شعری که شهریار در روز #سیزده_بدر سرود🌿
زمانیکه استاد شهریار برای خواندن درس پزشکی به تهران آمد، عاشق دختر صاحبخانه شد. حرف هایی بین آنها رد و بدل شد تا اینکه خانواده هاشان در جریان عشق و علاقه دوطرف قرار گرفتند.
صحبتی بین مادران آنها مطرح می شود و قول و قراری برای وصلت آن دو گذاشته می شود. بنا بر این شد او دکترای پزشکی را بگیرد، بعد با معشوش ازدواج کند
بعد از دوره پزشکی متوجه می شود پدر دختر او را به یک سرهنگ ارتشی داده!
شاعرجوان با شنیدن خبر، دچار ناراحتی روحی شدیدی گردیده و حتی مدتی هم بستری شد. این دورانی بود که او بهترین غزل های خود را سرود
بهجت آباد، در آن زمان تفرجگاه تهران بشمار می رفت، این محل، جایی بود که بیشتر اوقات شهریار با نامزد خود برای گردش به آنجا می رفت. بعد از اینکه دختر ازدواج می کند، شهریار یک روز سیزده بدر برای زنده کردن خاطرات به آنجا می رود و دختر هم با شوهر و فرزندش هم می آیند. شهریار وقتی با دختر روبرو می شود، فی البداهه این غزل را میسراید:
یار و همسر نگرفتم که گرو بود سرم
تو شدی مادر و من با همه پیری پسرم
#شعر #شهریار
#سیزده_بدر
#شکست_عشقی
#شهریار_ناکام
#ناکام
📺 گروه واتساپ عکسهاے زیرخاکے ۱ 😊
https://chat.whatsapp.com/Fx3SaURZyl904kbhkYzShq
تلگرام
https://t.me/Axe_zirkhaki
ایتا
https://eitaa.com/Axe_zirkhakii
📸مجموعہ عکسها و فیلمهاے قدیمے📽