😬 #زنگ_تفریح 😬
خسته و مونده داشتم برمی گشتم خونه، دیدم خیابون قفله، همه ریختن تو خیابون😯
😡 گفتم:« چه خبره مگه؟ »
😆 راننده گفت: « جام جهانی، مراکش رو بردیم. »
😒 دیدم پیاده برم زودتر می رسم.
😟 یک هو دیدم یه آقای سن و سال دار یه شلوار لی پوشیده بود که بچه داداشِ 17 ساله ی من روش نمیشه اونو بپوشه ، شلوار لیِ کشیِ جذبِ کوتاه و دمپا تنگ 😖 زیر ابرو برداشته😕 ، یه زنجیر کلفت هم انداخته بود گردنش، زن و دخترشم کنار ایستاده بودن و به هنرنماییش وسط خیابان نگاه می کردن و می خندیدن.😐
هیکلِ پرمایه اش!!! 😟 و البته بهتره بگم پُر جامدش!!!! 😐رو هی می داد به شرق، هی می داد به غرب، هی می داد جنوب، هی می داد شمال،دوباره از شرق به غرب یه قِلی می خورد و هی تکرارِ حرکات قبل 😶 مونده بودم اون هیکل رو که اندازه ی جلوی پنجره اتوبوس بی آری تی بود، چه جوری تو اون شلوارتنگ جاداده بود و چجوری شب ها درش میاره ؟؟!!
😥 فکر کنم هیکلش رو با زور و زحمت و عرق ریزانِ فراوون و ڪمکــــــــــ تمام اهل و عیال با یه دوجین پاشنه کش می کنه تو شلوار!!!
😯 هرچی فکرکنین راه دیگه ای نداره خب.
👇😨 راستی 😨 👇
🔴 گرونی و محیط زیست و قیمت دلار و برجامِ نافرجام و تحریم و اختلاس و این کوفت و زهرمارها مشکلش حل شد؟؟؟؟؟؟؟
نویسنده: #ناصربامرام
#نگید_من_با_شادی_کردن_مخالفم_که_تو_کَتَم_نمیره
بابا شادی ڪنید ولی نه این قدر تنگ و تونگ😐
👇😊👇😊👇😊👇
✅ @AxOKhat
😉😂 #زنگ_تفریح 😂😉
😀 مُعاف از سؤال نکیرِین 😀
شخصی #لاابالی وفات یافته بود. اورا در خواب دیدند .
از او پرسیدند: « خدای تعالی با تو چه کرد؟ »
😯 گفت: «آنچه درخصوص #فشار_قبر و سؤال نکیرِین که از علما شنیده بودم همه دروغ بود زیرا که #ملائکه بعد از مُردن مرا گرفته و بدون حساب در جهنم انداختند.» 😯
😏😏😏😏😏
برگرفته از #کتاب_گلشن_لطائف (برگزیده ترین لطایف، مطایبات و امثال شیرین پارسی)
گردآوری و تنظیم: جاوید حاج علی اکبری
👇😊👇😊👇😊👇
✅ @AxOKhat
😅 #زنگ_تفریح 😅
😩😓😩😓😩
😓😩😓😩
😩😓😩
امروز یه پیام دیدم که داد و فریاد می زد👇
آی آدم هـــــ😲ـــــــا از تولید داخل استفاده کنید.
😍تولید داخل گله
😚تولید داخل بلبله
😱نکنه یه وقت جنسای خارجی بخرین
بَده و بَده 😡 خیلی بَده.
بعد👇
پایینش لینک تلگرام زده بود.😐
😐
😐
😐
آدم می مونه سر کیو بکوبه به دیوار؟!😂
گزینه ی ۱ : سر خودش رو
گزینه ی ۲ : سر تلگرام رو
گزینه ی ۳ : سر بقیه رو
گزینه ی ۴ : هرسه گزینه
👀 جواب های خود را به آیدی #تلگرام زیر 👇 بفرستید.
😂😂🏃🏃🏃🏃🏃😂😂
#حمایت_از_تولید_ملی
🔥👇آیدی کانال ذکر شود👇🔥
✿○•• ✅ @axokhat ••○✿
✿○•• ✅ @axokhat ••○✿
😄😅😄😅
😅😄😅
😄😅
😂😂 #زنگ_تفریح 😂😂
⏰ چند دقیقه ای است که به همراه بقیه ی نی نی های تازه وارد، 👶 توی یک اتاق بزرگ، منتظر مامان هایمان هستیم.
👀 چون هیچ کس قیافه ی مامانش را به یاد نمی آورد، هرکدام از نی نی ها راجع به مامانشان نظرمی دهند.☝
💖 یک نفر می گوید آرزو دارد مامانش مهربان ترین مادر دنیا باشد.
😤 و یک نفر دیگر که خیلی غیرتی است، ترجیح می دهد درباره ی مامان اصلا چیزی نگوید.
😇 من می گویم مامانم هرکه باشد و هرجور که باشد، درنظرم بهترین و مهربان ترین مامان دنیا است.
😊 اتفاقاً چندلحظه بعد، مامانم به طرفم می آید تا بغلم کند. 😏 به بقیه ی بچه ها می فهمانم همان طور که انتظار داشتم، او نه تنها بهترین و مهربان ترین بلکه زیباترین مامان هم هست؛ امــ😶ـــا بچه ها هم به من می فهمانند که او پرستار بخش است. 😯😆😬😁😃😀
😄😅
😅😄😅
😄😅😄😅
📚 #مغزنوشته_های_یک_نوزاد
#نویسنده : مهرداد صدقی
#انتشارات : کتاب چرخ فلک
🔥👇با ذکر آیدی کانال👇🔥
✿○•• ✅ @axokhat ••○✿
✿○•• ✅ @axokhat ••○✿
🔎💊💉🔍
😷 #زنگ_تفریح 😷
بیمار : دکتر😊😄 واقعاً معجزه کردین، از وقتی دردهام رو براتون گفتم، بدون هیچ دارویی خوبِ خوب شدم.
دڪتر:😫😖😲😵😦😨😰😓😢😭😭
منشی:🔨😠
بقیه ی بیمارها: 🏃🏃🏃🏃💑
🔴 اون دوتا آخریا کلاً در این دنیا نبودن😉
🐍 ❁ #روز_پزشک_مبارک_باد ❁🐍
─┅═ঊঈا🍃🌸🍃اঊঈ═┅─
🔥👇با ذکر آیدی کانال👇🔥
✿○• ✅ @axokhat •○✿
✿○• ✅ @axokhat •○✿
─┅═ঊঈا🍃🌸🍃اঊঈ═┅─
☺💪بسیجیِ بسیار قوی☺💪
🔴 قسمت اول1⃣
در یکی از اردوگاه های اسرای ایرانی در عراق ، #بسیجی کم سن و سالی بود که سرِ نترسی داشت و در مقابل عراقی ها بسیار مغرور بود.😊
✌ او شدیدترین گرسنگی ها را تحمل می کرد اما هیچ وقت از دشمن تقاضای نان نمی کرد.
یک روز، یکی از نگهبان های تازه کار و بی تجربه که به تازگی به اردوگاه آمده بود و هیچ شناختی از بچه ها نداشت به این بسیجی کم سن و سال برخورد کرد و برای آن که سر به سرش بگذارد گفت :
😏 « آخر تو برای چه به جنگ آمدی؟! تو که نمی توانی یک سنگ کوچک را تکان بدهی آمده ای که مرا بِکُشی؟ »
بسیجی نوجوان درآمد که :
😏💪« من با تو شرط می بندم که می توانم حتی تو را با این هیکل گنده ات از جا بلند کنم و روی دست هایم بالا ببرم ! ! » 😳😯😯
☺😉 ادامــــــه دارد . . .
#زنگ_تفریح
#دفاع_مقدس
برگرفته از کتاب #پنجه_ببر
گردآوری و تدوین : #احمد_عربلو
─┅═ঊঈا🍃🌸🍃اঊঈ═┅─
🔥👇با ذکر آیدی کانال👇🔥
✿ ✅ @axokhat ✿
✿ ✅ @axokhat ✿
─┅═ঊঈا🍃🌸🍃اঊঈ═┅─
😊💪بسیجیِ بسیار قوی💪😊
قسمت دوم2⃣
😯من و تعدادی از بچه ها که دور آن دو جمع شده بودیم با شنیدن این حرف تعجب کردیم؛ چراکه نگهبان بسیار درشت و هیکل دار بود و بسیجی #نوجوان جُثّه ای ریز و ضعیف داشت.😳
😄نگهبان عراقی باخنده تمسخرآمیزی گفت: «تو نمی توانی مرا تکان دهی تا چه رسد به این که مرا از جا بلند کنی ! ! »😂
😏 بسیجی در جوابش گفت: «من ثابت می کنم که می توانم این کار را بکنم و وقتی بلندت کردم یک بار هم به دور اردوگاه می گردانمت. اگر تو هم توانستی مرا بلند کنی باید این کار را انجام دهی.» 😉😜
☝بالاخره مسابقه شروع شد و بسیجی زیر دوپای نگهبان را گرفت و زور زد؛ اما هرچه کرد نگهبان از جایش تکان نخورد که نخورد. 😱
😉ادامـــ⬅️⬅️ــــه دارد . . .
#زنگ_تفریح
#دفاع_مقدس
برگرفته از کتاب #پنجه_ببر
گردآوری و تدوین : #احمد_عربلو
─┅═ঊঈا🍃🌸🍃اঊঈ═┅─
🔥👇با ذکر آیدی کانال👇🔥
✿ ✅ @axokhat ✿
✿ ✅ @axokhat ✿
─┅═ঊঈا🍃🌸🍃اঊঈ═┅─
😊💪بسیجیِ بسیار قوی💪😊
3⃣قسمت پایانی
😏نگهبان گفت: «خوب، دیدی که نتوانستی.حالا نوبت من است.»
😮با یک تکان، #بسیجی را روی دوش خود گذاشت و برای دور زدن اردوگاه حرکت کرد.😳
😊💪بسیجی بر دوش نگهبان #عراقی سوار بود و لبخند پیروزمندانه ای بر لب داشت.😊💪
✌آن روز همه شاهد بودند که چطور او با آن جثه ی کوچک با فکر و نقشه ی حساب شده ای از نگهبان سواری گرفت و کل اردوگاه را به حیرت واداشت!
🌸راهشان پُررهرو🌸
#زنگ_تفریح
#دفاع_مقدس
برگرفته از کتاب #پنجه_ببر
گردآوری و تدوین : #احمد_عربلو
─┅═ঊঈا🍃🌸🍃اঊঈ═┅─
🔥👇با ذکر آیدی کانال👇🔥
✿ ✅ @axokhat ✿
✿ ✅ @axokhat ✿
─┅═ঊঈا🍃🌸🍃اঊঈ═┅─
7.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👋 #زنگ_تفریح
🎥 پیشنهاد دانلود
💓🌺🍃🌸🍃🌺💓
😉 دابسمش زیبا و نمکین #مدافع_حرم
💓🌺🍃🌸🍃🌺💓
❤ برای سلامتی و پیروزی شون #صلوات می فرستیم.❤
─┅═ঊঈا🍃🌸🍃اঊঈ═┅─
🔥👇با ذکر آیدی کانال👇🔥
✿✅ @axokhat ✿
✿✅ @axokhat ✿
💌 sapp.ir/axokhat سروش
─┅═ঊঈا🍃🌸🍃اঊঈ═┅─
عکس و خط
👋 #زنگ_تفریح 🎥 پیشنهاد دانلود 💓🌺🍃🌸🍃🌺💓 😉 دابسمش زیبا و نمکین #مدافع_حرم 💓🌺🍃🌸🍃🌺💓 ❤ برای سلامتی و پیر
5.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👋 #زنگ_تفریح
🎥 پیشنهاد دانلود
💓🌺🍃🌺💓
😉مصاحبه با شخص اصلیِ دابسمش زیبا و نمکین #مدافع_حرم
💓🌺🍃🌺💓
❤ برای سلامتی و پیروزی شون #صلوات می فرستیم.❤
─┅═ঊঈا🍃🌸🍃اঊঈ═┅─
🔥👇با ذکر آیدی کانال👇🔥
✿✅ @axokhat ✿
✿✅ @axokhat ✿
💌 sapp.ir/axokhat
─┅═ঊঈا🍃🌸🍃اঊঈ═┅─
🔔 #زنگ_تفریح 🔔
😉در حد توان😉
🔔😄🔔😄🔔
😄🔔😄🔔
🔔😄🔔
کودکی به نانوایی رفت و گفت: «به اندازه ی ۸ دینار نان🍞 بدهید.»
نانوا مقداری نان به او داد .
😐کودک گفت: «این که از ۸ دینار خیلی کم تر است؟»
😜نانوا گفت: « اگر زیادتر بدهم نمی توانی ببری.»
🚶کودک ۴ دینار به نانوا داد و نان را گرفته، به راه افتاد.
😡 نانوا فریاد زد: «این که ۴ دینار است!»
😏کودک پاسخ داد: «اگر ۴ دینار بدهم آن وقت نمی توانی به راحتی بشماری.»
🔔😄🔔
😄🔔😄🔔
🔔😄🔔😄🔔
برگرفته از 📚 #کتاب گلشن لطائف (برگزیده ترین لطایف، مطایبات و امثال شیرین پارسی)
گردآوری و تنظیم: جاوید حاج علی اکبری
─┅═ঊঈا🍃🌸🍃اঊঈ═┅─
🔥👇 #تلنگر روزانه در 👇🔥
✿✅ @axokhat ✿
✿✅ @axokhat ✿
✿✅ @axokhat ✿
─┅═ঊঈا🍃🌸🍃اঊঈ═┅─
😉 #زنگ_تفریح 😉
😂😄😂😄
😄😂😄
😂😄
👀 دو نفر بی فکر به هم رسیدند. یکی با دست خورشید را نشان داد و گفت: «می دونی این خورشیده یا ماه؟»
🙃 دومی آهی کشید وگفت: «هِی رفیق! نمی دونم، من هم مثل تو در این شهر خیلی غریبم.»
😳 اولی: وا!!!!
🙄 دومی: جدی گفتم.
😳 اولی: تو که از منم گیج تری، تو دیگه کی هستی بابا؟؟!!
🙄 دومی: گفتم که تو این شهر غریبم، منو نمیشناسی.
اولی: 😡😤🤕🤒
دومی: 🙄🙄🙄
😂😄
😄😂😄
😂😄😂😄
👀 #طنز 👀
ـ👅 👅
─┅═ঊঈا🍃🌸🍃اঊঈ═┅─
👇 #تلنگر روزانه در👇
✿✅ @axokhat ✿
✿✅ @axokhat ✿
✿✅ @axokhat ✿
─┅═ঊঈا🍃🌸🍃اঊঈ═┅─