باب اسفنجی، مثل جرقهای هستی که برای ثبات وجودت لازم نیست بسوزی، همین که روشن میشی دنیا عقبعقب میره.
لری، آرامشی هستی که همه خیال میکنند سادهای، در حالی که نصف جهان هنوز درگیر فهمیدن سکوتت مانده.
خانم پاف، تناقضی هستی که هر کس فکر کند میتواند حلش کند، خودش گم میشود وسط دو نیمه بیدارِ تو.
پاتریک، زخمی آرامی هستی که حتی وقتی میخندی هم ردّ تیرگیهات دنیا را جدیتر میکند.