🌸 فرزند پروری حرفه ای.....🌺
1.#فنون بهبود ارتباط والد و کودک (#تعامل مثبت)
الف. اصول زمان باکیفیت (#بازی)
6) #آزاد گذاشتن در بازی
امام صادق علیهالسلام ميفرمايند:
کودکان را آزاد بگذاريد تا هفت سال بازي کنند.
از همینجا اهميت بازي در دوران کودکي روشن ميشود. بازي زندگي کودک است. هرقدر کيفيت بازي بيشتر باشد از زندگي ارزشمندتري برخوردار است. بيشترين يادگيري و رشد کودک در ضمن بازيهاي آزاد رخ ميدهد.
بايد توجه داشت که بازيهاي آزاد شامل تماشاي تلويزيون و بازيهاي رايانهاي نمیشود زيرا هنگام استفاده از برنامههاي تلويزيوني کودک تماشاچي است نه بازيگر. دربازیهای آزاد، کودک خود بازيگر است. گاهي بازي با تماشاي بازي اشتباه ميشود که بايد به تفاوت آنها توجه داشت.
هرقدر بازيهاي آزاد کودکان بيشتر باشد آنها در مدرسه موفقتر خواهند بود. اين بازيها اعتمادبهنفس کودکان را افزايش ميدهد.
اين بازيها ازنظر ارزش بسيار غني هستند و ماهيت اکتشافي دارند. بهترين بازيها تا اواخر کودکي همين بازيهاي آزاد است.
بازيهاي آزاد شامل ورزشهایی مانند فوتبال نميشود زيرا در فوتبال قانون را بزرگترها ميگويند و آن را کودکان در بازي اجرا ميکنند اما دربازیهای آزاد، همهچیز را خود کودک انتخاب ميکند. حتي قوانين را خود کودک تعيين ميکند. قانون را خود بچهها ميريزند و خودشان هم اجرا ميکنند. آنها در اين بازيها ياد میگیرند که خودشان را کنترل کنند و به احساسات و عقايد ديگران احترام بگذارند.
کودک هنگامیکه بلوکها را کنار هم ميچيند فيزيک ياد میگیرد و هنگامیکه به دنبال قورباغه ميدود با زیستشناسی آشنا ميشود. وقتي ماشينش را از شن پر ميکند رياضي ياد ميگيرد و وقتي به ابرها نگاه ميکند علوم ياد ميگيرد.
ادامه دارد...
🌱💞 عاشورائیان منتظر💞🌱
آدرســـــــــــ گروه برای معرفی ما به دوستان
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3891462190Cc6d819ef56
🌹🕊 بسم الله القاصم الجبارین🌹🕊
🕌رمـــــان #دمشق_شهرعشق
🕌 قسمت ۳۴
تا حتی #راه_خودکشی را به رویم ببندد.
تاکسی دقایقی میشد از مسیر زینبیه فاصله گرفته..
و #قلب من هنوز پیش #نام زینب جا مانده بود که دلم سمت حرم پرید
و #بی_اختیارنیت_کردم..
🌟اگر از دست سعد #آزاد شوم، دوباره #زینب شوم!
اگر حرفهای مادرم حقیقت داشت،..
اگر اینها خرافه نبود..
و این شیطان رهایم میکرد، دوباره به تمام مقدسات #مؤمن میشدم
و ظاهراً خبری از اجابت نبود..
که تاکسی مقابل ویلایی زیبا در محلهای سرسبز متوقف شد تا خانه
جدید من و سعد باشد...
خیابانها و کوچه های این شهر
همه سبز و اصلاً شبیه درعا نبود..
و من دیگر نوری به نگاهم برای لذت بردن نمانده بود که مثل #اسیری پشت سعد کشیده میشدم..
تا مقابل در ویلا رسیدیم...
دیگر از فشار انگشتانش دستم ضعف میرفت..
و حتی #رحمی به شانه مجروحم نمیکرد که لحظهای دستم را رها کند و میخواست همیشه #درمشتش باشم.
درِ ویلا را که باز کرد..
به رویم خندید و انگار در دلش آب از آب تکان نخورده بود که شیرین زبانی کرد
_به بهشت داریا خوش اومدی عزیزم!
و اینبار دستم را نکشید و با فشار دست هلم داد تا وارد خانه شوم و همچنان برایم زبان میریخت
_اینجا ییلاق دمشق حساب میشه! خوش آب و هواترین منطقه سوریه!
و من جز #فتنه در 🔥چشمان شیطانی سعد نمیدیدم..که به صورتم چشمک زد و با خنده خواهش کرد
_دیگه
بخند نازنینم! هر چی بود تموم شد، دیگه نمیذارم آب تو دلت تکون بخوره!
یاد دیشب افتادم که به صورتم دست میکشید و دلداری ام میداد تا به #ایران #برگردیم..
و چه راحت دروغ میگفت و آدم میکشت و حالا....
ادامه دارد....
🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
https://eitaa.com/Ashooraieanamontazer
❤️🤍💚