eitaa logo
عاشورائیان منتظر
258 دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
6.9هزار ویدیو
49 فایل
⬅️صَلَّ اللُه عَلیَکَ یاٰ أباعَبدِالله الحُسَینْ"➡️ 🔷زیر نظر آقای امیر توکلی ارتباط با مدیر کانال⬅️ @M_Namira
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸 فرزند پروری حرفه ای.....🌺 1. بهبود ارتباط والد و کودک ( مثبت) الف. اصول زمان باکیفیت () 6) گذاشتن در بازی امام صادق علیه‌السلام مي‌فرمايند: کودکان را آزاد بگذاريد تا هفت سال بازي کنند. از همین‌جا اهميت بازي در دوران کودکي روشن مي‌شود. بازي زندگي کودک است. هرقدر کيفيت بازي بيشتر باشد از زندگي ارزشمندتري برخوردار است. بيشترين يادگيري و رشد کودک در ضمن بازي‌هاي آزاد رخ مي‌دهد. بايد توجه داشت که بازي‌‌هاي آزاد شامل تماشاي تلويزيون و بازي‌هاي رايانه‌اي نمی‌شود زيرا هنگام استفاده از برنامه‌هاي تلويزيوني کودک تماشاچي است نه بازيگر. دربازی‌های آزاد، کودک خود بازيگر است. گاهي بازي با تماشاي بازي اشتباه مي‌شود که بايد به تفاوت آن‌ها توجه داشت. هرقدر بازي‌هاي آزاد کودکان بيشتر باشد آن‌ها در مدرسه موفق‌تر خواهند بود. اين بازي‌ها اعتمادبه‌نفس کودکان را افزايش مي‌دهد. اين بازي‌ها ازنظر ارزش بسيار غني هستند و ماهيت اکتشافي دارند. بهترين بازي‌ها تا اواخر کودکي همين بازي‌هاي آزاد است. بازي‌هاي آزاد شامل ورزش‌هایی مانند فوتبال نمي‌شود زيرا در فوتبال قانون را بزرگ‌ترها مي‌گويند و آن را کودکان در بازي اجرا مي‌کنند اما دربازی‌های آزاد، همه‌چیز را خود کودک انتخاب مي‌کند. حتي قوانين را خود کودک تعيين مي‌‌کند. قانون را خود بچه‌ها مي‌ريزند و خودشان هم اجرا مي‌‌کنند. آن‌ها در اين بازي‌‌ها ياد می‌گیرند که خودشان را کنترل کنند و به احساسات و عقايد ديگران احترام بگذارند. کودک هنگامی‌که بلوک‌ها را کنار هم مي‌چيند فيزيک ياد می‌گیرد و هنگامی‌که به دنبال قورباغه مي‌دود با زیست‌شناسی آشنا مي‌شود. وقتي ماشينش را از شن پر مي‌کند رياضي ياد مي‌گيرد و وقتي به ابرها نگاه مي‌کند علوم ياد مي‌گيرد. ادامه دارد... 🌱💞 عاشورائیان منتظر💞🌱 آدرســـــــــــ گروه برای معرفی ما به دوستان 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3891462190Cc6d819ef56
🌹🕊 بسم الله القاصم الجبارین🌹🕊 🕌رمـــــان 🕌 قسمت ۳۴ تا حتی را به رویم ببندد. تاکسی دقایقی میشد از مسیر زینبیه فاصله گرفته.. و من هنوز پیش زینب جا مانده بود که دلم سمت حرم پرید و .. 🌟اگر از دست سعد شوم، دوباره شوم! اگر حرفهای مادرم حقیقت داشت،.. اگر اینها خرافه نبود.. و این شیطان رهایم میکرد، دوباره به تمام مقدسات میشدم و ظاهراً خبری از اجابت نبود.. که تاکسی مقابل ویلایی زیبا در محلهای سرسبز متوقف شد تا خانه جدید من و سعد باشد... خیابانها و کوچه های این شهر همه سبز و اصلاً شبیه درعا نبود.. و من دیگر نوری به نگاهم برای لذت بردن نمانده بود که مثل پشت سعد کشیده میشدم.. تا مقابل در ویلا رسیدیم... دیگر از فشار انگشتانش دستم ضعف میرفت.. و حتی به شانه مجروحم نمیکرد که لحظهای دستم را رها کند و میخواست همیشه باشم. درِ ویلا را که باز کرد.. به رویم خندید و انگار در دلش آب از آب تکان نخورده بود که شیرین زبانی کرد _به بهشت داریا خوش اومدی عزیزم! و اینبار دستم را نکشید و با فشار دست هلم داد تا وارد خانه شوم و همچنان برایم زبان میریخت _اینجا ییلاق دمشق حساب میشه! خوش آب و هواترین منطقه سوریه! و من جز در 🔥چشمان شیطانی سعد نمیدیدم..که به صورتم چشمک زد و با خنده خواهش کرد _دیگه بخند نازنینم! هر چی بود تموم شد، دیگه نمیذارم آب تو دلت تکون بخوره! یاد دیشب افتادم که به صورتم دست میکشید و دلداری ام میداد تا به .. و چه راحت دروغ میگفت و آدم میکشت و حالا.... ادامه دارد.... 🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ https://eitaa.com/Ashooraieanamontazer ❤️🤍💚