باب اسفنجی، مثل جرقهای هستی که برای ثبات وجودت لازم نیست بسوزی، همین که روشن میشی دنیا عقبعقب میره.
لری، آرامشی هستی که همه خیال میکنند سادهای، در حالی که نصف جهان هنوز درگیر فهمیدن سکوتت مانده.
خانم پاف، تناقضی هستی که هر کس فکر کند میتواند حلش کند، خودش گم میشود وسط دو نیمه بیدارِ تو.
پاتریک، زخمی آرامی هستی که حتی وقتی میخندی هم ردّ تیرگیهات دنیا را جدیتر میکند.
گری، آتشی هستی که خیال میکنند فقط گرم میکند، اما حقیقتش این است که هر کس نزدیکت شود مجبور میشود خودش را دوباره بسازد.
یوجین خرچنگ، نظمی هستی که همه را دیوانه میکند، چون پشت هر حسابگریات یک دلِ بیرحمانه صادق خوابیده.
پلانکتون، تعادلی هستی که همه دنبالش میگردند، بیآنکه بفهمند خودت هم هر روز بین دل و منطق آتشبس اعلام میکنی.