺🍃🌼🍃🌺🍃 ♥️🦋♥️ @Ashghaneemamezaman313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍄رمان جذاب ‌ رهایی_ازشب🍄 قسمت ۲۲   هرچہ بہ او نزدیڪتر میشدم ضربان قلبم تندتر میشد و احساس میڪردم اونباید از ڪنارم راحت گذر ڪند. من تمام وجودم صدا ونگاه این مرد را میخواست. لعنت بہ این ڪامران! چقدر زنگ میزند.چرا دست از سرم آن هم در این لحظہ ڪہ باید سراپا چشم وحواس باشم برنمے دارد؟ من با بہ او زل زدم و او خیره بہ سنگ فرش پیاده روست. اینگونہ نمیشود. عهههہ.!!!!بازهم زنگ این موبایل ڪوفتے! با عجلہ گوشیم را از ڪیفم درآوردم و خاموشش ڪردم.  چشمم بہ طلبہ بود ڪہ چندقدم با من فاصلہ داشت وندیدم ڪہ گوشیم رو بجاے جیب ڪیفم بہ زمین انداختم.از صداے بہ زمین خوردن گوشیم بہ خودم آمدم ونگاهے بہ قطعات گوشیم ڪردم ڪه روے زمین ودرست درمقابل پاے طلبہ بہ زمین افتاده بود. نشستم.  بہ بہ.چه عطر مسحور ڪننده و بهشتی ای!! 🍃🌹🍃 فڪر ڪردم الان است ڪہ مثل فیلمها ڪنارم زانو بزند و قطعات موبایل رو جمع ڪند ودرحالیڪہ اونها رو بہ من میده نگاهمون بہ هم گره بخورد واو هم یڪ دل نه صد دل عاشقم شود. البتہ اگر بجاے موبایل سیب یا جزوه ے درسے بود خیلے نوستالژے تر میشد ولے این هم براے من موهبتے بود. اما او مقابلم زانو ڪه نزد هیچ با بے رحمے تمام از ڪنارم رد شد و من با ناباورے سرم را بہ عقب برگرداندم و رفتنش را تماشا ڪردم! گوشے را بدون سوار ڪردن قطعاتش داخل ڪیفم انداختم. اینطورے ازشر مزاحمتهاے ڪامران هم راحت میشدم.اوباید بخاطر ڪارش تنبیہ شود. بخاطر تماسهاے مڪرر او من هم صحبتی با اون طلبہ را از دست داده بودم!! 🍃🌹🍃 چندروزے گذشت و من تماسهاے ڪامران را بے پاسخ میگذاشتم.با فاطمہ هم مدام در ارتباط بودم وحالش را میپرسیدم.او میگفت اینقدر قدم من براش خوش یمن و خوب بوده ڪہ بعد از رفتنم حالش رو بہ بهبوده و بزودے بہ هر ترتیبے شده بہ مسجد برمیگرده. باشنیدن این خبر واقعا خوشحال شدم و تصمیم گرفتم هرطور شده با او صمیمے تر شوم و پے بہ رابطہ ے او و آقاے مهدوے ببرم. من با اینڪہ میدانستم مهدوے از جنس من نیست و توجہ او بہ من فرضے محال است اما نمیدانم چرا اینقدر وابستہ بہ او شده بودم و همین لحظات ڪوتاهے ڪہ او را دیدم دلبستہ اش شده بودم. و با خودم میگفتم چه اشکالی دارد؟ مردهایے در زندگیم بودند ڪہ فقط بہ چشم طعمہ نگاهشان میڪردم وقتش است ڪہ مردے را براے آرامش و احساس های دست نخورده وپاڪم داشته باشم. حتے اگراو سهم من نباشد،دیدار و صدایش آرامش بخش شبهاے دلتنگیم است. 🍃🌹🍃 بالاخره ڪامران با اصرار زیاد خودش وفشار مسعود و زبان چرب ونرم خودش دوباره باب دوستے رو باز ڪرد و بایڪ پیشنهاد وسوسہ برانگیز دیگہ رامم ڪرد. همان روز در محفلے عاشقونہ ڪہ در کافہ ے خود تدارک دیده بودبا گردنبندی طلا غافلگیرم ڪرد.! و دوستے ما دوباره از سر گرفتہ شد وموجبات حسادت اڪثر دختران دورو برم و همچنین نسیم جاه طلب و بولهوس رو فراهم ڪرد. وقتی بودم اگرچہ بخشے از و هاے_ڪودڪے_و_نوجوانے_ام ارضا میشد اما یڪ مفرط همراهم بود. وحشت از … وحشت از .. واین اواخر احساس_گناه در مقابل فاطمہ و اون طلبہ روح وروانم رو بهم ریختہ بود.. 👈 ادامه_دارد.... رمان رهایی_از_شب ✍ نویسنده ؛ « ف_مقیمی » کپی_با_ذکر_نویسنده_جایز_است 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
🍄رمان جذاب رهایی_ازشب🍄 قسمت ۲۳   روزها از پے هم گذشتند ومن تبدیل بہ یڪ دخترے با شخصیت دوگانہ و رفتارهاے منافقانہ شدم. اڪثر روزها با ڪامرانی ڪہ حالا خودش رو بہ شدت شیفتہ و والہ ے من نشان میداد سپرے میڪردم و قبل از اذان مغرب یا در برخے مواقع ڪہ جلسات بسیج وجود داشت ظهرها در مسجد شرڪت میڪردم!  بلہ من پیشنهاد فاطمہ رو براے عضویت بسیج پذیرفتم چون میخواستم بیشتر ڪنار او باشم و بیشتر بفهمم.! بہ لیست برنامہ هام یڪ ڪار دیگہ هم اضافہ شده بود و آن ڪار، دنبال ڪردن آقاے مهدوے بصورت پنهانے از در مسجد تا داخل ڪوچہ شون بود. اگرچہ اینڪار ممڪن بود برایم عواقب بدے داشتہ باشد ولے واقعا برام لذت بخش بود. 🍃🌹🍃 ماه فروردین فرا رسید و عطر دل انگیز گلهای بهارے با خودش نوید یڪ سال دلنشین و خوب را میداد. ڪامران تمام تلاشش را میڪرد ڪہ مرا با خودش بہ مسافرت ببرد و من از ترس عواقبش هربار بہ بهانه اے سرباز میزدم. ازنظر من او تا همینجا هم خیلے احمق بود ڪہ اینهمه باج بہ دخترے میداد؟ڪہ تن بہ خواستہ اش نداده.! شاید اوهم مرا بہ زودے ترڪ میڪرد و میفهمید ڪہ بازیچہ ای بیش نیست. اما راستش را بخواهید وقتے بہ برهم خوردن رابطہ مون فڪر میڪردم دلم میگرفت! او دربین این مردهاے پولدار تنها ڪسے بود ڪہ چنین حسے  بهم میداد. احساس ڪامران بہ من جنسش با بقیہ همتایانش فرق داشت.او محترم بود.زیبا بود و از وقتے من بہ او گفتم ڪہ از مردهاے ابرو بر داشتہ خوشم نمیاد شڪل و ظاهرے مردانہ تر برای خودش درست ڪرده بود. اما یڪ حس میڪردم. وهرچہ فڪر میڪردم منشا این خلا ڪجاست؟  پیدا نمیڪردم!. هرڪدام از افراد این چندماه اخیر نقشے در زندگے من عهده دار شده بودند و من احساس میڪردم یڪ اتفاقے در شرف افتادنہ! 🍃🌹🍃 روزے فاطمہ باهام تماس گرفت و باصداے شادمانے گفت: _اگر قرار باشہ از طرف بسیج بریم مسافرت  باهامون میاے؟ با خودم گفتم چرا؟ڪہ نہ! مسافرت خیلے هم عالیہ! میریم خوش میگذرونیم برمیگردیم. ولے او ادامه داد _ولے این یڪ مسافرت معمولے نیستا با تعحب پرسیدم : -مگر چہ جور مسافرتیہ؟ گفت _اردوے راهیان نوره.قراره امسال هم بسیج ببره ولے اینبار مسجد ما میزبانے گروه این محلہ رو بعهده داره. با تعجب پرسیدم: _راهیان نور؟!!! این دیگہ چہ جور جاییہ؟! خندید: -میدونستم چیزے ازش نمیدونے!راهیان نور اسم مڪان نیست.اسم یڪ طرحہ! و طرحش هم دیدار از مناطق جنگے جنوبہ.خیلے با صفاست. خیلے.. تن صداش تغییر کرد. وچنان با وجد مثال نزدنے از این سفر صحبت ڪرد ڪہ تعجب ڪردم! با خودم فڪر ڪردم اینها دیگہ چہ جور آدمهایے هستند؟! آخہ دیدار از مناطق جنگے هم شد سفر؟! بابا ملت بہ اندازه ے کافے غم وغصہ دارن..چیہ هے جنگ جنگ جنگ!!!!! فاطمہ ازم پرسید _نظرت چیہ؟ طبیعتا این افڪارم رو نمیتونستم باصداے بلند براے او بازگو ڪنم!!! بنابراین بہ سردے گفتم _نمیدونم! باید ببینم!حالا ڪے قراره برید؟! -برید؟!!! نہ عزیزم شما هم حتما میاے! ان شالله اوایل اردیبهشت. باهمون حالت گفتم: _مگہ اجباریہ؟! -نہ عزیزم.ولے من دوست دارم تو ڪنارم باشے. اصلا حتے یڪ درصد هم دلم نمیخواست چنین مڪانے برم.بهانہ آوردم : -گمون نڪنم بتونم بیام عزیزم.من اردیبهشت عمہ جانم از شهرستان میاد منزلم .ونمیتونم بگم نیاد وگرنہ ناراحت میشہ و دیگہ اصلا نمیاد. با دلخورے گفت: -حالا روز اول اردیبهشت ڪہ نمیاد توام!!بزار ببینیم ڪے قطعیہ تا بعد هم خدابزرگہ. 🍃🌹🍃 چند وقت بعد زمان دقیق سفر معلوم شد و فاطمہ دست از تلاشش براے رضایت من برنمیداشت. اما من هربار بهانہ اے میاوردم و قبول نمیڪردم. او منو مسؤول ثبت نام جوانان ڪرد و وقتی من اینهمہ شورو اشتیاق را براے ثبت نام در این اردو میدیدم متاسف میشدم ڪہ چقدر جوانان مسجدے افسرده اند!!! 👈 ادامه_دارد.... رمان رهایی_از_شب ✍ نویسنده ؛ « ف_مقیمی » کپی_با_ذکر_نویسنده_جایز_است 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
...❣ 💌 براے کسایے که قلبشون کبوتر 🕊 کسایے که دلشون با اسم امام مهربون آروم مے‌گیره ♥️💚💜 🔆 امشب هم، عاشقانه و با شوق، زمزمه کن صلوات خاصه امام رضا (ع) رو:☺️😍♥️ سلام وصلوات به نیابت از جمیع شهدا و رفتگان به محضر آقا علی بن موسی الرضا علیه السلام 🦋بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ🦋 ♥️اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِىِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى الاِْمامِ التَّقِىِّ النَّقِىِّ وَ حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَْرْضِ وَمَنْ تَحْتَ الثَّرى الصِّدّیقِ الشَّهیدِ صَلوةً کَثیرَةً تآمَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیآئِکَ♥️ 🕊یا جواد الائمه ادرکنی🕊 ♥️🦋♥️ @Ashghaneemamezaman313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
11.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شاید روزی سوال و گِله‌ٔ امام‌ عصر علیه السّلام از ما این باشد:  شما که می‌دانستید ظهور من تنها راه‌ حلّ همه‌ٔ مشکلات فردی و اجتماعی و انسانی و جهانیه، چرا در خواستن این وعده‌ٔ الهی از خدا کوتاهی کردید؟ چرا از فرصت‌ها و مکان‌های بی‌نظیری مثل مجالس عزای جدّم سیّدالشّهدا علیه السّلام و حرم مطهرش و... استفاده نکردید، تا عاجزانه و با حال اضطرار فرج مرا از خدا بخواهید؟ چرا برای آمدن من، به درگاه خدا تضرّع نکردید؟ شاید هم غیبت مرا مشکل نمی‌دانستید و برایتان عادی شده‌ بود که به درگاه الهی تضرّع و استغاثه نمی‌کردید؟! 🎤حجّت‌الاسلام عطّارنژاد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 یحیی‌ سنوارها این گونه متولد می‌شوند... 🔹 از اعماق بغض‌های فروخورده... از دل کلمات در گلو مانده و اشک‌های حبس شده در حدقه‌ی چشم‌های بی‌گناه... 🔻 امیرالمؤمنین(علیه السلام): يَوْمُ الْمَظْلُومِ عَلَى الظَّالِمِ أَشَدُّ مِنْ يَوْمِ الظَّالِمِ عَلَى آلْمَظْلُومِ. روز انتقام مظلوم از ظالم، شديدتر از روز ستم كردن ظالم بر مظلوم است.
♨️به مردم بگو دعا کنند خدا فرجم را نزدیک کند... مرحوم کافی در یکی از سخنرانیهای خود می فرمود: یکی از رفقا از یزد به من نامه ای نوشته، آدم خوبی است، از عاشقان امام زمان است، در نامه اش یک چیزی نوشته که چند روز است من را منقلب کرده، گرچه این پیغام به علما رسیده، به مرحوم مجلسی گفته، به شیخ مرتضی انصاری گفته... به بعضی اوتاد دیگر گفته، این بنده خدا نوشته، من چهل شب چهار شنبه از یزد می آمدم قم مسجد جمکران، توسلی و حاجتی داشتم. شب چهار شنبه چهلمی یعنی دو هفته قبل بود، در مسجد جمکران خسته بودم، گفتم ساعتی اول شب بخوابم، سحر بلند شوم برنامه ام را انجام دهم. صحن حیاط هوا گرم بود‌، خوابیده بودم، یک وقت دیدم از در مسجد جمکران یک مشت از طلبه ها وارد شدند، گفتم چه خبر است؟ گفتند: آقا آمده! من خوشحال شدم، دویدم جلو، آقا را دیدم، اما نتوانستم جلو بروم. گفتم: آقا آمده اند که آمده باشند؟! یعنی آیا ظهور کرده اند و آمده اند که بمانند؟! خود آقا فرمودند:" نه! اما برو به مردم بگو دعا کنند خدا فرجم را نزدیک کند." به خدا قسم آی مردم! دعاهای شما اثر دارد. ناله های شما اثر دارد. خود آقا به مرحوم مجلسی فرموده:" مجلسی به شیعه ها بگو برام دعا کنند." آقا مدام پیغام می فرستد. به خدا دلش خون است...
💠آیت الله بهجت(ره): باید اعتقاد داشته باشیم که عنایت و امداد حضرت غائب (عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف) در وقایع و حوادث و گرفتاری‌ها نسبت به شیعیان، شامل است و آن حضرت، امام مُفترضُ‌الطاعة و حیّ است و قطعاً ظهور خواهد نمود و او «عَیْنُ اللهِ النّاظِرَةُ» و بر احوال ما مطلع است. 📚 کتاب حضرت حجت عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف، ص١٢٠