🌹 شهید عباس بابایی (14 آذر 1329 قزوین – 15 مرداد 1366 سردشت)
#شهید_هفته
🔸 سرتیپ شهید عباس بابایی معاون نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی بود. وی از خلبانان ماهر و تاثیرگذار در جنگ تحمیلی بود که توانست ماموریتهای سوق الجیشی را در تاریخ جنگ به ثبت برساند.
عباس بابائی از جمله افسران متعهد نیروی هوائی ارتش جمهوری اسلامی ایران بود. وی در طول مدت فعالیت شجاعانه خود بیش از سه هزار ساعت پرواز با انواع هواپیماهای شکاری داشت و تنها طی یک سال و نیم بیش از 60 ماموریت جنگی را با موفقیت کامل به انجام رسانید.
در طول جنگ تحمیلی سرلشگر بابائی در عملیات مختلف نظامی شرکت داشت و در شرایط دشوار عملیات همواره پشتیبانی رزمندگان اسلام بود. شهید بابائی در قرارگاههای عملیاتی شخصا حضور مییافت و همپای رزمندگان اسلام به بررسی طرحها و نقشههای عملیات هوایی میپرداخت. شهید بابائی به کمک همکارانش در مدت ایام حج سال 1366 طرحی را برای عبور سالم کشتیهای تجاری در خلیج فارس به اجرا درآورد، ماحصلاش عبور امن چهل فروند کشتی غولپیکر تجارتی از تنگه خورموسی بود.
وی برای پیشرفت سریع عملیات به نظارت بر کارها اکتفا نمیکرد و علیرغم ممانعتهایی که برای جلوگیری از پرواز وی به دلیل سمتی که داشت به وجود میآوردند خود شخصا در پروازهای عملیاتی شرکت میکرد و با مهارت و شجاعتی خاص به مقابله با دشمنان اسلام میپرداخت. او با اینکه معاون عملیات نیروی هوایی بود هیچگاه خود را از صحنه نبرد جدا نمیکرد و همیشه در میدانهای جنگ حضور داشت و میگفت: «اگر پرواز نکنم، احساس ضعف خواهم کرد زیرا هستی خود را در میدان جنگ میبینم»
در سال 1366 نامش برای سفر حج نوشته شد. همه چیز برای زیارت خانه خدا مهیا بود اما ناگهان در آخرین لحظات و در فرودگاه، از رفتن به حج صرف نظر کرد. وقتی با اصرار اطرافیان مواجه شد گفت: «مکه من این مرز و بوم است. مکه من آبهای گرم خلیج فارس و کشتیهایی هستند که باید سالم از آن عبور کنند، تا امنیت برقرار نباشد، من مشکل میتوانم خودم را راضی کنم». خانواده را فرستاد اما خودش نرفت. در تماس تلفنی که همسرش از مکه با او داشت گفت: «انشاء الله خودم را تا عید قربان به شما میرسانم».
سرانجام در پانزدهم مرداد ماه 1366 روز عید قربان به فیض شهادت نائل آمد.
#شهید_بابایی
@Asre_Zohor_313
🌹شهید عباس بابایی
#شهید_هفته
🔰 خاطره رهبر معظم انقلاب از شهید بابایی
سال 61 شهید بابایی را گذاشتیم فرمانده پایگاه هشتم شکاری اصفهان. درجهی این جوان حزباللّهی سرگردی بود، که او را به سرهنگتمامی ارتقاء دادیم، آنوقت آخرین درجهی ما سرهنگتمامی بود.
مرحوم بابایی سرش را میتراشید و ریش میگذاشت. بنا بود او این پایگاه را اداره کند، کار سختی بود، دل همه میلرزید؛ دل خود من هم که اصرار داشتم، میلرزید، که؛ آیا میتواند؟ اما توانست.
وقتی بنیصدر فرمانده بود، کار مشکلتر بود. افرادی بودند که دل صافی نداشتند و ناسازگاری و اذیت میکردند؛ حرف میزدند، اما کار نمیکردند؛ اما او توانست همانها را هم جذب کند. خودش پیش من آمد و نمونهای از این قضایا را نقل کرد. خلبانی بود که رفت در بمباران مراکز بغداد شرکت کرد، بعد هم شهید شد. او جزو همان خلبانهایی بود که از اول با نظام ناسازگاری داشت.
شهید عباس بابایی با او گرم گرفت و محبت کرد؛ حتی یک شب او را با خود به مراسم دعای کمیل برده بود؛ با اینکه نسبت به خودش ارشد هم بود. شهید بابایی تازه سرهنگ شده بود، اما او سرهنگتمامِ چندساله بود؛ سن و سابقهی خدمتش هم بیشتر بود، در میان نظامیها این چیزها خیلی مهم است، یک روز ارشدیت هم تأثیر دارد؛ اما او قلباً و روحاً تسلیم بابایی شده بود. شهید بابایی میگفت "دیدم در دعای کمیل شانههایش از گریه میلرزد و اشک میریزد. بعد رو کرد به من و گفت: «عباس! دعا کن من شهید بشوم!»"
این را بابایی پس از شهادت آن خلبان به من گفت و گریه کرد. او الآن در اعلی علّیّین الهی است؛ اما بنده که 30 سال قبل از او در میدان مبارزه بودم، هنوز در این دنیای خاکی گیر کردهام و ماندهام! ما نرفتیم؛ معلوم هم نیست دستمان برسد. تأثیر معنوی اینگونه است. خود عباس بابایی هم همینطور بود؛ او هم یک انسان واقعاً مؤمن و پرهیزگار و صادق و صالح بود.
1383/10/23
#امام_خامنه_ای
#شهید_بابایی
@Asre_Zohor_313