😟 #حکم_دیدن_فيلم_آموزش_جنسى😮
پرسش :
حكم نگاه به فيلم هاى روش آموزش جنسى چيست؟🤔
✍همه مراجع (به جز تبريزى و سيستانى): نگاه به اين گونه فيلم ها كه به طور معمول با نگاه شهوت برانگيز همراه است،جایز نیست. [109]❌
✍آيه اللّه تبريزى: نگاه به اين نوع فيلم ها كه باعث تحريك شهوت بر حرام و يا ترويج فساد در جامعه مى شود، جايز نيست.[۱۱۰] ❌
✍آيه اللّه سيستانى: اگر به قصد لذت و شهوت باشد، حرام است و بدون آن نيز بنابر احتياط واجب جايز نيست.[۱۱۱]❌
[۱۰۹]. خامنه اى، اجوبه الاستفتائات، س ۱۲۰۰؛ صافى، جامع الاحكام، ج۲، س۱۳۲۹؛ نورى، استفتائات، ج۲، س۵۵۴؛ دفتر: بهجت، وحيد، امام، فاضل و مكارم.
[۱۱۰]. تبريزى، صراط النجاة، ج۵، س۱۱۲۹.
[۱۱۱]. سيستانى، sistani.org، تصوير، س 19.
〰〰〰〰〰〰〰〰
╭═⊰🍂🌺🌸🍂⊱━╮
@Ashooraieanamontazer
╰═⊰🍂🌺🌸🍂⊱━╯
🌻🌸🌻🌸🌻🌸🌻
امروز و هر روزتون گلباران
صبحتان پر از محبت
الهی سهم امروزتان شادی
سهم زندگیتون عشق
سهم قلبتون مهربانی
سهم چشمتون زیبایی
و
سهم عمرتون عزت باشه
🌻🌻🌻
خدایا بحرمت این ایام مبارک
که متبرک به نام پیامبر اعظم
صلی الله علیه و ٱله است
مشکلﮔﺸﺎﯼ ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﻢ ﺑﺎﺵ
ﻣﺴﯿﺮ ﺯﻧﺪﮔﯿﺸﺎﻥ را ﻫﻤﻮﺍﺭ ﮐﻦ،
و ﺻﻨﺪﻭﻗﭽﻪ ﺳﺮﻧﻮشتشان
ﺭﺍ ﭘﺮﮐﻦ ﺍﺯ ﺧﻮﺑبی و
بی نﯿﺎﺯﺷﺎﻥ ﮐﻦ ازهر نیازی
سلام آخر هفته خوبی داشته باشید
@Ashooraieanamontazer
🌻🌸🌻🌸🌻🌸🌻
🌹روبه شش گوشه ترین قبله ی عالم هر صبح
🌹بردن نام حسین بن علی میچسبد
🌹اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ
🌹وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ
🌹وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ
🌹وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ
@Ashooraieanamontazer
🌺 فرزند پروری حرفه ای.....🌸
✅✅✅✅
🌹والدين قرار نيست اختلاف نداشته باشند.
دعوا نكنند و هميشه با هم موافق باشند.
🔷كودک قرار است از والدينش، روش
درست حل اختلاف را بياموزد.
قرار است ببيند، پدر و مادرش با دو عقيده مختلف، چگونه بر سر يک مسئله به تفاهم ميرسند. قرار است ببينند با داشتن اختلاف، عشق و محبت به پايان نميرسد.
والدين قرار است به فرزندشان نشان دهند، انسان حتی با خودش هم به طور کامل تفاهم ندارد، چه برسد به ديگری اما با احترام، ابراز درست عقايد با گوش دادن به هم، ميتوان يک جايی به تفاهم رسيد و مشكلات را حل كرد و قرار است از هر اختلافی، هر دو نفر پيروز بيايند نه تنها یک نفر.
@Ashooraieanamontazer
❤️نگاه خدا❤️
#قسمت_سیونه
ساعت نه به خانه رسیدم.
رفتم آشپز خونه.
- مریم جون قابلتونو ندارن ،شرمنده سلیقه ام زیاد خوب نیست
- وایی سارا جان دستت درد نکنه.
بغلم کرد.
-خیلی ممنونم.
موقع غذا خوردن بود که دفعه بابا گفت: -امروز یکی اومد دفتر؟
مریم گفت: خوب ! کی بود؟
-آقای کاظمی.
غذا به گلویم پرید. سرفهام گرفته بود.
- چی شدی تو ،سارا جان چرا اینقدر تند میخوری؟
- خوبم ،خوبم
-میشناسی سارا،آقای کاظمی رو؟
- نه زیاد هم دانشگاهی هستیم ولی هم کلاس نیستیم ،چیزی گفته؟
- اومده بود خواستگاری.
- جدی؟ خوب شما چی گفتین؟
- من گفتم که باید با تو صحبت کنم.
-خوب تو چی میگی؟
- هوووممم نمیدونم من زیاد نمیشناسمش
-خوب میگم فردا شب با خانواده ش بیاد با هم صحبت کنین.
- هر چی شما بگین
مریم لبخند زدو گفت: انشاءالله هر چی خیره همون بشه.
غذا را خوردم و رفتم به اتاقم.
خیلی خوشحال بودم. به ساناز زنگ زدم و کل ماجرا را تعریف کردم.
تصمیم گرفتم کلاس را نروم و به کارهای خانه برسم. تا بیدار شوم، ظهر شد. مریم تمام کارهای خانه را انجام داده بود.
میوه هارو شستم و خشک کردم مرتب چیدم.
شرینی را هم داخل ظرف چیدم بردم گذاشتم روی میز.
-سارا جان برو آماده شو مهمونا الاناست که برسن .
#ادامه_دارد.
@Ashooraieanamontazer
💗نگاه خدا💗
#قسمت_چهلم
پیراهنی آجری که تازه خریده بودم، پوشیدم. شال نباتی که لبه هاش مروارید دوزی بود، سرم کردم.
-وااای عزیزززم چه ناز شدی برم یه اسپند دود کنم برات.
بابا رضا هم بادیدنم لبخند زد.
چشمانم به ساعت خشک شد.
فکرم هزار راه رفت. که یک دفعه صدای زنگ ایفون آمد.
- سارا جان تو برو تو آشپز خونه هر موقع صدات زدم چایی بیار.
از داخل آشپز خونه صداها را میشنیدم.
امیر حسین آمد. دستش را اورد بالا و عدد هفت را نشان داد و گفت: چایی بیار
خندهام گرفت.
مریم جون صدایم زد.
-سارا جان چایی بیار.
امیر طاها به همراه پدر و مادر و خواهرش امده بود. فک کنم ازش کوچیکتر باشه.
چای را گرداندم.
روی مبل کنار مریم نشستم.
مادر امیر طاها گفت : اگه میشه این دوتا جوون برن تو اتاق باهم صحبت کنند.
سارا بابا اقا امیرو به اتاقت راهنمایی کن.
من جلو حرکت کردم از پله ها رفتم بالا وارد اتاقم شدم .
روی تختم نشستم امیر طاها هم روی صندلی کنار میزم نشست.
تا ده دقیقه چیزی نگفتیم.
سرش پایین بود و پاهایش را تکان میداد.
بعد بلند شد و گفت بریم.
- بریم؟ ما که حرفی نزدیم
-مگه قراره چیزی بگیم؟
راست میگفت چیزی نداشتیم برای گفتن.چون همه چیز فرمالیته بود.
به بابا یه لبخند زدم.
بابا متوجه شد و گفت: مبارکه باباجان. بابا رضا گفته بود، چون ما همدیگر را زیاد نمیشناسیم، دوماه صیغه باشیم. بعد دوماه عقد کنیم. منم چیزی نگفتم و قبول کردم.
فردا صبح همراه مریم جون با امیر طاها و مادرش رفتیم برای خرید حلقه و لباس.
در طلا فروشی اصلا امیر طاها نگاهم نمیکرد.
مادرش هم میگفت: پسرم خیلی خجالتیه ولی من دلیلش را میدانستم.
فقط
حلقه ست ساده گرفتیم.
لباسم فقط یک دست آنهم واسه شب مراسم.
امیر طاها هم یه دست گرفت.
بعداز ظهر به ارایشگاه رفتم.
خیلی خوشگل شده بودم لباسم، پیراهن حریر بلند سفید بود که لبه پایین لباس پر بود از شکوفه های صورتی.
به خاطر بابا لباسم را با حجاب برداشتم چون نمیخواستم ناراحت باشد.
مریم جون امد دنبالم ،با هم رفتیم خانه
مهمان خاصی نداشتیم.
فقط مادر جون و اقا جون بودن با خاله زهرا و آقا مصطفی ،عمو هادی و زن عمو صدیقه هم بودند.
با همه سلام و احوالپرسی کردم رفتم در اتاقم تا مهمانهای امیر طاها بیایند.
ادامه دارد
@Ashooraieanamontazer
لطیفه😁☺️😊
میگن تو #بهشت 😇
یه ظرف بزرگ #سیب زمینی سرخ کرده میزارن جلوت 🍟
هربار که بر میداری 🍟
یه #فرشته دستتو #نوازش میکنه میگه
زیاد درست کردم، واسه #خورشت هم نیس
با خیااااااااااال راحت #بخور عزیزم 😊😘
😂#لطیفه😂
🌸🌺🌸🌸
#احکام
#احکام شرعی🌺🌸
🍒🥒
احکام #خوردنی ها:🤙
✅ #خوردن مال کسى بدون اجازه #صاحبش #حرام است؛❌
اما به تصريح #قرآن کريم (سوره نور آیه مبارکه ۶۱)خوردن از خانه #پدر، #مادر،❤️ #خواهر، #برادر، عمو، #عمه، دایی، #خاله، دوست و کسى که کليد🔑 خانهاش دردست انسان است، #جایز مىباشد، به شرط آنکه #علم به عدم رضایت آنان نداشته باشد.🌹
#احکام
@Ashooraieanamontazer