💗نگاه خدا💗
#قسمت_چهلم
پیراهنی آجری که تازه خریده بودم، پوشیدم. شال نباتی که لبه هاش مروارید دوزی بود، سرم کردم.
-وااای عزیزززم چه ناز شدی برم یه اسپند دود کنم برات.
بابا رضا هم بادیدنم لبخند زد.
چشمانم به ساعت خشک شد.
فکرم هزار راه رفت. که یک دفعه صدای زنگ ایفون آمد.
- سارا جان تو برو تو آشپز خونه هر موقع صدات زدم چایی بیار.
از داخل آشپز خونه صداها را میشنیدم.
امیر حسین آمد. دستش را اورد بالا و عدد هفت را نشان داد و گفت: چایی بیار
خندهام گرفت.
مریم جون صدایم زد.
-سارا جان چایی بیار.
امیر طاها به همراه پدر و مادر و خواهرش امده بود. فک کنم ازش کوچیکتر باشه.
چای را گرداندم.
روی مبل کنار مریم نشستم.
مادر امیر طاها گفت : اگه میشه این دوتا جوون برن تو اتاق باهم صحبت کنند.
سارا بابا اقا امیرو به اتاقت راهنمایی کن.
من جلو حرکت کردم از پله ها رفتم بالا وارد اتاقم شدم .
روی تختم نشستم امیر طاها هم روی صندلی کنار میزم نشست.
تا ده دقیقه چیزی نگفتیم.
سرش پایین بود و پاهایش را تکان میداد.
بعد بلند شد و گفت بریم.
- بریم؟ ما که حرفی نزدیم
-مگه قراره چیزی بگیم؟
راست میگفت چیزی نداشتیم برای گفتن.چون همه چیز فرمالیته بود.
به بابا یه لبخند زدم.
بابا متوجه شد و گفت: مبارکه باباجان. بابا رضا گفته بود، چون ما همدیگر را زیاد نمیشناسیم، دوماه صیغه باشیم. بعد دوماه عقد کنیم. منم چیزی نگفتم و قبول کردم.
فردا صبح همراه مریم جون با امیر طاها و مادرش رفتیم برای خرید حلقه و لباس.
در طلا فروشی اصلا امیر طاها نگاهم نمیکرد.
مادرش هم میگفت: پسرم خیلی خجالتیه ولی من دلیلش را میدانستم.
فقط
حلقه ست ساده گرفتیم.
لباسم فقط یک دست آنهم واسه شب مراسم.
امیر طاها هم یه دست گرفت.
بعداز ظهر به ارایشگاه رفتم.
خیلی خوشگل شده بودم لباسم، پیراهن حریر بلند سفید بود که لبه پایین لباس پر بود از شکوفه های صورتی.
به خاطر بابا لباسم را با حجاب برداشتم چون نمیخواستم ناراحت باشد.
مریم جون امد دنبالم ،با هم رفتیم خانه
مهمان خاصی نداشتیم.
فقط مادر جون و اقا جون بودن با خاله زهرا و آقا مصطفی ،عمو هادی و زن عمو صدیقه هم بودند.
با همه سلام و احوالپرسی کردم رفتم در اتاقم تا مهمانهای امیر طاها بیایند.
ادامه دارد
@Ashooraieanamontazer
لطیفه😁☺️😊
میگن تو #بهشت 😇
یه ظرف بزرگ #سیب زمینی سرخ کرده میزارن جلوت 🍟
هربار که بر میداری 🍟
یه #فرشته دستتو #نوازش میکنه میگه
زیاد درست کردم، واسه #خورشت هم نیس
با خیااااااااااال راحت #بخور عزیزم 😊😘
😂#لطیفه😂
🌸🌺🌸🌸
#احکام
#احکام شرعی🌺🌸
🍒🥒
احکام #خوردنی ها:🤙
✅ #خوردن مال کسى بدون اجازه #صاحبش #حرام است؛❌
اما به تصريح #قرآن کريم (سوره نور آیه مبارکه ۶۱)خوردن از خانه #پدر، #مادر،❤️ #خواهر، #برادر، عمو، #عمه، دایی، #خاله، دوست و کسى که کليد🔑 خانهاش دردست انسان است، #جایز مىباشد، به شرط آنکه #علم به عدم رضایت آنان نداشته باشد.🌹
#احکام
@Ashooraieanamontazer
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 #پیام_فرمانده | #هفته_وحدت
🔻امام خامنه ای:
اهانت به اهل سنت کار درستی نیست وحدت بین خودبااهل سنت راحفظ کنیم.هیچ کس خیال نکند که گسترش شیعه و اعتقاد تشیع و استحکام ایمان شیعی به این اهانت ها و بد و بیراهاست زیرا اینها عکس عمل میکند.حرف منطقی و حساب زیاد داریم.
🆔 @Ashooraieanamontazer
❤️🍃❤️ همسر داری حرفه ای....💞
#بانوجان
⭕️ شاید فکر کنید مردی با ظاهر خشن و زبانی تند، نیازی به ابراز #محبت ندارد!
⭕️ شاید شما هم زیر بار سنگین زندگی خسته شده باشید
✍اما یادتون باشه مردها نیز درگذر زندگی و در برخورد با مشکلات #فرسوده میشوند.
❤️ لذا ذرهای کوچک از #مهربانی میتواند حالشان را خوب کند.
👈 اگر در مهربانی کردن پیش قدم شوید
❤️زمانهایی که به مهربانی نیاز دارید، #مهربانی خواهید دید.
💕@Ashooraieanamontazer💕
15.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷 قهرمانان مظلوم طلبکار....🇮🇷
@Ashooraieanamontazer
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نماز خالصانه کودک دورهگرد اصفهانی👌
✅@Ashooraieanamontazer
#مهدیاران
امام باقر علیه السلام:
«بر مردم زمانى مىآید که امامشان از منظر آنان غایب مىشود. خوشا به حال آنان که در آن زمان در امر [ولایت] ما اهل بیت(علیهمالسلام) ثابت قدم و استوار بمانند کمترین پاداشى که به آنان مىرسد، این است که
خداى متعال خطابشان مىکند و مىفرماید: «بندگان من، شما به حجت پنهان من ایمان آوردید و غیب منرا تصدیق کردید. پس بر شما مژده باد که بهترین پاداش من در انتظارتان است»
📜[کمال الدین، ج ۱، ص ۳۳۰٫]
🌹🌹🌹
✅@Ashooraieanamontazer