eitaa logo
عاشورائیان منتظر
257 دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
6.9هزار ویدیو
49 فایل
⬅️صَلَّ اللُه عَلیَکَ یاٰ أباعَبدِالله الحُسَینْ"➡️ 🔷زیر نظر آقای امیر توکلی ارتباط با مدیر کانال⬅️ @M_Namira
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥برای اینکه روح بچه‌هامون آسیب نبینه، اون ها رو از تک فرزندی نجات بدیم. https://eitaa.com/joinchat/3891462190Cc6d819ef56
🔴 عرضه ارز اربعین برای هر متقاضی ۲۰۰ هزار دینار بانک مرکزی: 🔺به منظور تسریع و تسهیل در ارائه خدمات ارزی به زائران مراسم اربعین حسینی، امسال ۴ بانک عامل نسبت به عرضه ارز اربعین به هر یک از متقاضیان ۲۰۰ هزار دینار اقدام می‌کنند. 🔺جزئیات این اقدام بزودی توسط روابط عمومی بانک مرکزی اعلام می‌شود. 🌹عاشورائیان منتظر🌹
🌱 داعشی ها محاصره اش کردن تا تیر داشت مقاومت کرد و جنگید، تیرش که تموم شد، داعشی ها نیت کرده بودن زنده بگیرنش همون موقع حاج قاسم هم توی منطقه بود خلاصه اینقدری این بچه رو زدن تا دیگه بدنش هم کم آورد و اسیر شد. ولی یک لحظه هم سرشو از ترس پایین نیاورد... تشنه بود آب جلوش می ریختن رو‌ی زمین فهمیدن حاج قاسم توی منطقه اس برای خراب کردن روحیه حاج قاسم بیسیم رضا اسماعیلی رو گرفتن جلو دهن رضا و چاقو رو گذاشتن زیر گردنش کم کم برا این که زجر کشش کنن آروم آروم شروع کردن به بریدن سرش و بهش می گفتن به حضرت زینب فحش بده پشت بیسیم اینقدر یواش یواش بریدن که ۴۵ دقیقه طول کشید... ولی از اولش تا لحظه ای که صدای خر خر گلو آمد این پسر فقط چند تا کلمه گفت: اصلا من آمدم جون بدم برای دختر مظلوم علی... اصلا من آمدم فدا بشم برای حضرت زینب... اصلا من آمدم سرم رو بدم... یا علی یا زهرا... میگن حاج قاسم عین این ۴۵ دقیقه رو گریه می کرد. بعدم سر رضا رو گذاشتن جعبه و فرستادن ‌برای حاج قاسم... امنیت ما اتفاقی نیست عزیزان، چقدر سرها و خون ها دادیم تا توانستیم به این آرامش برسیم... 🌷شهیدرضااسماعیلی شهید مدافع حرم تیپ فاطمیون ثواب امر به معروف و نهی از منکر هایمان در مورد رو تقدیم شهید اسماعیلی عزیزمون میکنیم✅ خواهرم حجاب فاطمی،برادرم غیرت علوی 🌹عاشورائیان منتظر🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 ویدئو دارای صحنه +25 سال می‌باشد! ♦️ حیوان عجیب الخلقه‌ای که در تصویر مشاهده می‌کنید قراره فردای آزادی که اسمشو گذاشتن زن زندگی آزادی توی خیابونای این مملکت رژه بره! پ.ن: به قول حمید معصومی نژاد از رم: وای به حالت اگه گیرم بیفتی..! 🇮🇷 عاشورائیان منتظر 🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴تصاویر رهبر انقلاب میان سیل‌زدگان ایرانشهر در سال ۵۷ 🔹انتشار برای نخستین‌بار| ۴۵ سال قبل شهری در جنوب‌شرقی ایران را سیلی فراگرفت که مسیر آن، با حضور یک فرد تبعید شده، سمت و سوی جدیدی پیدا کرد. 🇮🇷 به کانال مقاومت بیپوندید👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/4247126026Cd39d2ddc2a
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 بازنشر کلیپ نکته دار از کلام دکتر داودی نژاد با عنوان 📋 یه مثقال سیاست در زندگی❗️ 📒 تو اوج دعوا و ناراحتی میتونین با یه... لطفا برای دوستدارانتون هم نشر بدین تا در کمک به مهربونی موثر باشین به امید موفقیت ◼️◼️◼️ ◼️https://eitaa.com/Ashooraieanamontazer
🔴 سارا خادم‌الشریعه در اولین حضور خود با تابعیت اسپانیا در رقابت‌های جام جهانی از یک شطرنج‌باز محجبه اندونزیایی شکست خورد و و از دور مسابقات حذف شد ♦️خادم‌الشریعه که مدال‌های متعددی ذیل پرچم ایران کسب کرده، در مصاحبه‌ای با یک نشریه اسپانیایی گفته بود با داشتن حجاب، خودِ واقعی‌اش نبوده است! 🇮🇷 عاشورائیان منتظر 🇮🇷
🔴 محدودیت استفاده از تلفن همراه برای کودکان در چین 🔺اداره تنظیم قوانین سایبری در چین اعلام کرد نوجوانان سنین ۱۶ تا ۱۸ سال دو ساعت در روز و کودکان سنین ۸ تا ۱۶ سال فقط یک ساعت در روز می‌توانند از تلفن همراه استفاده کنند. https://eitaa.com/joinchat/3891462190Cc6d819ef56
🚨 استوری خانم : 👈 را ابراهیم‌ها فارس نگه می‌دارند، نه اِبی‌ها 🌹عاشورائیان منتظر🌹
💐💐💐 ایران زیبای من💐💐💐 تلفیق شگفت انگیز رنگ و نور در سقف مسجد آقا بزرگ كاشان كه در زمان اقامحمدخان قاجار ساخته شده است. 🇮🇷 عاشورائیان منتظر 🇮🇷
گمانی به خداوند 🌹 امام رضا عليه السلام:اَحْسِنِ الظَّنَّ بِاللّه ِ فَاِنَّ اللّه َ عَزَّوَجَلَّ يَقولُ: اَنا عِنْدَ ظَنِّ عَبدىَ الْمُؤمِنِبى، اِنْ خَيْرا فَخَيْرا وَ اِنْ شَرّا فَشَرّا؛ ♦️به خداوند خوش گمان باش، زيرا خداى عزوجل می‌فرمايد: من نزد گمان بنده مؤمن خويش هستم، اگر به من خوش گمان باشد، به خوبى با او رفتار می‌كنم و اگر به من بدگمان باشد، به بدى با او رفتار می‌كنم. 📚 كافى، ج 2، ص 72، ح 3 🌹عاشورائیان منتظر🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وضعیت اتوبان‌های ژاپن! همون کشوری که میگن با هر چی که دم دستشون باشه برق تولید میکنن!!!🤔 📝 پاورقی 📌 شنبه تا چهارشنبه 🕗 ساعت ۱۹:۴۵ 📺 شبکه دو سیما 🔴 پاورقی | @pavaraghi_tv2 https://eitaa.com/Ashooraieanamontazer
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
يُرِيدُونَ لِيُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ(صف/۸) 🔴 برپایی نماز جماعت پس از عزاداری بر امام حسین علیه‌السلام در استرالیا ‌‎‌‏‌‎‌‏‌‌‎‌‏‌‌‎‌‏‌‌‎‌‏‌‌‎‌‏‌‌‎‌‏‌‎‌‏ 🌹عاشورائیان منتظر🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔆_فیلم بدون کلام است ... فیلمی مفهومی ؛ جهت کارکرد مهمترین ابزار دشمن. 👆حتما ببینید 🇮🇷 عاشورائیان منتظر 🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
واکنش قابل‌توجه خبرنگار آمریکایی وقتی یه غربزدهِ ایرانی، جلوش شروع میکنه به خود تحقیری! https://eitaa.com/joinchat/3891462190Cc6d819ef56
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴الحاق موشک‌های کروز جدید به نیروی دریایی سپاه ♦️این موشک‌ها مجهز به هوش مصنوعی چه بلایی سر ناوشکن‌های آرلی برک آمریکا می‌توانند بیاورند؟ https://eitaa.com/joinchat/3891462190Cc6d819ef56
🔴«اکبر طبری» به زندان اوین بازگردانده شد ♦️مرکز رسانه قوه قضاییه:«اکبر طبری» امروز وارد زندان اوین شد تا مجازات حبس دوازده و نیم ساله خود را متحمل شود. ♦️این دوازده و نیم سال، جدای از ۴۵ ماه حبسی است که طبری قبلا متحمل شده و مدت حبس قبلی بابت عناوین اتهامی دیگر بوده و از این دوازده و نیم سال کسر نمی‌گردد. ♦️اکبر طبری اقسام دیگری از موارد اتهامی و محکومیت را نیز دارا می‌باشد که این موضوعات در مرجع قضایی در حال رسیدگی می باشند، اما با صدور حکم دوازده و نیم سال حبس و تایید آن در دیوان عالی کشور او باید این مجازات را تحمل کند که امروز ۱۴ مرداد ماه برای تحمل دوران حبس به زندان اوین بازگردانده شد https://eitaa.com/joinchat/3891462190Cc6d819ef56
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴آیا میدانید ۲۹۵ شبکه خارجی علیه جمهوری اسلامی با بودجه میلیارد دلاری فعالیت می‌کنند؟ 🇮🇷 عاشورائیان منتظر 🇮🇷
✅با صدقه دادن رزقمون را زیاد کنیم.  🔴قال أبو عبد اللّه (عليه السلام) لمحمّد ابنه: يا بُنَيَّ، كَم فَضَلَ مَعَكَ مِن تلكَ النَّفَقَةِ؟ قالَ: أربَعونَ دِينارا، قالَ: اُخرُجْ فَتَصَدَّقْ بها، قالَ : إنّهُ لَم يَبقَ مَعِي غَيرُها! قالَ: تَصَدَّقْ بها؛ فَإنَّ اللّه َعزّوجلّ يُخلِفُها، أمَا عَلِمتَ أنَّ لِكُلِّ شَيءٍ مِفتاحا و مِفتاحُ الرِّزقِ الصَّدَقةُ؟ فَتَصَدَّقْ بها فَفَعَلَ، فما لَبِثَ أبُو عبدِ اللّه عليه السلام عَشرَةَ أيّامٍ حتّى جاءَهُ مِن مَوضِعٍ أربَعَةُ آلافِ دِينارٍ. 👈ترجمه: امام صادق (ع) به فرزند خود محمّد فرمود: فرزندم! از آن خرجى، چقدر اضافه آمده است؟ عرض كرد: چهل دينار. فرمود: برو و آنها را صدقه بده. عرض كرد: فقط همين چهل دينار باقى مانده است. حضرت فرمود: آنها را صدقه بده؛ زيرا خداوند عزّوجلّ عوضش را مى دهد. مگر نمى دانى كه هر چيزى كليدى دارد و كليد روزى، صدقه دادن است، پس آن چهل دينار را صدقه بده محمّد چنين كرد، و ده روز بيشتر بر امام صادق نگذشت كه از جايى چهار هزار دينار به ايشان رسيد. 📙میزان الحکمه،ج۵،ص۲۱۱۴ 🌸💐عاشورائیان منتظر💐🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👤 استاد 🔻 حرمله‌های زمانه ⚠️دستگاه یزید هنوز در حال بچه‌کشی است! 🤲🏻 خدایا خودت تربیت بچه‌هامون رو به‌دست بگیر 📍 همایش شیرخوارگان حسینی 👼🏻کانال واحد کودک مؤسسه مصاف (قندِعسل) https://eitaa.com/Ashooraieanamontazer
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️ ⭐️ 120ستاره سهیل با صدای زنگ ساعت، مضطرب از خواب پرید. صدای "دیرنکنی‌ها!" ی مینو هم در گوشش زنگ می‌خورد. موهای بهم ریخته صورتش را کنار زد. نگاهی به ساعت انداخت و خودش را جمع و جور کرد. صدای عمو را از پشت در شنید. -عمو بیداری؟ ساعتت خودشو کشت، اگه باید بری دانشگاه بجنب که من دارم، میرم بیرون. ستاره که هنوز خواب‌آلود بود، از پیشنهاد عمو چنان خوشحال شد که خواب از سرش پرید. -الان می‌پوشم. یک ساعت بعد، با مینو در سایت دانشگاه در حالی که به اتفاقات روز قبل، ریز‌ ریز می‌خندیدند، واحدهای درسی‌شان را انتخاب کردند. از سایت که بیرون آمدند، ستاره پیشنهاد داد که از بوفه دانشگاه خوراکی بخرند، اما همان لحظه گوشی مینو زنگ خورد. مینو طوری تلفنش را از کیفش بیرون کشید که ستاره صفحه گوشی را ندید. -عزیزم! همین‌جا بشین، تا من بیام. ستاره که احساس سرخوردگی کرده بود، روی نیمکت چوبی نشست. نگاهش را به مینو دوخت که زیر درخت کاجی در حال حرف زدن بود. از حرکت دستانش متوجه عصبانیتش شد. همیشه وقتی مینو را عصبانی می‌دید، تمام تنش می‌لرزید. "خدا بخیر کنه! این دوباره دیوونه شده. دوباره باید اخلاق گندشو تحمل کنم." اَهی گفت و سرش را به سمت راستش چرخاند. گروهی از دانشجویان را دید که از دانشکده ریاضی بیرون می‌آمدند. دختران چادری وسط گروه، او را ناخودآگاه، یاد فرشته انداخت، خیلی وقت بود که خبری از او نداشت. حوصله‌اش سر رفته بود، انگار تلفن مینو هم تمامی نداشت و او باید دستورات مینو را یکی یکی انجام می‌داد. نتش را روشن کرد. یک پیام خوانده نشده از کیان داشت و سه پیام از طرف سعید. از اینکه آدم مهمی شده بود و دیگران برایش سر و دست می‌شکستند، قند در دلش آب شد. دلش توجه می‌خواست و این برایش کافی بود. -سلام، ستاره! خوبی؟ درگیر بابا بودم. ببخش! چه خبر مبرا؟ تند و بی‌حوصله نوشت: -خوبم، تو خوبی؟ صفحه سعید را باز کرد. پیام اول: -سلام، بانوجان! من امروز مطالب کانال رو آماده کردم. شما زحمت نکشین. پیام دوم: این چند روز، تمام زحمتا گردن شما بود. دیگه خودم هستم. ببخشید اگه تنهاتون گذاشتم عزیز. از خوشحالی دستش را را جلوی دهانش گرفت. "وای خدا!" آب دهانش را با هیجان قورت داد. سرش را به طرف چپش چرخاند. "چی بگم؟ چکار کنم؟" همین‌طور که داشت فکر می‌کرد، صدای مینو را شنید. با قدم‌هایی بلند و چهره‌ای برافروخته به طرفش آمد. -موندی؟ من دارم می‌رم. رنگ از صورت ستاره پرید. گوشی را میان لوازم آرایشش رها در کیفش انداخت. -چی شدی؟ -گفتم موندی یا نه! -نه دیگه بدون تو چکار دارم اینجا؟ -من با اتوبوس می‌رم، پاشو بریم. مثل بچه‌ای گوش حرف کن، به دنبالش راه افتاد 💐🌸عاشوراییان منتظر🌸💐
⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️ ⭐️ 121ستاره سهیل از دانشگاه خارج شدند، دلش می‌خواست از دکه کنار ايستگاه اتوبوس چیزی بخرد، اما سکوت مینو به قدری ترسناک بود که از فکر گفتنش هم، ترس به جانش افتاد. اتوبوس به قدری پر بود که مجبور شدند بایستند و میله‌های بالای سرشان را بگیرند. -آقا برو دیگه! میخوای منفجر بشه این فرغونت؟ جا نیست دیگه. ستاره از صدای بلند مینو، آن هم جلوی دانشجوها خجالت کشید. کمی فاصله‌اش را با او بیشتر کرد و به پنجره چسبید. نگاهش به بیرون پنجره افتاد. از چیزی که دید، دهانش از تعجب باز شد. دلسا با چهره‌ای آشفته و مقنعه‌ای که کج شده بود، داشت ستاره را نگاه می‌کرد. با نگاه مضطربش، دستی تکان داد و با انگشت اشاره‌اش به مینو اشاره کرد. دستش را به شانه مینو زد. -چی میگی؟ هان؟ -اون دلساست؟ نگاش کن... چرا این ریختیه؟ با شنیدن اسم دلسا چشمانش درشت شد، خودش را کنار شیشه رساند و نگاهی به بیرون انداخت. با چهره‌ای گرفته و برزخی، ستاره را کنار زد و از اتوبوس پایین آمد. -واستا...! اما مینو عصبانی‌تر از آن بود که بشنود. از پنجره نگاهشان کرد؛ مینو، دلسا را کنار دکه برد، جایی که خلوت‌تر بود. از حرکاتش مشخص بود که از کاری که دلسا انجام داده و ستاره نمی‌دانست چیست، عصبانی بود. چند نفری از دانشجوها برمی‌گشتند و نگاهشان می‌کردند. انگار بحثشان خیلی جدی بود. ستاره باورش نمی‌شد این همان دلسای پرافاده باشد. چیزی به گریه شدنش نمانده بود. زار و بی‌دفاع در برابر مینوی پر از خشم، لحظه‌ای دلش به حالش سوخت. موهای رنگ کرده‌اش، گوشه صورتش ولو شده بود. آرایشش روی صورتش ماسیده بود. وقتی که مینو خواست برگردد و نگاهی به او بیندازد، صورتش را برگرداند. چه چیزی بین آن دو بود، که مینو را تا این حد عصبانی کرده بود؟ از گوشه چشم نگاهی به بیرون انداخت. مینو کاغذی به دلسا داد و او هم خیلی سریع داخل کیفش گذاشت. اتوبوس روشن شد تا راه بیفتد. نگاهش را مدام بین راننده و مینو تقسيم می‌کرد، خواست مینو را صدا بزند که ناگهان دید دست مینو به هوا بلند شد و روی گونه چپ دلسا فرود آمد. انگار که خودش چَک خورده باشد، نفسش را در سینه حبس کرد. مینو نفس زنان وارد اتوبوس شد. ستاره بدون اینکه فکر کند، پرسید : «چی شده؟ دلسا چرا این شکلی شده بود؟» تنها صدای داد مینو که سرش آوار شد. -سرت تو کار خودت باشه، فهمیدی؟ با دلخوری نگاهش را از مینو گرفت و به دلسای گریان کنار دکه داد. همزمان صدای مینو را که داشت با خودش هم حرف می‌زد، شنید: «احمق بیشعور... هر غلطی می‌خواد می‌کنه، گیلاد می‌کشتش» به قدری از رفتار مینو ناراحت شد که بدون خداحافظی از اتوبوس پیاده شد، حتی تا دو روز بعد جواب پیام‌هایش را سرسنگین می‌داد. -کلاس دف خوب پیش میره؟ جواب پیامش را دیرتر می‌داد تا حرصش را خالی کند. -ممنون، آره! در عوض رابطه جدیدی با سعید (محراب) پیدا کرده بود که دلش نمی‌خواست مینو زیاد متوجه این رابطه بشود. جواب سعید را که داد، نگاهی به عکس پروفایلش انداخت. پسری حدودا بیست و سه ساله با موهای مشکی بالا زده که لب دریا از خودش سلفی گرفته بود. عینک دودی روی چشمش و لبخند یک وری‌اش حسابی جذابش کرده بود. در دلش عذاب وجدان داشت. یاد قضاوت‌هایش درباره مهران افتاد. همیشه دنبال بهانه‌ای برای جدا شدن از کیان بود، اما از طعنه‌های دلسا وحشت داشت. حالا که دلسا تمام جذابیتش را برای او از دست داده بود، می‌توانست راحت‌تر کیان را کنار بزند از طرفی از شخصیت سعید و ادبش خیلی خوشش آمده بود. اما خیلی زود خودش را توجیه می‌کرد که "هنوز حواسش به خط قرمزهایش هست و از خیلی‌ها حواسش جمع‌تر است" 💐🌸عاشوراییان منتظر🌸💐