eitaa logo
💚‌عـاشقان‌امـام‌زمـان‌(عج)💚
1.8هزار دنبال‌کننده
19.8هزار عکس
11.4هزار ویدیو
125 فایل
بسم رب الذی خلق المهدی❤ 🔹ارتباط‌بامرڪزپاسخگویےومشاوره‌‌رایگان‌حوزه‌ علمیہ‌قم‌درزمینہ‌هاےدینے،اعتقادے،خانوادگےو احکام و تربیت کودک و. @pasokhgo313 کپی باذکرصلوات برای تعجیل فرج ❤ همسایهامون @golljin// @ibrahim_hadi
مشاهده در ایتا
دانلود
♨️نماز هدیه به ساحت مقدس امام زمان ارواحنافداه؛ 🔸چه نیکوست که هر روز از دوران عمر و زندگانی خود را با و به وجود یگانهٔ دهر و حجت حق، عجل الله تعالی فرجه الشریف مبارک نماییم، هرچند با دو رکعت نماز باشد. 🔸این نماز مانند نماز صبح دو رکعت است که فقط بعد از ذکر رکوع و سجده در هر رکعت باید سه بار گفت: «صلّی الله علی محمّدٍ و آله الطاهرین» و پس از اتمام نماز این دعا خوانده شود ؛ 🔸«اللّهمّ أنتَ السَّلام و مِنکَ السَّلام، یا ذَا الجلالِ و الإکرامِ صلِّ عَلَی محمّدٍ و آلِ محمّدٍ الطّیبین الطّاهرین الأخیار، و أبْلِغهُم مِنّی أفضلَ التّحیّةَ و السَّلامَ. أللّهمَّ إنّ هاتَینِ الرَّکعَتَیْنِ هَدیَّةٌ مِنّی إلَی عَبْدِکَ وابْنِ عَبْدِکَ و وَلیِّکَ وابْنِ وَلیِّکَ سِبْطِ نَبیِّکَ فی أرضِکَ و حجَّتِکَ عَلَی خَلْقِکَ، یا وَلیَّ المُؤمِنینَ، یا وَلیَّ المؤمنینَ، یا ولیّ المؤمنینَ.» 🔸«بار خداوندا؛ تو سلامی (مایهٔ سلامت و آرامش و ایمنی هستی) و سلام از جانب توست؛ ای صاحب بزرگی و احترام؛ درود فرست بر محمّد و آل محمّد که پاکان و پاکیزگان و نیکوکارانند، و بهترین سلام و تحیت را از طرف من به ایشان برسان. خدایا؛ همانا این دو رکعت هدیه ای است از من برای بنده ات و فرزند بنده ات و ولیّ تو و فرزند ولیّ تو، نوهٔ پیامبر و فرستاده ات در روی زمین تو و حجتت بر مخلوقات تو؛ ای سرپرست مؤمنان، ای سرپرست مؤمنان، ای سرپرست مؤمنان.» 📚 جمال الاسبوع سید‌بن‌طاووس، ص ۲۹ ♥️🦋♥️ @Ashghaneemamezaman313
♨️نماز هدیه به ساحت مقدس امام زمان ارواحنافداه؛ 🔸چه نیکوست که هر روز از دوران عمر و زندگانی خود را با و به وجود یگانهٔ دهر و حجت حق، عجل الله تعالی فرجه الشریف مبارک نماییم، هرچند با دو رکعت نماز باشد. 🔸این نماز مانند نماز صبح دو رکعت است که فقط بعد از ذکر رکوع و سجده در هر رکعت باید سه بار گفت: «صلّی الله علی محمّدٍ و آله الطاهرین» و پس از اتمام نماز این دعا خوانده شود ؛ 🔸«اللّهمّ أنتَ السَّلام و مِنکَ السَّلام، یا ذَا الجلالِ و الإکرامِ صلِّ عَلَی محمّدٍ و آلِ محمّدٍ الطّیبین الطّاهرین الأخیار، و أبْلِغهُم مِنّی أفضلَ التّحیّةَ و السَّلامَ. أللّهمَّ إنّ هاتَینِ الرَّکعَتَیْنِ هَدیَّةٌ مِنّی إلَی عَبْدِکَ وابْنِ عَبْدِکَ و وَلیِّکَ وابْنِ وَلیِّکَ سِبْطِ نَبیِّکَ فی أرضِکَ و حجَّتِکَ عَلَی خَلْقِکَ، یا وَلیَّ المُؤمِنینَ، یا وَلیَّ المؤمنینَ، یا ولیّ المؤمنینَ.» 🔸«بار خداوندا؛ تو سلامی (مایهٔ سلامت و آرامش و ایمنی هستی) و سلام از جانب توست؛ ای صاحب بزرگی و احترام؛ درود فرست بر محمّد و آل محمّد که پاکان و پاکیزگان و نیکوکارانند، و بهترین سلام و تحیت را از طرف من به ایشان برسان. خدایا؛ همانا این دو رکعت هدیه ای است از من برای بنده ات و فرزند بنده ات و ولیّ تو و فرزند ولیّ تو، نوهٔ پیامبر و فرستاده ات در روی زمین تو و حجتت بر مخلوقات تو؛ ای سرپرست مؤمنان، ای سرپرست مؤمنان، ای سرپرست مؤمنان.» 📚 جمال الاسبوع سید‌بن‌طاووس، ص ۲۹
🍄رمان جذاب 🍄 قسمت ۱۵ دم دماے ظهر باصداے زنگ موبایلم بہ سختے بیدارشدم. گوشیم رو برداشتم تا ببینم ڪیہ ڪہ یڪ هو مثل باروت از جا پریدم. ڪامران بود!!! من امروز براے ناهار با او قرار داشتم!!!!گوشے رو با اڪراه برداشتم و درحالیڪہ از شدت ناراحتے گوشہ ے چشمامو فشار میدادم سلام واحوالپرسے ڪردم. او با دلخورے وتعجب پرسید: -هنوز خوابے؟!!! ساعت یڪ ربع به دوازدست!!! 🍃🌹🍃 نمیدانستم باید چے بگم.؟! آیا باید میگفتم ڪہ دخترے ڪہ باهات قرار گذاشتہ تاصبح داشته با یاد یڪ طلبہ ے جوون دست وپنجه نرم میڪرده و تو اینقدر برام بے اهمیت بودے ڪہ حتے قرارمونم فراموش ڪردم؟! 🍃🌹🍃 مجبورشدم صدامو شبیه نالہ ڪنم و بهونه بیاورم مریض شدم. این بهتر از بدقولے بود. اوهم نشان داد ڪه خیلے نگرانم شده و اصرار داشت بیاد تا منو بہ یڪ مرڪز پزشڪـے برسونہ! اما این چیزے نبود ڪہ من میخواستم. من فقط دلم میخواست بخوابم.بدون یڪ مزاحم!در مقابل اصرارهاے او امتناع ڪردم و ازش خواستم اجازه بده استراحت ڪنم تا حالم بهبود پیدا کنہ. او با نارضایتے گوشے رو قطع کرد. چندساعت بعد مسعود باهام تماس گرفت و درباره ے جزییات قرار دیروز پرس وجو ڪرد. اوگفت ڪہ ڪامران حسابے شیفتہ ےمن شده و ظاهرا اینبار هم نونمون توروغنہ. و گلہ ڪرد ڪہ چرا من دست دست میڪنم وقرار امروز با ڪامران رابہ هم زدم. خوب هرچہ باشد او هم دنبال پورسانت خودش از این قرار و مدارها بود. 🍃🌹🍃 من و نسیم وسحرو مسعود باهم یڪ باند بودیم ڪہ ڪارمون تور ڪردن پسرهاے پولدار بود و خالے ڪردن جیبشون بخاطر عشق پوشالے قربانیان بہ منے ڪہ حالا دوراز دسترس بودم برای تڪ تڪشون واونها براے اینڪہ اثبات ڪنند من هم مثل سایر دخترها قیمتے دارم و بالاخره تن به خواستهای شهواتی آنها میدم حاضر بودند هرکارے ڪنند. اما من ماههابود ڪہ از این ڪار داشتم. میخواستم یڪ جورے ڪنم ولے واقعا بود.در این هیچ دستے براے ڪمڪ بسمتم دراز نبود ومن بے جهت دست وپا میزدم. 🍃🌹🍃 القصہ براے نرفتن بہ قرارم مریضے رو بهونہ ڪردم و بہ مسعود گفتم براے جلسہ اول همہ چیز خوب بود. 🍃🌹🍃 اگرچہ همش در درونم احساس داشتم. ڪاش هیچ وقت آلوده بہ اینڪار نمیشدم. اصلا ڪاش هیچ وقت با سحر و  نسیم دوست نمیشدم. ڪاش هیچ وقت در اون خانہ ے دانشجویے با اونها نمیرفتم. اونها با گرایشهاے غیر مذهبے و مدگراییشون منو بہ بد ورطہ اے انداختند. البتہ نمیشہ گفت که اونها مقصر بودند. من و در طول سالها نادیده گرفته شدن و احساس تنهایے ڪردن احتیاج داشتم ڪہ با جلب توجہ و ظاهرسازے تعریف و تمجید دیگرون، مخصوصا جنس مخالف رو به خودم جلب ڪنم.وحالا هم ڪہ واقعا خسته شدم از این رفتار،دیگہ دیر شده. چون هم عادت کردم به این شڪل زندگے و هم وجهه ی خوبے در اطرافم ندارم. 🍃🌹🍃 خیلے نا امید بودم.خیلے.!!! درست در زمانے ڪہ حسرت روزهاے از دست رفتہ ام رو میخوردم فاطمہ بهم زنگ زد. با شورو هیجان گوشے رو جواب دادم. او به گرمی سلام کرد و باز با لحن شوخش گفت: _گفتہ بودم از دست من خلاص نمیشے. ڪے ببینمت؟! با خوشحالے گفتم _امشب میام مسجد! پرسید _ڪدوم محل میشینے؟ نمیدونستم چے بگم فقط گفتم. _من تو محل شما نمینشینم.باید با مترو بیام. با تعجب گفت: _وااا؟!!!محلہ ے خودتون مسجد نداره؟ خندیدم. _چرا داره.قصہ ش مفصله بعد برات تعریف میڪنم. 🍃🌹🍃 نزدیڪاے غروب با پا نہ بلڪہ با سر بہ سوے محلہ ی قدیمے روونہ شدم. هم شوق دیدار فاطمہ رو داشتم هم اقامہ ڪردن بہ آن طلبہ ے خاطره ساز رو. اما اینبار مقنعہ ای بہ سر ڪردم و موهاے رنگ شده ام رو پوشاندم تا هم مسجد رو نگہ دارم هم رو شاد ڪنم. از همہ مهمتر اینطورے شاید طلبہ هم بهم جلب میشد.!!! 👈 ادامه_دارد.... 🌱رمان رهایی_از_شب ✍ نویسنده ؛ « ف_مقیمی » کپی_با_ذکر_نویسنده_جایز_است 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟