🔰 بوی عطر عجیبی داشت؛
🔹من خیلی کمتر عطر خریدهام ،زیرا هر وقت بوی عطر میخواستم از ته دل میگفتم: حسیـــن جـان
آن وقت فضا پر عطر میشد.
|#شهدای_آسمانی |
🔹به خانوادهام توصیه کنید هر وقت برای من خواستند گریه کنند به یاد قاسم امام حسین علیه السلام گریه کنند ،
و هر وقت به یاد #غریبیام افتادند ،یاد #حسین بیاُفتند.
🔹دوست دارم مانند #رفقای_شهیدم #جنازهام را امام #حسین کفن و در #بیابانهای_کربلا به خاک بسپارند.
پدر و مادر و اهالی خانواده عزیزم برای گناهان من دعا کنید چون من همه عمرم را در گناه به سر بردم به جز آن مدتی که خود را به دست خدا سپرده بودم
#شهید_علی_حیدری🌷
┏✿○•━━━━━┓
🌺 @Atereparvaz
┗━━━━━✿•○┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
" اللهم اجعلنا من الذابین عن حرم سیده زینب(س)"
خدا میداند چقدر این ذکر را تکرار کرد تا حضرت زینب سلام الله علیها او را به عنوان مدافع حرمش طلبید.
🔅#حسین_بواس شیرمردی از از خطه گیلان و مازندران که خاک خانطومان او را هم در آغوش کشید.
#حسین زیر نظر پدرش به مسائل مذهبی توجه ویژه داشت، دوستانش بارها از زبان شنیدند که می گفت کاش در دوران انقلاب بودم.
🔰اولین بار وقتی در سنندج یکی از دوستانش به دست اشرار به شهادت رسید؛ از پدرش خواست که به او عربی محاوره ای یاد بدهد قصد داشت به #لبنان برود اما خداوند تقدیر دیگری برای او در نظر گرفته بود.
💢 حسین قبل از اعزام دومش به سوریه یک شب در خواب دید شهید حامد کوچک زاده از شهدای گیلان به او مژده شهادت می دهد و می گوید، در روز شهادت یکی از بزرگ مردان؛ شهید خواهی شد! درصورتیکه حسین تا قبل از آن، این شهید را نمیشناخت❗️
🔆 سرانجام #حسین_بواس طبق وعده #شهیدکوچک زاده در بیست و یکم فروردین ۱۳۹۵ مصادف با سالروز شهادت #شهید_سپهبد_صیاد_شیرازی در خانطومان به رفقای شهیدش پیوست.
بعد از شهادتش دوستانش می گفتند او عاشق #شهید_صیاد بود😭
#شهیدحسین_بواس : تولد دی ماه ۱۳۶۰
شهادت فروردین ۱۳۹۵
محل شهادت کشور سوریه منطقه خانطومان
┏✿○•━━━━━┓
🌺 @Atereparvaz
┗━━━━━✿•○┛
در مکتب عاشورا
در محضر یاران عاشورایی سیدالشهدا در دفاع مقدس
سلاله پاک رسول الله
شهید والامقام سید مهدی غزالی 🌷
#شهیدی_که_مادرش
#صدایش_را_ازمزارش_میشنود
روزی سید مهدی از جبهه آمد و گفت - #مادرجان! بازهم جدّم به دادم رسید. در حال انجام عملیات بودیم؛ در محوری که ما بودیم تمامی نیروها شهید شدند و من در آنجا تنها ماندم، راه را گم کرده بودم و نمی دانستم به کدام سمت باید بروم. آنقدر #جدم #حسین(ع) و اربابم ابالفضل را صدا زدم که به طور #تصادفی و غیر ممکن نیروهای خودی مرا پیدا کردند.
هر سال روز مادر که می شود خواب می بینم #سیدمهدی روی سرم گلاب می پاشد، هدیه ای به من می دهد و پیشانی ام را می بوسد.
هر هفته پنج شنبه ها بر سر #مزارش می روم و هنگامی که قبرش را می شویم، ناگهان از دِل #قبر سید مهدی مرا #صدا می زند و چند بار می گوید: - #مامان!
سه بار این کار را انجام می دهد. سرم را روی قبر می گذارم و با سیدمهدی دردِ دل می کنم.
سید احمد غزالی (برادرشهید)
آخرین باری که می خواست #اعزام شود. با همه #خداحافظی کرد و من آخرین نفر بودم که باید با سیدمهدی خداحافظی می کردم، با هم روبوسی کردیم و همدیگر را در آغوش گرفتیم. سیدمهدی گفت: - داداش! این آخرین باری ست که می بینیمت و در آغوشت هستم. من دیگر برنمی گردم؛ حلالم کن.
خیلی ناراحت شدم و گریه کردم. هیچ وقت سیدمهدی را اینقدر نورانی ندیده بودم.
شب بعد، خواب دیدم که سید مهدی شهید شده است. دقیقاً یک هفته بعد خبر شهادت سیدمهدی را هم شنیدم.
🎤 راوی: خانواده معظم شهید
┏✿○•━━━━━┓
🌺 @Atereparvaz
┗━━━━━✿•○┛
خاطره ای کوتاه از شــهید مدافع_حرم #حــسین_فیاض
با نام جــهادی #شرور_یڪ
بعد از تشییع #حسین رفتیم خونه تو خونه بحث شد ڪه شــهدای #سوریه شــهید هستن یا نه؟
همسایشون خطاب به عڪس حسین میگه: من #امشب7بار زیارت عاشورا میخونم, اگر تو واقعا #شــهیدی #امشب بیا به خوابم😐
شب زیارت #عاشورا میخونه و میخوابه اون شب ڪه هیچی، اما چند شب دیگه #حسین میره بخوابش همسایشون میترسه به حسین میگه: گفتم بیا به خوابم ولی نه هر شب!😂
بعد اون #دیگه بخوابش #نمیره هر ڪسی اینو میشنوه میگه:
حسین اون دنیا هم دست از شیطنت هاش برنمیداره😂😂
#نقل_از_فرمانده_شهید
#شهیدلشکرغیور_فاطمیون
شهید مدافع حرم حسین فیاض🌹
#سالروز_شهادت🕊
┏✿○•━━━━━┓
🌺 @Atereparvaz
┗━━━━━✿•○┛
14.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥مداح اهل بیت حاج ابوذر روحی باز حماسه آفرید؛ «جهان مجازی شده، عشق حقیقی #حسین، رفیق زیاده ولی رفیق صمیمی حسین»
🏴 #محرم #جهاد_تبیین
┏✿○•━━━━━┓
🌺 @Atereparvaz
┗━━━━━✿•○┛
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀
#کرامات_شهدا
#شهیدی که اهل بیت مراقبش بودن
#شهید_والامقام
#حسین_گلریز
وقتی #حسین را وضع حمل می کردم، دائماً #قرآن می خواندم .
وقتی هم بدنیا آمده بود به جای لالایی برایش #روضه و #قرآن می خواندم .
یکبار #حسین لج کرده بود و هر کاری می کردم ساکت نمی شد .
کولش کردم و رفتم تو کوچه ، نوازشش می دادم تا ساكت بشود ولی اصلاً ساکت شدنی نبود .
یک لحظه به پشت سرم نگاه کردم ، دیدم یک آقایی قد بلند با لباسی شبیه به لباس چوپانی ، شال سبزی بر گردنش و گیوه به پایش پشت سرم ایستاده ، آمدم بگم پشت سرم چیکار می کنی که دیدم یکدفعه غیبش زد و هر چی به دور و برم نگاه کردم ندیدمش ، در همین لحظه #حسین آرام شده بود و دیگر گریه نمی کرد .
راوی :
#مادر_شهید
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
┏✿○•━━━━━┓
🌺 @Atereparvaz
┗━━━━━✿•○┛
#شهید_مدافع_حرم_مهدی_عزیزی 🕊🌺
❤️ #خاطره_ای_زیبا_شهیـــــد ❤️
خيلي برايم عجيب بود. بزرگ تر كه شد، مي گفت مامان، اين دنيا با همه قشنگي هايش #تـــــمام مي شود. بستگي به ما دارد كه چطور انتخاب كنيم. مامان #شهدا #زنده_اند. #سر #نمازهايش به مدت طولاني دستش بالا بود و گردنش كج! من هم به خدا مي گفتم: خدايا! من كه نمي دانم چه مي خواهد هر چي مي خواهد به او بده. مي دانستم #دنبال #شهادت بود. هيچ گاه هم زير بار ازدواج نرفت. مهدي همه زندگي ام بود. شب هاي #جمعه مي رفت #بهشت زهرا. صبح هاي جمعه دعاي ندبه اش در بهشت زهرا ترك نمي شد. مي گفتم خسته ميشي بخواب. مي گفت مامان آدم با #شهدا #صفا مي كند. به ما هم مي گفت هر چه مي خواهيد از شهدا بگيريد. من مريض بودم، دستانش را بالا مي گرفت و مي گفت: خدايا شفاي مامان را بده! من جبران مي كنم. آخر هم جبران كرد. هميشه كه از در خانه داخل مي آمد صدا مي زد سلام سردار.... سلام مولا!
بار آخر به من گفت مامان يك سؤال دارم از ته دلت جوابم را بده. اگر زمان امام #حسين بود و من مي خواستم بروم به سپاه امام حسين ! تو چه مي گفتي؟! من هم گفتم: صد تا چون تو فداي امام حسين( ع) گفت من خودم راهم را انتخاب كردم، فردا نكند ناراضي شوي كه اين كار شيطان است... بعد شهادتم دلخوري نكن كار شيطان است... و #رفت... . من هم به او افتخار مي كنم.
#نقل_از_مادرشهید
#شهادت۹۲/۵/۱۱
┏✿○•━━━━━┓
🌺 @Atereparvaz
┗━━━━━✿•○┛
عطر پرواز
🌹شب قبل شهادتش، یاران همیشگی دور او را گرفته بودند؛ «یونس شریقی»، «جمال دهشور»، «قاسم نیسی»، «حسن بو
🌷نحوه شهادت شهید علم الهدی
نبرد تن با تانک
🌴صدای #تانکهای آن طرف جاده به گوش می رسید. #تیراندازی لحظه ای متوقف نمی شد. راه افتادیم، با اینکه می دانستیم امید برگشت نیست، ولی رساندن «آر. پی. جی» به «علم الهدی» ما را مصمم به پیش می برد. به جاده که رسیدیم، توانستیم #تانکهایی را ببینیم. به جز چند تایی که در حال سوختن بودند، بقیه غرش کنان به پیش می تاختند. چشمم به حسین (علم الهدی) که افتاد، خستگی از تنم در آمد. آر. پی. جی بر دوشش بود و پشت خاکریز دراز کشیده بود.
🔹در امتداد خاکریز غیر از حسین حدود ده نفر دیگر هنوز زنده بودند واز همه گروه همین ده نفر مانده بودند. حتی یک جسد بر زمین نمانده بود. پیدا بود که بچه ها با گلوله مستقیم تانک ها از پای در آمده بودند. تانک های سالم از کنار تانک های سوخته عبور می کردند و به طرف خاکریز علم الهدی پیش می آمدند. حسین و افرادش هیچ عکس العملی نشان نمی دادند. «روز علی» که حسابی نگران شده بود، آر. پی. جی را از من گرفت و به تانک ها نشانه رفت. دست روز علی را نگه داشتم و گفتم: کمی دیگر صبر کن، شاید بچه ها برنامه ای داشته باشند و او پذیرفت.
🔹 #تانکها به حدود پنجاه متری خاکریز رسیده بودند که یکباره حسین از جا بلند شده و نزدیک ترین تانک را نشانه گرفت. #گلوله درست به وسط تانک خورد و آن را به آتش کشید. غیر از #حسین دو نفر دیگر که آر. پی. جی داشتند، دو تانک دیگر را نشانه رفتند و هر دو را به آتش کشیدند. بقیه تانک ها سر جایشان ایستادند و ناگهان #خاکریز را به گلوله بستند. خاکریز یکپارچه دود شد و بعید بود کسی سالم مانده باشد.
🔸روز علی بلند شد و نزدیک ترین تانک را نشانه رفت و با اینکه فاصله کم بود، تانک را از کار انداخت. قامت حسین دوباره از میان دود و گرد غبار پشت #خاکریز پیدا شد و یک تانک دیگر با #گلوله حسین به آتش کشیده شد. پیدا بود که از همه افراد گروه فقط روز علی و حسین زنده مانده اند. حسین از جا کنده شد و خود را به خاکریز دیگر رساند. تانک ها هنوز ما را ندیده بودند. پیشروی تانک ها دوباره شروع شد. #حسین پشت خاکریز خوابیده بود. تانک به چند متری خاکریز که رسید، حسین گلوله اش را شلیک کرد. دود غلیظی از تانک بلند شد. تانک دیگری با #سماجت شروع به پیشروی کرد.
🔹علی که آر. پی. جی را آماده کرده بود، از خاکریز بالا رفت و آن را هدف قرار داد. تانک به آتش کشیده شد و چهار تانک دیگر به ده متری حسین رسیده بودند. حسین از جا بلند شد و آخرین گلوله را رهاکرد. سه تانک باقیمانده در یک زمان به طرف حسین #شلیک کردند. گلوله ها خاکریزش را به هوا بردند. گردو خاک کمی فرو نشست، توانستیم اول آر. پی. جی و سپس حسین را ببینیم. جسد حسین پشت #خاکریز افتاده بود و #چفیه صورتش را پوشانده بود. یکی از تانک ها به چند متری حسین رسیده بود و می رفت که از روی پیکر حسین عبور کند.
#_نحوه_شهادت
#_شهیدسیدحسین_علم_الهدی
┏✿○•━━━━┓
🌺 @Atereparvaz
┗━━━━✿•○┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دلم برات تنگ شده💔😭
"اباعبدالله"
#حسین
#اللهم_ارزقنا_کربلا_بحق_الحسین_ع
#یا_اباعبدالله
┏✿○•━━━━┓
🌺 @Atereparvaz
┗━━━━✿•○┛