🍄رمان جذاب #رهایی_ازشب 🍄
قسمت ۷۶
_الهام بیچاره بهم اعتماد کرد و سوار ماشین شد.چند جا ماشین خاموش کرد. بعضی ازاین مردها رو هم که میشناسی چطورین!.فقط کافیه ببینن یک زن پشت فرمونه! اونوقت ولت نمیکنن و اینقدر با بوق زدن و دست انداختن رو مخت میرن که کار خرابتر میشه..حسابی خودم رو باخته بودم.
الهام هم استرس داشت ولی دلش نمیخواست با نشون دادن اضطرابش اعتماد به نفس منو کور کنه.. از دقیقهی پنجم تا لحظه ی حادثه چندبار وسط خیابون ماشین خاموش کرد و من حتی آدرس رو اشتباهی رفتم. دنبال یک دور برگردون بودم که بیفتم تو مسیر اصلی..عصبی بودم.. مدام به راننده هایی که واسم بوق میزدن فحش میدادم..ولی طفلی الهام فقط با آرامش بهم میگفت..از این ور برو..نه مراقب باش..سرعتت و کم کن..آخر سر نفهمیدم چیشد..فقط میدونم سرعتم بخاطر عصبانیتم زیاد بود..محکم خوردیم به گارد ریل ..سمت راست ماشین،درست جاییکه الهام نشسته بود جمع شد داخل.. من حالم خوب بود..حتی یک خراش هم رو دستم نیفتاد..اما الهام غرق خون شد و ناله میکرد.
🍃🌹🍃
فاطمه انگار تمام صحنه ها رو دوباره میدید..تمام بدنش میلرزید..او را محکم در آغوش گرفتم وشانه هایش رو ماساژ دادم. چند دقیقه ای در آن حالت ماند.من هم با او گریه میکردم.
بلند شدم براش کمی شربت آوردم و او در میان گریه،جرعه جرعه از شربتش مینوشید و انگار باز هم تصاویر روز حادثه رو تماشا میکرد!وجدانم درد گرفت.اگر میدونستم او تا این حد از یاد آوری حادثه عذاب میکشد هیچ گاه اصرارش نمیکردم!
🍃🌹🍃
خودش بعد از چند لحظه ادامه داد:
_الهام ازش خون زیادی رفته بود.بچش در جا مرد.خودشم رفت زیر تیغ جراحی. حاج مهدوی روز بعدش اومد که الهامش رو سالم و سرحال ببینه اما بجاش یک تیکه گوشت وسط بیمارستان دید..کمتر ازیک هفته تو آی سیو بود.. کلی نذر ونیاز کردم برگرده.زن عموم تو این مدت فقط یک جمله میگفت:
_چقدر بهت گفتم نرو..گفتی هرچی شد با خودم..حالا دخترمو برگردون..سرپاش کن بچشو برگردون! میتونی بفهمی چی میکشیدم؟؟
🍃🌹🍃
با تمام وجود میفهمیدم. اشکهام رو پاک کردم و گفتم:
-بمیرم برات..
فاطمه ادامه داد:
_نمیدونی چه روزگاری شده بود؟چه جهنمی بپا شده بود!حامد همش سعی میکرد امیدوارم کنه.. آرومم کنه ولی نمیتونست. چون فقط بهوش اومدن الهام حالم رو خوب میکرد.اما الهام نموند.. وقتی رفت زندگی هممون یک دفعه شبیه برزخ شد. خدا هیچ بنده ای رو اینطوری امتحان نکنه رقیه سادات.نه روم میشد تسلیت بگم..نه روم میشد سر خاک برم…نه حتی روی نگاه کردن به صورت عمو و زن عموم و حاج مهدوی رو داشتم. .
پرسیدم:
_وقتی الهام فوت کرد عکس العمل عموت اینا با تو چی بود؟
او با زهر خندی گفت:
_الهام تک دختر بود..عزیز دل بود.فکر کردی به همین راحتی میتونند منو ببخشن؟ هنوز هم که هنوزه در خونه ی ما رو نزدند.
من با ناباوری گفتم:
_پس..پس تکلیف تو وحامد چی میشد؟حامد هم تو رو مقصر میدونست؟؟
_هه!!! حامد بیچاره تمام سعیش رو کرد که اوضاع رو سرو سامون بده ولی بی فایده بود.نه عمو و زن عموم دلشون با من صاف میشد ونه من روی نگاه کردن تو صورت اونها رو داشتم.تاوان گناه من جدایی از حامد بود یک روز به حامد گفتم همه چی بین ما تمام..براش هم همه چی رو توضیح دادم وگفتم که این حرف دل پدرو مادرش هم هست فقط روی گفتنش رو ندارن!!
_به همین راحتی؟ ؟ اونم قبول کرد؟
_راحت؟؟!! خدا میدونه چی به ما گذشت.. حامد روز آخر جلوی پدرو مادرم قسم خورد تا آخر عمرش ازدواج نمیکنه اگه ما به هم نرسیم.
_سرقولش موند؟
فاطمه سرش رو به علامت تایید تکون داد!!
👈 ادامه_دارد....
🌷رمان رهایی_از_شب
✍ نویسنده ؛ « ف_مقیمی »
کپی_با_ذکر_نویسنده_جایز_است
🍄رمان جذاب #رهایی_ازشب 🍄
قسمت ۷۴
تا موقع اذان باهم از هر دری گفتیم و خندیدیم.تصمیم گرفتم شام رو از بیرون بخرم تا زمان بیشتری برای با او بودن داشته باشم ولی فاطمه با قسم وآیه قبول نکرد و گفت:
_املت میخوریم وگرنه من میرم!
نماز رو در کنار هم خوندیم و با هم ته املت ساده و خوشمزه ی دونفرمون رو در آوردیم و شادو خندون از یک مهمونی دونفره روی مبل نشستیم و چای نوشیدیم.
فاطمه بی مقدمه پرسید:
_خب؟ سادات جان.نمیخوای بگی چیشده؟
دلم میخواست با او درد دل کنم ولی آخر چگونه؟ او هیچ رازی از خودش را برملا نکرده بود و از طرفی احساس میکردم دلش درگیر حاج مهدویه!
کمی مکث کردم و بعد با دودلی سوالی رو پرسیدم که مدتها ذهنم رو آزار میداد.
_یک سوالی ازت بپرسم راستش رو میگی؟
او کمی جا به جا شد و با نگاهی پرسشگر گفت:
_آره حتما! چرا باید دروغ بگم.؟
دنبال کلمات میگشتم.بخاطر همین مکثم طولانی شد. پرسیدم:
_اممممم .. راستش ..من هیچ وقت باور نکردم اون شب تو اردوگاه تو حرفهامو نشنیده باشی! باور کنم که نشنیدی؟
فاطمه سرش رو پایین انداخت.با صدای آهسته گفت:
_چرا باور نکردی؟
دستم رو، در انبوه موهام بردم و گفتم:
_چوون..فاطمه کسی نیست که نسبت به در دل کسی بی تفاوت باشه!
فاطمه لبخند تلخی زد و با فنجان چایش بازی کرد. جوابم رو از سکوتش گرفتم.
پرسیدم:
_چرا خودت رو به خواب زدی؟
آب دهانش رو قورت داد و چشمهاش رو ازمن دزدید.
_برای اینکه عزت نفست برام مهم بود..
من میدونستم بعدها پشیمون میشی از اعترافت.بخاطر همین هم یک لحظه به خودم گفتم خودتو بزن به خواب..اما متاسفانه من بازیگر خوبی نیستم!
🍃🌹🍃
دستهاش رو گرفتم وبا قدرشناسی نگاهش کردم
_اتفاقا تو خیلی خوب گولم زدی..!!
چشمهام پراز اشک شد
_فاطمه…تو چطوری اینقدر خوبی؟؟؟
او میان خنده وگریه گیر افتاد و با حسرت گفت:
_کاش اینطور که تو میگی باشم!
سکوت کردیم.فاطمه در فکر بود.پرسیدم:
_یک سوال دیگه..تو برای چی با دختری مثل من دوست شدی؟چرا بهم اعتماد کردی؟
او دست نرمش رو روی صورتم گذاشت و با اطمینان گفت:
_چرا نباید میشدم؟ میدونی چرا چشمهات رو دوست دارم؟ چون جدا از زیبایی خدادادیش یک معصومیت بچگونه توش پنهونه. من با اینهمه گناه کی باشم که بخوام بهت اعتماد نکنم؟ گذشته ی تو هرچی بوده مربوط به خودته..مهم الانته.. مهم اینه که پشیمونی.! کسی که از گناه به سمت پاکی میره هنرش بیشتر از منی هست که در فضای پاک نفس کشیدم. سادات جان. شما از همون شب که تو مسجد زار زدی اعتماد منو جلب کردی
لبخندی رضایت مند به لبم نشست و او را در آغوش کشیدم
_فاطمه..اگه من اونشب باهات آشنا نمیشدم معلوم نبود سرنوشتم چی میشه باز هم فاطمه جملاتی گفت که مو به تنم سیخ کرد و دلم قرص تر شد.
_اشتباه نکن!! تو خیلی وقت بود که سرنوشتت دستخوش تغییر شده بود.وگرنه نه مسجد می آمدی و نه با من آشنا میشدی! رقیه سادات جان قدر خودت رو بدون!
سرم رو از روی شونه اش برداشتم و پرسیدم:
_خیلی وقت بود کسی رقیه سادات صدام نزده بود!
او گفت:
_دلم میخواست از اون شب به اینور رقیه سادات خطابت کنم ولی فک کردم قاتی حرفهات گفتی از اسمت خوشت نمیاد.
من با ناراحتی گفتم:
_نه…من فقط از رقی بدم میاد!
فاطمه با خوشحال گفت:
_باشه حالا که اینطور شد همیشه رقیه سادات صدات میکنم.
بعد از کمی مکث گفت:
_خب حالا نوبت شماست رقیه سادات جان..نمیخوای تعریف کنی؟
هنوز دو دل بودم.چون تو داری فاطمه کمی موجب رنجشم شده بود. گله مند گفتم:
_من همیشه حرفهامو بهت زدم..حتی بدترین حرفها رو..تو میگی به من اعتماد داری ولی عملا اینگونه نیست.بخاطر همین ازت دلخورم.
او با تعجب گفت:
_یعنی تو از من دلخوری چون فک میکنی من از روی بی اعتمادی باهات در دل نمیکنم؟
_هم این، هم اینکه دوست ندارم دیدت نسبت به من تغییر کنه.
او با ناراحتی گفت:
_متاسفم اگه موجب شدم چنین فکری درموردم کنی ..ولی باور کن اینطور نیست. اتفاقا خیلی دلم میخواست تو هم یک روز درد دلهای منو بشنوی و بفهمی خودت تو تحمل مشکلات تنها نیستی..تا بفهمی حتی من فاطمه هم تو زندگیم خیلی خطاها کردم که موجب خیلی اتفاقها شد.
👈 ادامه_دارد....
🌷رمان رهایی_از_شب
✍ نویسنده ؛ « ف_مقیمی »
کپی_با_ذکر_نویسنده_جایز_است
🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
🍄رمان جذاب #رهایی_ازشب 🍄
قسمت ۷۵
با کنجکاوی پرسیدم:
_من که باورم نمیشه تو اصلا گناه کردن بلد باشی یا آزارت به کسی رسیده باشه..چرا برام تعریف نمیکنی؟قسم میخورم این راز رو با خودم به گور ببرم.
او خنده ی تلخی گوشه ی لبش نشست و گفت:
_راز تا زمانی رازه که کنج قلبت باشه..
وقتی بیاد بیرون دیگه راز نیست..قصه ست!! درد دله..گاهی وقتها هم دردسره.
حرفهاش رو قبول داشتم.ولی دوست داشتم بدونم قصه ی دوستش چی بوده گفتم:
_در مورد دوستت الهام..چرا قبلن بهم حرفی نزدی؟؟
این الهام کی بود که تا اسمش میومد چشمان فاطمه پراز اشک میشد؟با صدای بغض آلود گفت:
_چی بگم؟ از کجاش دوست داری بشنوی؟
من خوشحال از اعتماد او گفتم:
_نمیدونم! از جایی که لازمه بدونم!
او با آهی عمیق شروع کرد به حرف زدن:
_من والهام با هم دختر عمو بودیم.از بچگی باهم بزرگ شدیم.تفاوت سنیمون هم یک ماه بود.بخاطر همین حتی در یک مدرسه و یک کلاس درس میخوندیم.ما حتی روحیاتمون هم مثل هم بود.البته بدون اغراق میگم الهام از من خیلی بهتر بود. وقتی نماز میخوند دلت میخواست روبروش بشینی یک دل سیر نگاش کنی.اینقدر که این دختر خالص بود.ما با هم بزرگ شدیم.قد کشیدیم.الهام رفت حوزه و من هم رفتم دانشگاه!یک روز الهام با کلی شرم وحیا بهم گفت یکی ازمدرسین حوزه برای پسرش ازش خواستگاری کرده.طولی نکشید که الهام با یک مجلس ساده و رسمی به عقد ایشون در اومد..میخوای بدونی اون مرد کی بود؟؟
🍃🌹🍃
آب دهانم رو قورت دادم..!! نکنه؟!!!
با ناباوری گفتم:
_حااااااج مهدوی؟
فاطمه سرش رو به حالت تایید تکون داد..
مثل کسی که تازه از خواب بیدار شده باشه.گفتم:
_یعنی حاج مهدوی قبلا ازدواج کرده؟؟؟ پس چرا زودتر بهم نگفتی؟؟
فاطمه آهی کشید و با بغض گفت:
_خب هیچ وقت حرفش پیش نیومد.اگه یادت باشه اونروزی هم که ازم پرسیدی متاهله، گفتم هیئت امنا میخوان براش استین بالا بزنن ولی نمیتونن.ولی تو بعدش نپرسیدی چرا.؟؟ از طرفی چیزی که منو یاد الهام بندازه…
🍃🌹🍃
بغضش شکست...من هنوز در شوک بودم…این فرصت خوبی بود تا فاطمه گریه کند.پرسیدم:
_این اتفاق واسه چندسال پیشه؟
فاطمه آهی کشید و گفت:
_هفت سال پیش!
_خخ..ب ..بعدش چیشد؟
دانه های درشت اشک از صورت فاطمه پایین میریخت:
_رقیه سادات..نمیدونی چقدر این دوتا عاشق بودن! حاج مهدوی اینقدر همسر نمونه و انسان خوبی بود که همه رو مجذوب خودش کرده بود. دوسال بعد الهام حامله شد.اونموقع من یک چندماهی میشد که با پسرعموم که برادر الهام بود، نامزد شده بودم.
چشمهام گرد شد..با لکنت گفتم:
_چی؟؟؟ تو قبلا نامزد داشتی؟؟
فاطمه اشکش رو پاک کرد و با لبخندی تلخ گفت:
_آره…ما خیلی وقت بود همو میخواستیم.. منتها به هوای اینکه حامد سرباز بود و یک سری مشکلات دیگه، یک کم دیرتر از الهام نامزد کردیم.
با کنجکاوی گفتم.:
_خب پس چرا الان حامد..؟!!
او سرش را با تاسف تکان داد و گفت:
_چی بگم؟؟!! همه چی برمیگرده به اون تصادف لعنتی.. تولد الهام بود..میخواستم به هر ترتیبی شده سورپرایزش کنم.چون از همون اوایل بارداریش دچار افسردگی شده بود.حاج مهدوی هم که همش به سفرهای مختلف میرفت واسه کار تبلیغ. اونموقع ها خیلی باد تو سرم بود..سرتق بودم.حرف حرف خودم بود.واقعا با الانم کلی فرق داشتم.به الهام گفتم بریم جایی که به هوای اونجا ببرمش یک کافه ی درست وحسابی و با باقی دوستان دبیرستان براش جشن تولد بگیریم. الهام قبول نمیکرد..هزار تا بهونه آورد. از تهوع وبیحالیش گرفته تا مرتب کردن خونه.. چون قرار بود فردای اونروز حاج مهدوی برگرده. ولی من گوشم بدهکار نبود.. کااااش به حرفش گوش میدادم..کاش نمیرفتم..
فاطمه بلند گریه میکرد وحرف میزد.
_رقیه سادات بخداوندی خدا انگارهمه ی قدرتها جمع شده بودند که من الهام و نبرم. ماشین حاج مهدوی تو پارکینگ بود.باخودم گفتم اگه با ماشین خودشون بریم بهتره و راحت تر.ولی الهام گفت حاج مهدوی گفته این ماشین مشکل داره باید بعد از برگشت ببرتش تعمیر..پرسیدم مشکلش چیه؟ الهام گفت: نمیدونم. گفتم پس بشین بریم.الهام دوباره بهونه آورد که حاج مهدوی گفته بخاطر بارداریش حق نداره پشت فرمون بشینه. همون وقت زن عموم زنگ زد به الهام..وقتی فهمید ما تصمیممون چیه به الهام گفت: نرو تو امانتی.اگه ال بشی بل بشی من نه خودم تحمل دارم نه میتونم جواب حاج مهدوی رو بدم…الهام داشت پشت تلفن راضی میشد که من بیشعور و بخت برگشته گوشی رو گرفتم و به زن عموم گفتم: زن عمو هرچی شد با من.. طفلی این دختر پوسید تو این خونه.. میخوام ببرمش.اصلا خودم پشت فرمون میشینم.اینو گفتم از رو غرورم و جوونیم ولی ته ته دلم میترسیدم چون من همیشه از رانندگی وحشت داشتم و زیاد وارد نبودم..
👈 ادامه_دارد....
🌷رمان رهایی_از_شب
✍ نویسنده ؛ « ف_مقیمی »
کپی_با_ذکر_نویسنده_جایز_است
🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم 🌟
❣#هشــــت_عاشقی...❣
💌 #یه_سلام_دوباره
براے کسایے که
قلبشون کبوتر #حــــرمه 🕊
کسایے که
دلشون با اسم امام مهربون آروم مےگیره ♥️💚💜
🔆 امشب هم،
عاشقانه و با شوق،
زمزمه کن صلوات خاصه امام رضا (ع) رو:☺️😍♥️
سلام وصلوات به نیابت از جمیع شهدا و رفتگان به محضر آقا علی بن موسی الرضا علیه السلام
🦋بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ🦋
♥️اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِىِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى الاِْمامِ التَّقِىِّ النَّقِىِّ وَ حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَْرْضِ وَمَنْ تَحْتَ الثَّرى الصِّدّیقِ الشَّهیدِ صَلوةً کَثیرَةً تآمَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیآئِکَ♥️
🕊یا جواد الائمه ادرکنی🕊
#الّلهُــمَّ_عَجِّــلْ_لِوَلِیِّکَــــ_الْفَــرَج
#اللهمصلعليمحمدوآلمحمدوعجلفرجهم
#کپی_باذکر_صلوات
♥️🦋♥️
@Ashghaneemamezaman313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#غروبجمعه
ماه پشت ابر من
یک شبم بیرون بیا
تعجیل در فرج مولایمان صلوات🌸
#اللهمعجللولیکالفرج
#امام_زمان
♥️🦋♥️
@Ashghaneemamezaman313
#جرعهای_از_معرفت
💠آیت الله فاطمی نیا رحمة الله علیه
🔸همه احادیث و روایات را که جمع کنیم و نتیجه بگیریم، اولین آسیب شما جوانان از غضب است. هر دری که به روی شما بسته شود به خاطر #غضب است.
🔸ماشالله جوان را می بینی انگشتر، تسبیح، محاسن و سجاده؛ اما در خانه که می رود با مادرش غضب آلود برخورد می کند.
🔸 آقا از بیرون می آید خانه می گوید "آقا جاتون خالی دعای کمیل بودیم". چه کمیلی؟
چهل سال است بلد نیستی با همسرت درست حرف بزنی!
چهل سال نتوانستی زبانت را کنترل کنی!
🔸پس به قول امیرالمومنین اگر محاسبه نفس کنیم و اعمال خود را بسنجیم متوجه می شویم که بعضی درهای رحمت چرا به رویمان بسته می شود و نمی توانیم حال معنوی پیدا کنیم.
یک کلمه احتمال بده این برای غضب توست و اگر این غضب کنترل شود چه درهایی به روی انسان گشوده می شود!
♥️🦋♥️
@Ashghaneemamezaman313
▪️از بچگی یادم دادند جاهای شلوغ،
باید چادر مادر را محکمتر گرفت تا گم نشد.
حضرت مادر!
این روزها که بازار دنیا، شلوغتر از همیشه شده،
باید چادرت را محکمتر از همیشه بگیرم.
این روزها که طوفان بلا، تن دنیا را میلرزاند
من دلم را به محبت شما گرم میکنم.
میدانم هرکس که تو را دوست دارد، زیر چادر محبتّت در امان خداست!
🔘 سبْحَانَ مَنْ فَطَمَ بِفَاطِمَةَ مَنْ أَحَبَّهَا مِنَ النَّار...
📚اقبال الاعمال،ج۱، ص۳۳۷ (فرازی از دعاهای ماه رمضان)
#فاطمیه #ایام_فاطمیه
♥️🦋♥️
@Ashghaneemamezaman313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥کلیپ
🎙استاد شجاعی
✘ همسرم مرتب بهم نق میزنه، از هیچ کار من راضی نیست!
✘ دائماً از بچهها شاکی و ناراضیه و ایرادشون رو به رخشون میکشه!
خسته شدم از غرغراش ⛔️
♥️🦋♥️
@Ashghaneemamezaman313
📖 فرازهایی از زیارتنامه حضرت زهرا سلاماللهعلیها ۴
▫️ السَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ صَفِیِّ اللَّهِ؛
سلام بر تو ای دختر برگزیدهٔ خدا.
🔅 و سلام بر فرزندت مهدی که خداوند او را برگزید تا درهمکوبندهٔ ظلم ظالمان باشد و نجاتبخش مظلومان.
🥀 ویژه ایام #فاطمیه
♥️🦋♥️
@Ashghaneemamezaman313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شادی روح شهیدی که روضه گودال را برایمان تداعی کرد صلوات 💔
اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل فرجهم
#آرمان_عزیز
#لبیک_یا_خامنه_ای
♥️🦋♥️
@Ashghaneemamezaman313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#درساخلاق
🎙 حجتالاسلام صدر
💢 طرف حساب #فاطمیه خودِ حضرت زهراست!
🔸کوتاه و شنیدنی👌
♥️🦋♥️
@Ashghaneemamezaman313
♨️توسل به امام زمان ارواحنا فداه را فراموش نکنید...
🔸باید توسلات ما، به وجود مقدس حضرت باشد. گدايی كردن پيش آقا خرج ندارد.
هر چيز میخواهی، از خدا و از #امام_زمان علیه السلام بخواه.
🔸از دعا نگذريد؛ دعا خيلی اثر دارد؛ خود دعا، عبادت است؛ به ویژه توسل به امام زمان وقت و بیوقت، را فراموش نكنيد.
🔸میگویند: كسی كه درِ خانهای را كوبيد و زياد در زد، بالاخره در را باز میكنند.
درِ خانه امام زمان را بزن. خدا میداند كريم است، آقا است، مهربان است.
🖋آیت الله ناصری دولت آبادی
♥️🦋♥️
@Ashghaneemamezaman313
❤️هرشب در پایان شب دست بر سینه گذاشته و به زیارت آقا #امام_حسین(علیه السلام) می رویم :❤️
💚اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَباعَبْدِاللَّهِ 💚
وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِكَ عَلَيْكَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَ بَقِىَ اللَّيْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِيارَتِكُم
♥️اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ
♥️وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ
♥️وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ
♥️وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن
🔹شخصی از امام صادق (علیه السلام)پرسید:
من زیاد به یاد حسین بن علی علیه السلام
هستم ، دراین حالت چه بگویم؟
حضرت فرمودند: #سه_بار_بگو:
#صلی_الله_علیک_یاابا_عبدالله
همانا سلام از دور و نزدیک
به حسین بن علی علیه السلام
می رسد.
آقاجان عرض سلام در بین الحرمین رو قسمت هممون قرار بده
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
❤️اللهم صل علی محمد وال وعجل
فرجهم ❤️
#کپی_با_ذکر_صلوات
♥️🦋♥️
@Ashghaneemamezaman313
1_1186783781.mp3
3.67M
❣#قرارعاشقی هرشب❣
بخوان جان آقام علیه السلام 💚
❤️دعـــــــــــای فـــــــــــرج ❤️
🦋 بسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیم 🦋
💚اِلهی عَظُمَ الْبَلاَّءُ وَبَرِحَ الْخَفاَّءُ وَانْکَشَفَ الْغِطاَّءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاَّءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماَّءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَیْکَ الْمُشْتَکی وَعَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّهِ وَالرَّخاَّءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اُولِی الاْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَعَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کلمح الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ وَانْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِرانِ یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی السّاعَهَ السّاعَهَ السّاعَهَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمین بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرینَ.
❤️دعــای سـلامتی امــام زمــــان(علیه السلام)❤️
💚"اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن، صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ، فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ، وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً، حَتَّی تُسْکِنَهُ اَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا"💚
#اللھمعجللولیڪالفرج
#_تعجیل_در_فرج_آقا_امام_زمان_علیه_السلام
#5صلوات و 3 تا سوره توحید
❤️اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم❤️
♥️🦋♥️
@Ashghaneemamezaman313
❣﷽❣
☀️ #صبح_خودراباسلام_به_14معصوم (ع) #شروع_کنیم🌹😊
❣✨بسْمِﺍﻟﻠَّﻪِﺍﻟﺮَّﺣْﻤَﻦِﺍﻟﺮَّﺣِﻴﻢ✨❣
💙ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺭﺳﻮﻝَ ﺍﻟﻠﻪ☀️
💚ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺍﻣﯿﺮَﺍﻟﻤﺆﻣﻨﯿﻦ☀️
💛ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏِ ﯾﺎ ﻓﺎﻃﻤﺔُ ﺍﻟﺰﻫﺮﺍﺀ☀️
❤️ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎﺣﺴﻦَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﻥِﺍﻟﻤﺠﺘﺒﯽ☀️
💜ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺣﺴﯿﻦَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﺳﯿﺪَ ﺍﻟﺸﻬﺪﺍﺀ☀️
💙ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻋﻠﯽَّ ﺑﻦَ ﺍﻟﺤﺴﯿﻦِ ﺯﯾﻦَ ﺍﻟﻌﺎﺑﺪﯾﻦ☀️
💚ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻣﺤﻤﺪَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﻥِ ﺍﻟﺒﺎﻗﺮ☀️
💛ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺟﻌﻔﺮَ ﺑﻦَ ﻣﺤﻤﺪٍ ﻥِ ﺍﻟﺼﺎﺩﻕ☀️
❤️ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻣﻮﺳﯽ ﺑﻦَ ﺟﻌﻔﺮٍ ﻥِ ﺍﻟﮑﺎﻇﻢ☀️ُ
💜ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻋﻠﯽَّ ﺑﻦَ ﻣﻮﺳَﯽ ﺍﻟﺮﺿَﺎ ﺍﻟﻤُﺮﺗﻀﯽ☀️
💙ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻣﺤﻤﺪَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﻥِ ﺍﻟﺠﻮﺍﺩ☀️
💚ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻋﻠﯽَّ ﺑﻦَ ﻣﺤﻤﺪٍ ﻥِ ﺍﻟﻬﺎﺩﯼ☀️
💛ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺣﺴﻦَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﻥِ ﺍﻟﻌﺴﮑﺮﯼ☀️
❤️السَّلامُ علیکَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المهدی☀️ ✨یاخلیفةَالرَّحمنُ و یا شریکَ القران ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدی و مَولایْ الاَمان الاَمان... ﻭ ﺭﺣﻤﺔ ﺍﻟﻠﻪ ﻭ ﺑﺮﮐﺎﺗﻪ
💚السلامعلیڪیازینبڪبری
❤️السلامعلیڪیاابوالفضلالعبـاس
💙السلامعلیڪیافاطمهالمعصومه
''السلامعلیڪم یاساداتی ورحمهاللهِوبرڪاته''
❤️اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم❤️
💛🍃💛🍃💛🍃💛🍃💛
💚دعای ایمان💚
💞بسم اللّه الرحمن الرحیـم💞
🌹لااِلهَ اِلَّا اللهُ الموُجُودُ فی کُلِّ زَمانٍ🌹
🌹 لا اِلهَ الا اللهُ المَعبوُدُ فی کُلِّ مَکانٍ🌹
🌹 لا اله الا اللهُ المَعروُفُ بِکُلِّ اِحسانٍ🌹
🌹 لااِلهَ الااللهُ کُل یَومٍ فی شَأنٍ 🌹
🌹 لااله الااللهُ اَلاَمانُ اَلاَمانُ اَلاَمانُ مِن زوالِ الایمانِ🌹و مِن شَرِّ الشَّیطانِ یاقَدیمَ الاِحسانِ 🌹یاغَفُورُ یارَحمنُ یارَحیمُ بِرَحمَتِکَ یااَرحَمَ الرّاحِمینَ .🌹
💚دعای چهارحمد💚
💞بسم الله الرحمن الرحیم 💞
🌷اَلحَمدُلِلّه ِ الَّذی عَرَّفَنی نَفسَهُ وَ لَم یَترُکنی عُمیانَ القَلب🌷
🌷اَلحَمدُلِلّه ِ الَّذی جَعَلَنی مِن اُمَّةِ مُحَمَّدٍ صَلَّی الله ُ عَلَیهِ وَ آلِه🌷
🌷اَلحَمدُلِلّه ِ الَّذی جَعَلَ رِزقی فی یَدِهِ وَ لَم یَجعَلهُ فی اَیدِی النّاس🌷
🌷اَلحَمدُلِلّه ِ الَّذی سَتَرَ عُیُوبی عَورَتی وَ لَم یَفضَحنی بَینَ النّاسِ.🌷
💚اللهم عجل لولیک الفرج💚
#کپی_باذکر_صلوات
♥️🦋♥️
@Ashghaneemamezaman313
بخوان جان آقام (عج)💚
دعای فرج را دعای اثر دارد
دعا کبوتر عشق است و بالاو پر دارد
بخوان دعای فرج را که یوسف زهرا
ازپس پرده ی غیبت نظر دارد
بیاد مولا به رسم ادب،
حاجت امروز،از خداوند رحمان،فرج منجی عالم میخواهیم
به حرمت دعای فرج آن حضرت :
❤️دعـــــــــــای فـــــــــــرج ❤️
🦋 بسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیم🦋
💚اِلهی عَظُمَ الْبَلاَّءُ وَبَرِحَ الْخَفاَّءُ وَانْکَشَفَ
الْغِطاَّءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاَّءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماَّءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَیْکَ الْمُشْتَکی وَعَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّهِ وَالرَّخاَّءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اُولِی الاْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَعَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کلمح الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ وَانْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِرانِ یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی السّاعَهَ السّاعَهَ السّاعَهَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمین بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرینَ.💚
❤️دعــای ســـلامتی امــام زمــــان(عج)❤️
💚"اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن، صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ، فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ، وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً، حَتَّی تُسْکِنَهُ اَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا💚
❤️دعای منتظران درعصرغیبت❤️
💚اَللّهُمَّ عَرِّفْنى نَفْسکَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى نَفْسَكَ لَمْ اَعْرِف نَبِيَّكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى رَسُولَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى رَسُولَكَ لَمْ اَعْرِفْ حُجَّتَكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى حُجَّتَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دينى 💚
❣یک فاتحه و توحید ، نثار ارواح مقدس امام حسن عسکری (ع)و حضرت نرجس (س) ، پدر و مادر گرامی امام عصر (عج) ❣
💚ای مولای ما ، ای امام ما ، یا بقیت الله فی ارضه
به رسم ادب ، برای پدر و مادر بزرگوارتان ، هدیه ای فرستادیم ،شما هم مارا به هدیه ای مهمان کن ،همانا خدا صدقه دهندگان را دوست دارد.💚
❤الهی...
یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد،
یا عالی بِحَقِّ علی،
یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه،
یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن،
یا قَدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن،
عجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ وَ العافیةَ وَ النَصر بِحَقِّ حَضرَتِ زِینَب(س)
#سلامتی و تعجبل در فرج آقا امام زمان (عج)
#5صلوات
❤️اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم❤️
#کپی_باذکر_صلوات
♥️🦋♥️
@Ashghaneemamezaman313
#سلام_امام_زمانم🥀
📖 السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ الْحُجَجِ عَلَى الْخَلْقِ أَجْمَعِينَ...
▪️سلام بر تو ای مولایی که عصاره همه فرستادگان خدایی.
سلام بر تو و بر روزی که خواهی آمد
و با اعجاز موسایی و دَم عیسایی و خُلق محمّدی ات، دلها را فتح خواهی کرد.
📚 بحار الأنوار، ج99، ص97.
۰┄┅┅┅┅┄❅🥀❅┄┅┅┅┅┄
🥀سلام قرارِ قلب بی قرارِ ما
چه خوب است که از آرزوهایم خبر داری!
ومن دلخوشم به تو
پیدای پنهان، وارث زمین و زمان،
که آگاهی بر احوال نهان.🥀
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
♥️🦋♥️
@Ashghaneemamezaman313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️ خواص سوره مزمل
🔹 رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم
هر کس سوره مزمل را بخواند در دنیا و آخرت سختی از او برداشته میشود.
📚 مجمع البیان/ج10/ص157
✍🏼 محتوای کلی این سوره، در مورد #نماز_شب و تأکید بر آن است و مسلمانان را نسبت به نماز شب متوجه میکند که از عوامل جلب روزی و افزایش آن است.
به همین جهت، خواندن این سوره، در برطرف شدن #مشکلات_زندگی و #فقر موثر است.
♥️🦋♥️
@Ashghaneemamezaman313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥#کلیپ_مهدوی
🎙استاد عالی
🔹ظلم به #امام_زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
کوتاه و شنیدنی
♥️🦋♥️
@Ashghaneemamezaman313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏠 دلم میخواد بهترین خونه و ماشین رو داشته باشم.
#استوری | #استاد_شجاعی
منبع : جلسه ۱۸ از مبحث انسان شناسی در آئینه صحیفه سجادیه
♥️🦋♥️
@Ashghaneemamezaman313
#شنبه_های_نبوی
🌱غافِلان «تَشدید» میخوانَند و عُشّاقِ تو «تاج»
🌱ای بِنـازَم «مـیـم» نامَـت با مُشَدَّد بودَنَش...💚
#من_محمد_را_دوست_دارم
#نحنفداکیارسولالله
♥️🦋♥️
@Ashghaneemamezaman313