eitaa logo
عاشورائیان منتظر
257 دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
6.9هزار ویدیو
49 فایل
⬅️صَلَّ اللُه عَلیَکَ یاٰ أباعَبدِالله الحُسَینْ"➡️ 🔷زیر نظر آقای امیر توکلی ارتباط با مدیر کانال⬅️ @M_Namira
مشاهده در ایتا
دانلود
درسته صدا سیما از روی ناشیگری و دشمنان از روی آگاهی، حضور ۹۵ درصدی محجبه ها را طوری نشون میدن که انگار همه خانم های راهپیمایی کم حجاب بودند، اما محجبه ها خوب ظاهر شدند، ۹۵٪ ممنون از همه شون، همه ی غیور زنان ایران زمین🌹
مواظب باشیم اینطور نباشه که؟ بچه که بودیم «بازیگوشی میکردیم» الآن که بزرگ شدیم، «گوشی بازی کنیم»!! 🌸💐عاشورائیان منتظر💐🌸
🔴 تیتر روزنامه Advocate آمریکایی درباره به قدرت رسیدن رضاخان: 🔹 ایران توسط یک نگهبان طویله(قاطرچی) اداره می‌شود! ✅ حالا اون موقع که طرف قاطرچی بوده الان که یه عده قاطر دنبال رژیم چنج کردن هستن ✅ میگم نمیشه این قاطرها رو بدن اون قاطرچی ؟! 🇮🇷کانال عاشورائیان منتظر🇮🇷 https://eitaa.com/joinchat/3891462190Cc6d819ef56
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ببینیداین دختربچه چی میگه📣📣 مخصوصا دختر دارها ببینند وبه دخترانتون هم نشون بدین 😂😂😂 🌸💐عاشورائیان منتظر💐🌸
👆زن زندگی آزادی در هفته مد نیویورک :) https://eitaa.com/joinchat/3891462190Cc6d819ef56
🤣🤣🤣❤️💞❤️💞❤️🤣🤣🤣 🌸💐عاشورائیان منتظر💐🌸
🌹/ خون عماد ♦️قطعا خون اسرائیل را ساقط خواهد کرد. 🌹23 بهمن سالروز عماد مغنیه 🕊شادی روح بلندش صلوات 🌹عاشورائیان منتظر🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 صحنه های آخرالزمانی جدید از زلزله در ترکیه 🔹 الهی عظم البلاء 🌹عاشورائیان منتظر🌹
🔴زن زندگی و عشق به سبک علامه بزرگ 🔶همسر مرحوم علامه حسن زاده آملی سالها قبل به رحمت الهی رفتند حضرت استاد یکی از اتاق های خانه را محیای دفن همسر گرامی اشان کردند. بر در اتاق نوشتند بیت الرحمه اطرافیان پرسیدند چرا ایشان را در خانه دفن فرمودید:پاسخ دادند چون میخواهم بیشتر به ایشان خدمت کنم . ⏪نمی‌دانم علامه به کمال عشق ومردانگی رسیده بودند یا این زن به کمال جمال الهی و زنانگی رسیده بود و یا هر دو رسیده اند. اما می‌دانم زن زندگی خلعتی است که بر قامت اولیای خدا دوخته اند. ✍عالیه سادات ________________________________ @Ashooraieanamontazer
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️ ⭐️ ٣٣ ستاره سهیل مینو پرسید: «چی داشتم می‌گفتم؟ هی حرف تو حرف شد!» ستاره کمی به قهوه‌اش لب زد. -چه طعم باحالی داره. داشتی از کارت من، می‌گفتی که معلوم نیست کدوم گوریه! مینو که سررشته کلام دستش آمده بود، آهانی گفت و خواست ادامه دهد که ستاره وسط حرفش پرید. - ای وای! -چی شد؟ حالت بد شد؟ -نه بابا، کارتم.. فکر کنم یادم افتاده. -خب کجا مثلا؟ نکنه تو رستوران کیان؟ -کیان؟ نه! اون‌جا نه... به نظرم تو مسجدی که زمین خوردم افتاده. کیفم پخش شد رو زمین.. کارتم احتمالا بخاطر جابه‌جا کردن.. گذاشتم تو همون کیف طلاییم.. آره فکر کنم خودشه.. حتما همون‌جا افتاده‌.. حالا کی جرات داره دوباره برگرده تو مسجد؟ جمله‌ی آخر را با حالت زاری گفت و دوباره مقداری از قهوه نوشید. -این چه طعم لطیفی داره. دستت درد نکنه مینو. -خواهش می‌کنم، عزیزدلم! نگران نباش کارتتم می‌گیری. خدا کنه تو همیشه شاد و خوشحال باشی. هیچ‌وقت غصه نخور. فقط و فقط خوش بگذرون. ستاره دستش را درون شکلات‌خوری برد و دو شکلات شیری را جدا کرد. -می‌دونی، این چند روزی که باهات گشتم، حالم خیلی بهتره.. ولی اصلا دلم نمی‌خواد برگردم تو اون خونه لعنتی.. عین زندون می‌مونه.. مینو هم یک شکلات تلخ در دهانش گذاشت و یک‌نفس، فنجان قهوه را بالا کشید. - این حرف‌ها چیه دختر؟ خونوادتن ناسلامتی! - همون ناسلامتیت خیلی درست بود. سنشون از من بیشتره.. درکم نمی‌کنن.. خونه نیست که.. پادگانه.. وقتی می‌رسم خونه، هی سوال ، هی سوال.. کجا بودی؟ با کی بودی؟ کجا می‌ری؟ چرا می‌ری‌؟.. خسته شدم دیگه! کاش می‌شد مستقل باشم. به‌خدا این حرفا تو دلم گیرکرده بود. دلم می‌خواد به یکی بگم. وقتی بیرونم این تلفن که زنگ می‌خوره‌‌ها تمام بدنم می‌لرزه. مینو ظرف شکلات را به‌طرف ستاره هل داد. -بردار بخور، خوش‌مزه‌ست. پس خوب به تورم خوردی.. ببین ستاره! بذار همین اول بهت بگم.. درسته تو می‌خوای آزاد باشی، هرکار دوست داری بکنی. ولی هرچیز راهی داره، هر آدمی هم یه قلقی داره! قلقش دستت بیاد، زندگیت درست می‌شه. ستاره با تعجب پرسید: «منظورت چیه؟» - واضحه دیگه! عموت دوست داره چه جوری باشی؟ دوست داره چه‌کار کنی؟ همون کارو بکن دیگه! دلشو بدست بیار. عموته بالاخره! حق داره نگرانت باشه. ستاره فنجان قهوه را جلوی صورتش گرفت و به طرح‌ موج دار روی آن خیره شد. دمغ گفت: «به اون که باشه، دوست‌داره شب تا صبح مسجد باشم.. چادر بپوشم.. نماز‌شب بخونم.. من که نمی‌تونم برده اون باشم. می‌خوام خودم باشم. آزاد باشم.» مینو فنجان سفید را از میان دستان ستاره بیرون کشید و روی‌میز گذاشت. دستانش را محکم فشرد. - برده کجا بوده؟ تو کار خودتو می‌کنی. هر کاری که فکر می‌کنی درسته.. ولی جلوی عموت، کارهای مورد علاقه‌ اونو انجام می‌دی یا مثلاً می‌گی انجام دادم. - من نمی‌خوام دروغ بگم. مینو که انگار کلافه‌شده بود، دستش را محکم به پیشانی‌اش کوبید. به پشتی صندلی تکیه داد. نفس عمیقی کشید و دوباره رو به ستاره گفت: «عزیز من! اولاً که این دروغ نیست؛ این حفظ حرمت بزرگ‌تر هست. تو فقط می‌خوای دل عموتو بدست بیاری، تا راحت‌تر بتونی زندگی کنی. این‌جوری بخوای ادامه بدی از بین می‌ری‌ها! دوماً، اگر دروغ باشه از نوع مصلحتیشه که بازم قصدت خیره.. حالا دیگه خود دانی عزیزم. دلم ریش می‌شه وقتی می‌بینم این‌قدر تو خودتی و دلگیری!» 🌸💐عاشوراییان منتظر💐🌸
⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️ ⭐️ ٣۴ ستاره سهیل ستاره سرش را به عنوان تایید، تکان کوتاهی داد. - حرف‌هات خیلی خوبن! ولی من نمی‌تونم مثل تو فکر کنم، نمی‌دونم.. اگرم بتونم حتما خیلی سخته! یه سوال! مینو تو چرا اینقد حالت خوبه؟ من اگه این‌طوری به زندگی نگاه می‌کردم، همه‌چی عالی می‌شد. -تو هم یاد می‌گیری، یواش یواش! منم قبلاً همین شکلی بودم؛به‌هم‌ ریخته؛ اما الان به یه ثباتی رسیدم که مدیون همین دوستامم. -خب چطوری؟ بیشتر توضیح بده! - یه کانال برات می‌فرستم پر از این جمله‌های آرام‌بخشه..دیدی که امروز چقدر بهتر بودی.. بذار یکم بازش کنم برات. مثلاً الان رسیدی خونه، شالتو بیار جلوتر.. این‌طوری بیشتر بهت اعتماد می‌کنن.. یا این‌که از نماز و مسجد براش بگو. تو که دختر پاک و خوبی هستی، ولی عموت مطمئن نیست. تو فقط باید این اعتمادو بهش برگردونی. ستاره باقی‌مانده فنجانش را بالا کشید. -الان که فکر می‌کنم، می‌بینم حرفت حسابه. شاید همین کارو بکنم. از غصه خوردن که بهتره. وقتی با تو و بچه‌هام خیلی خوش می‌گذره! بقیه‌اش هم خیالی نیست، می‌گذره. راستی! خبری از آرش و بچه‌ها نداری؟ چند وقته ازشون خبری نیست! - چرا اتفاقاً یه مهمونی در راهه! البته زمانش هنوز مشخص نیست. ستاره کمی در خودش فرو رفت. از این‌که او بی‌خبر مانده بود، احساس حقارت می‌کرد. مینو تقه‌ای روی میز زد. -ای بابا! کشتی‌هات دوباره پرید تو آب که! بابا آرش مراعات شرایطتو می‌کنه. اتفاقاً کیان خیلی اصرار کرده که شمارتو بهش بده. آرش‌هم گفته بذار هر طور خودش راحته. ستاره سرش را پایین انداخت. -دوستش داری؟ چشمان ستاره از تعجب گرد شد. -با منی؟ -کیانو می‌گم، دوسش داری؟ ستاره لحظه‌ای به فکر فرو رفت. به اعماق قلبش رجوع کرد، اما چیزی پیدا نکرد. - نمی‌دونم.. اسمش چیه.. ولی فکر نکنم اسمش دوست داشتن باشه.. می‌دونی وقتی باهاشم حس غرور می‌کنم.. این‌که من تونستم بین اون همه دختر دلشو ببرم.. همینه فقط.. -ای کلک.. می‌ترسی بگی؟ ستاره که انگار وارد دنیای دیگری شده بود، بدون توجه به سوال مینو ادامه داد: «مخصوصاً وقتی دخترای دیگه نگامون می‌کنن، کیف می‌کنم.. البته کیان یکم عجیبه.. گاهی میره تو خودشو ساکته.. گاهیم از بس حرف میزنه نمیشه ساکتش کرد.» ستاره همین‌طور که حرف می‌زد. نگاهش را به سقف منقش کافه داده بود، اما وقتی با سکوت مینو مواجه شد، نگاهش را به صورت او برگرداند. دوباره چهره‌ دوستش درهم رفته بود و در حال کار کردن با گوشی‌ بود. - مینو معلومه کجایی؟ یه ساعته دارم برا کی حرف می‌زنم؟ مینو دست‌پاچه جواب داد. - ببخشید، عزیزم. بچه‌ها پیام دادن که جاپارک ماشینت خوب نیست. راه مردمو بسته. من زود برمی‌گردم. بعد خیلی سریع و آشفته، سوییچ ماشین را برداشت و رفت. از رفتن مینو تا برگشتنش، شکلات خوری جلوی ستاره خالی و روی میز پر از پوست شکلات شد. - خب دیگه، ته شکلاتا رو هم درآوردی! ما هم که هیچی! - چه‌کار کنم دیگه، تنبیه دوستی که آدمو محرم اسرارش ندونه، همینه دیگه! مینو با خنده روی صندلی نشست. -به‌به! این کنایه‌ای که گفتیا، از این شکلات‌ تلخا، تلخ‌تر بود. آفرین! ستاره خنده‌اش گرفت. - باشه، بابا! شوخی کردم. حالا ماشینو جابه‌جا کردی؟ مینو نفس عمیقی کشید. -آره، به‌سختی! یه جا پارک تو خیابون کناری پیدا کردم. موقع رفتن از اون یکی در باید بریم که به ماشین نزدیک‌تر باشیم. -وا مگه چند تا در داره؟ -معمولا این خیابون خیلی شلوغه. اون در رو گذاشتن برای هم‌چین مواقعی. می‌گم دیرت نمی‌شه؟ نمی‌خوای بریم؟ ستاره نگاهی به گوشی‌اش انداخت. -آره دیر شده! الان هوا تاریک می‌شه. وسایلشان را برداشتند و از در پشتی خارج شدند. در بین راه مینو تا می‌توانست ستاره را خنداند، به حدی که وقتی وارد خانه شد، خبری از ترس و ناراحتی ناشی از سین‌جین شدن در وجودش نبود. سلام بلندی کرد، اما جوابی نشنید. موقع اذان مغرب بود. حدس زد که عمو برای نماز به مسجد رفته و حتما عفت را هم با خودش برده. ازین فکر، لبخندی روی لبش نقش بست. به‌طرف اتاقش رفت. در را باز کرد؛ اما لبخند روی لبش خشک شد. نگاه سرتاسری به اتاقش انداخت. 🌸💐عاشوراییان منتظر💐🌸
👆شعار مردم ترکیه: کاش ماهم از این تروریستا داشتیم... است 🌸💐عاشورائیان منتظر💐🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به به جونم به غیرتت🇮🇷 👌 اقدام جالب یکی از کارکنان عسلویه در به اهتزار درآوردن پرچم ایران 🇮🇷 🇮🇷🇮🇷 🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🔴 دست به دست کنید بزنید تو صورت افرادی که میگن مردم بخاطر فشار اقتصادی انقلاب و رهبری رو نمی خوان 🔹 خونه اش رو زلزله خراب کرده، البته قبل زلزله هم خونه ی آنچنانی نداشته .... الان آواره ست و معلوم نیست امکانات امدادی هم به حد کافی بهش رسیده یا نه .... این هم که خونه اش کی قراره ساخته بشه معلوم نیست... 🔹 اما هنوز داره از قاب عکس لبخند رهبرش مراقبت میکنه... 🌸💐عاشورائیان منتظر💐🌸
🔴 مگه میشه با هواپیما از اوج آسمون بتونی عمق 7 هزار متری زمین رو رصدکنی؟ مغناطیس سنجی هوایی، توانمندی جدید کشورمونه که برای اولین بار جوون های نخبمون ساختنش و ثابت کردن ایران قوی پوزه ی هرچی براندازه رو به خاک میماله! دمتون گرم ایرانیای غیرت 🇮🇷🇮🇷 🇮🇷 عاشورائیان منتظر 🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ملتت کجاس سید علی؟ 😂 مردمم آب ریختن همونجا که میسوزه 😁 نسخه آپدیت شده 😇 @Ashooraieanamontazer
🌸 فرزند پروری حرفه ای.....🌺 تکنیکهای_کاهش_رفتارهای_نامطلوب 🔴 و ادامه اصول تکنیک: 5- چیزی را از کودک بازگیرید که برای او دارای ارزش باشد. 6- بعد از گفتن جریمه یا بازگیری پاداش به کودک، حتماً گفته‌تان را عملی کنید. 7- ثبات داشتن در انجام این روش؛ چندین ماه باید بر اعمال جریمه بر رفتار منفی ثبات ورزید تا به مطلوب نبودن آن رفتار از دید والدین و ترک آن هدایت شود. اگر رفتار کاهش پیدا نکرد در اجرای آن حتماً اشکالی است. 8- قابلیت اجرا داشته باشد. 9- استفادۀ بیش‌ازحد از این روش اثر آن را از بین می‌برد. 10- ادامۀ تکنیک‌های مثبت برای رفتارهای مطلوب کودک؛ همیشه از تکنیک‌های کاهشی استفاده نکنید. 🌱💞 عاشورائیان منتظر💞🌱 آدرســـــــــــ گروه برای معرفی ما به دوستان 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3891462190Cc6d819ef56
🔻آشناکردن کودکان با آداب اجتماعی و عادت دادنشون به رعایت این نکات، اصلا کار آسونی نیست . اگر خسته شدین از این که هربار باید قبل از مهمونی رفتن یا مهمون داری به فرزندتون بگین که: وسط حرف دیگران نپره یا اجازه بگیره برای انجام یه سری کارها یا حرف راست بزنه و چغولی نکنه و نه اصلا مهم تر از همه بلد باشه چطور احوالپرسی کنه، 🤦🏻😩 👈کتابهای مجموعه مودبانه می تونه خیلی خیلی در این زمینه بهتون کمک کنه.😉👌🏻 @Ashooraieanamontazer
💢۷ کتاب برای مودبانه صحبت کردن😊 ‌همه پدر و مادرا دوست دارن که فرزندشون، یک کودک با‌ادب و خوش‌رفتار باشه😊 خیلی از والدین نمی‌دونن برای تربیت کودک با‌‌ادب باید چطور رفتار کنن😑 داشتن فرزندی خوش‌رفتار و مودب اصلا موضوع تخیلی و عجیبی نیست😊 کافیه به کودک، #خودکنترلی رو آموزش بدیم تا بتونه در موقعیت‌های مختلف به بهترین شکل ممکن رفتار کنه😃 به همین سادگی ...😉 کتاب ها در اسلایدها معرفی شدن✅ امیدوارم مفید باشه 😃 🛍برای آشنایی با کتاب و دیدن صفحات داخل کتاب ها رو این لینک بزنین👇 https://b2n.ir/z64763