eitaa logo
💚‌عـاشقان‌امـام‌زمـان‌(عج)💚
1.8هزار دنبال‌کننده
19.8هزار عکس
11.4هزار ویدیو
125 فایل
بسم رب الذی خلق المهدی❤ 🔹ارتباط‌بامرڪزپاسخگویےومشاوره‌‌رایگان‌حوزه‌ علمیہ‌قم‌درزمینہ‌هاےدینے،اعتقادے،خانوادگےو احکام و تربیت کودک و. @pasokhgo313 کپی باذکرصلوات برای تعجیل فرج ❤ همسایهامون @golljin// @ibrahim_hadi
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام امام زمانم✋🌸 سرد است تمام کوچه هامان برگرد گرمای پس از شب زمستان برگرد گلدان لب پنجره ام خشکیده ای رحمت قطره های باران برگرد حالا که فضای روزگارم تار است خورشید همیشگی و تابان برگرد من بغض ترک خورده ی دل آشوبم آرامش بی نهایت جان برگرد عمری به سرم زده که فریاد کنم از خلوت خویش تا خیابان... برگرد ای محض حضور؛ غایب پیداتر معنای وجود ؛ حسّ پنهان برگرد تبعیدی حبس انتظارت شده ایم ای مژده ی آزادی زندان برگرد 🌷 🌷 ♥️🦋♥️ @Ashghaneemamezaman313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من با عشقت نجات پیدا کردم . . ♥️ صَباحاً اَتَنَفَسُ.. بِحُبِ الحُسَین💚 🍃رو به شش گوشه‌ترین قبله‌ی عالم هر صبح بردن نام حسیـــن بن علی میچسبد: چِــقَدَر نـام تــو زیبـاست اَبــاعَبـــــدالله... هرکسی داد سَلامی به تو و اَشکَش ریخت ،،، او نَظـَرکَــرده‌ی زَهــراست... اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ وعَلی العباس الحسُیْن... ارباب بي‌کفن ســــــــلام... ❤️ ♥️🦋♥️ @Ashghaneemamezaman313
هدایت شده از ... گمنام
🌹شام سوم دی ماه ۱۳۶۵ شبیه که غواصان برای عملیات کربلای ۴ به آب زدند و ۳۰ سال بعد با دستهای بسته بازگشتند. 🥀🌹🥀🌹🥀🌹🥀🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔵راه تقرب و نزدیکی به آقا عجل الله تعالی فرجه الشریف 🎙آیت الله ناصری دولت آبادی رحمة الله علیه 🥀 ♥️🦋♥️ @Ashghaneemamezaman313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ماجرای هدیه عبای یک مرجع برای رهبری! این کلیپ دارای فیلمی از رهبری است که احتمالاً تا به حال ندیده‌اید... ♥️🦋♥️ @Ashghaneemamezaman313
♨️سه عمل برتر در کلام پیامبر اعظم ابو علقمه می گوید:  پیامبر اسلام حضرت محمد صلی الله علیه و آله بعد از نماز صبح رو به ما کرد و فرمود: اصحاب من! دیشب عمویم حمزه و برادرم جعفر (طیار) را در خواب دیدم. به آن دو نزدیک شدم و گفتم: «کدام عمل را برتر یافتید؟» پاسخ دادند: پدر و مادر ما فدایت، ما؛  صلوات بر تو،  تشنه را سیراب کردن  و محبت علی بن ابی طالب علیه السلام را برترین اعمال یافتیم. 📚بحارالانوار،جلد 39،صفحه 274 ♥️🦋♥️ @Ashghaneemamezaman313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 کلیپ «شباهت حضرت مسیح و امام مهدی عجل الله فرجه» 🎙 استاد رائفی پور 🔅 مهدی و مسیح باهم باز خواهند گشت... ♥️🦋♥️ @Ashghaneemamezaman313
‍ 💠 آیت الله ناصری : آیت الله کشمیری بارها مشكلات مادّى و به ويژه مشكلات معنوى خود را با استعانت از اين نام مقدّس و ذکر «يا صاحبَ الزَّمانِ اَغِثْنِيْ، یا صاحِبَ الزَّمانِ أدْرِکْنی» برطرف كرده بود و بنده نيز خود بارها اثر اين نام مبارك را براى رفع مشكلات، به چشم ديده‌ام. 📗نشريه خُلُق ،١٧ ♥️🦋♥️ @Ashghaneemamezaman313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 🎙حجت‌الاسلام هاشمی نژاد داستان تاثیر گذار محبت و عنایت به منتظران بسیار شنیدنی👌 ببینید و نشردهید. ♨️پیشنهاد دانلود ♥️🦋♥️ @Ashghaneemamezaman313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 کلیپ «تلاطم‌های ظهور» 👤 استاد شجاعی 🔸 این فراز و نشیب‌ها در واقع زایمان منطقه‌ست... ✋نشر دهیم ♥️🦋♥️ @Ashghaneemamezaman313
حجةالاسلام مرحوم سید محمد گلپایگانی فرزند آیت الله سید جمال گلپایگانی رحمة الله علیهما فرمودند: پس از فوت پدرم شبی در خواب دیدم حضورشان مشرف و ایشان در اتاق مفروش به زیلو و فاقد اثاث نشسته اند. گفتم: پدر! اگر خبری نیست ما هم بدنبال کارمان برویم، وضع طلبگی در گذشته و حال، همین است که به چشم می خورد!!! فرمود: پسر حرف نزن! هم اکنون حضرت ولیعصر عجل الله تعالی فرجه الشریف تشریف می آورند. آنگاه پدرم از جا برخاست. متوجه شدم محبوب کل عالم، تشریف آوردند، پس از عرض سلام وجواب، حضرت، قبل از اینکه من حرفی بزنم فرمود: سید محمد، مقام پدرت این حجره محقر نیست، بلکه مقامش آنجاست. بر اثر اشاره دست حضرت نگاه کردم قصری باشکوه و ساختمانی با عظمت که «یدرک و لا یوصف» است، دیدم و خوشحال گردیدم. عرض کردم: "یابن رسول الله آیا وقت ظهور موفور السرور رسیده است تا دیدگان همه به جمال و حضور و ظهورت روشن شود؟" فرمود: «لم تبق من العلامات الا المحتومات و ربما اوقعت فی مدة قلیلة فعلیکم بدعاء الفرج» «از علائم ظهور فقط علامات حتمی مانده است و شاید آنها نیز در مدتی کوتاه به وقوع بپیوندند و برای فرج من دعا کنید.» 📚شیفتگان حضرت مهدی علیه‌السلام ص١٨۴ ♥️🦋♥️ @Ashghaneemamezaman313
✨ ای بنازم به مقام تو که عیسای مسیح در پی خادِمیَت ترکِ سماوات کند... 🔘به مناسبت یادروز ولادت حضرت عیسی علیه‌السلام. ♥️🦋♥️ @Ashghaneemamezaman313
✨ ای بنازم به مقام تو که عیسای مسیح در پی خادِمیَت ترکِ سماوات کند... 🔘به مناسبت یادروز ولادت حضرت عیسی علیه‌السلام. ♥️🦋♥️ @Ashghaneemamezaman313
📘 💠سه دعای مستجاب در پیشگاه خداوند؛ 🔹حضرت امام صادق (علیه السلام) می‌فرمایند: سه دعاست که مانعی برای مستجاب شدن آنها در نزد خداوند نیست ، آن سه دعا قطعا مستجاب می‌شود: 1⃣دعای پدر در حق فرزندش، آنگاه که نسبت به پدر نیکی نماید و همین طور نفرین پدر هرگاه که فرزند احترامش را نگه ندارد. 2⃣نفرین ستم دیده درباره ستمگر خود، و همچنین دعایش برای آنکس که حق او را از ظالم گرفته باشد. 3⃣ دعای مرد مؤمن برای برادر مؤمن خود، هنگامی که او را کمک نموده و نفرین او بر برادرش زمانی که قدرت داشته ولی او را یاری نکرده و او نیز به شدت نیازمند یاری او بوده است. 📚بحار ج ۷۴، ص ۷۲ و ص ۳۹۶ و ج ۹۳، ص ۳۵۶ و ص ۳۶۰ ♥️🦋♥️ @Ashghaneemamezaman313
🍂گفتن که عاشقی جگر می خواهد جان برکف و مشتاق خطر می خواهد... 🍂هرچند صف مدعیان بسیار است او سیصد و سیزده نفر می خواهد... تعجیل در فرج مولایمان صلوات 🌙 ♥️🦋♥️ @Ashghaneemamezaman313
🍄رمان جذاب 🍄 قسمت ۱۳۷ این مرد واقعا انسان بود؟؟؟؟!!!!گفتم: _آبروتون چی حاج آقا؟؟یادتون رفته چه حرف و حدیثی تو مسجد برای من وشما درست کردن؟ بنظرتون با این… هنوز هم باورم نمیشد که روزی موفق به وصلت با او بشم نمیتونستم اون کلمه رو به زبون بیارم. گفتم: _بنظرتون با این کار، شما به شایعات چند وقت پیش دامن نمیزنید؟! او نفس عمیقی کشید و با مهربانی گفت: _قطعا در این راه خیلی مشکلات در پیش رو داریم..ولی هر کار مقدسی تبعات و پستی بلندیهای خودش رو داره..شما اگر بردبار و شکیبا باشید من با این بادها نمیلرزم.. او با لبخند اطمینان بخشی انگشت اشاره اش رو بالا آورد و دوباره تکرار کرد: _همون که گفتم…فقط رضایت خدا. خندیدم. با خودم گفتم بیخود نیست که عاشقت شدم..تو واقعا از جنس نوری!!!حالا راحت تر میتونستم ازش سوالی رو که ذهنم رو مشغول کرده بود بپرسم.هرچند باز هم داشتم جان میکندم تا اون سوال از زبونم خارج بشه.پرسیدم: _حاج آقا ..جواب یک سوال خیلی برام مهمه.. ولی نمیدونم پرسیدنش درسته یا نه.. او نگاهی زیبا و آرامش بخش به روم انداخت و گفت: _البته..این جلسه برای پرسیدن همین سوالهاست..هرسوالی که براتون مهمه ازمن بپرسید. آب دهانم رو قورت دادم.کاش یکی برام یک لیوان آب میاورد.نفسم بالا نمی اومد.دنبال مناسب ترین کلمات میگشتم تا به غرورم بر نخوره.بالاخره گفتم: _شما برای رضای خدا به خواستگاری من اومدید یا رضایت خودتون هم  دخیل بود؟؟! او صورتش سرخ شد.با لبخندی محجوب این پا واون پا کرد و عرق روی پیشونیش رو دوباره پاک کرد.. از دیدن حالش ناخواسته لبخند به لبم اومد..او میان شرم و خنده گفت: _از اون سوالهای نفس گیر بودااا.. نمیتونستم جلوی خنده م رو بگیرم..در لا به لای خنده های محجوبانه و معصومانه ی او جوابم رو گرفتم.او از جا بلند شد و گفت: _اگر اجازه بدید بعد پاسخ این سوالتون رو بدم.. من هم با صورتی سرخ از شرم و خنده ایستادم و خیره به نگاه خندانش گفتم: _حتما براش یک جواب پیدا کنید ومن رو از افکار مزاحم نجات بدید.. او به نشانه ی اطاعت دستش رو روی چشمش گذاشت و به سمت در رفت.میخواست از در بیرون بره که لحظه ای تامل کرد و به سمتم چرخید..با شرم به چشمانم زل زد و با نگاهی پر معنا لبخندی عاشقونه به صورتم تقدیم کرد.در زیر نگاهش داشتم ذوب میشدم که نجوا کنان گفت: _همون که گفتم…رضایت خدا رضایت منم هست.. این جواب سوالم بود.!!!از اتاق بیرون رفت ومن همانجا ولو شدم.. 🍃🌹🍃 اون شب پس از رفتن اونها ،من مثل شب پیش خندیدم و گریه کردم. اون شب من با عطر گلهای روی میز تب کردم. و اون شب من به بوییدن دستمال اکتفا نمیکردم و روی نقطه نقطه ی اون بوسه میزدم.بقول حافظ چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی… با اینکه حاج کمیل بهم اطمینان داده بود که احساسی بهم داره ولی من باز میترسیدم.عشق من به او اینقدر زیاد بود که مدام ترس از دست دادنش رو داشتم و از وقتی که او به من نزدیک تر شد این احساس چندبرابر شد!! 🍃🌹🍃 چند روز بعد من و حاج کمیل کنار هم نشسته بودیم و منتظر بودیم تا با خطبه ی عقد محرم هم بشیم! ولی من باز می ترسیدم.! او اینجا کنار من نشسته بود ولی باز میپنداشتم که او برای من یک رویای دوره. .در اون لحظات به این فکر میکردم که آیا من هرگز دستهای او را لمس میکنم یا نه؟!! آیا او بدون شرم و خجالت به چشمهای من خیره میشه یا نه؟؟! و حتی این اضطراب به جانم افتاد که او اصلا‌ از احساسات درک درستی داره یا خیر؟! خطبه جاری شد و من با اجازه ی پدرو مادرم بله گفتم .. چون میدونستم که اونها هم ‌اینک کنار من ایستادند..و در تصورات خودم آقام رو میدیدم که دعای خیرش رو بدرقه ی راهم میکنه و بوسه ای جانانه بر پیشانیم مینشاند..  وقتی حاج کمیل دستش رو مقابل دستم گرفت تا حلقه ی زیبای نامزدی رو به دستم بندازه هنوز در ناباوری بودم!! من لمس زیبای نور رو در زمان اتصال انگشتهای او به روی دستانم حس کردم. و همزمان با فرو ریختن قلبم زیر لب نجوا کردم:ممنونتم خداااا..!!!!   👈 ادامه_دارد.... 🌷رمان رهایی_از_شب ✍ نویسنده ؛ « ف_مقیمی » کپی_با_ذکر_نویسنده_جایز_است 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟