مجتبی رمضانی .mp3
3.21M
┄━•●❥ ﷽ ❥●•━┄
⏯ #تک احساسی #امام_زمان (عج)
چقدر غمگینه غروبای جمعه💔
سینه ها سنگینه غروبای جمعه💔
🎤 #مجتبی_رمضانی
💔 #غروب_جمعه.. 💗#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
هدایت شده از بصیرت
امام حسین علیه السلام :
کور باد چشمی که تو را مراقب و نگهبان خود نبیند.
(دعای عرفه)
💐💐💐
@Basirat_135
eitaa.com/Basirat_135
هدایت شده از آینده سازان انقلاب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚هر امامزاده میرم
حسنع جلو چشمامه💔
#سید_رضا_نریمانی
آقاجان
میرسد روزی به پایان نوبت هجران او
میشود آخر نمایان #طلعت رخشان او
میرسد روزی به دوران فصل زیبای #ظهور
میرود ایام غیبت ، میرسد #دوران او
#الّلهُمَّ_عَجِّلْ_لِوَلِیِّکَـ_الْفَرَج
@AyandeSazanEnghelab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 سرنوشت جالب کودکی که در پیادهروی اربعین گم شد ....
#یادش_بخیر
@AyandeSazanEnghelab
هدایت شده از بصیرت
امام حسین علیه السلام :
از نشانه های عالم آن است که گفتار خود
را خوب بسنجد و بررسی نماید و از حقایق علوم و فنون نظری آگاه باشد.
(بحارالأنوار/119/78)
💐💐💐
@Basirat_135
eitaa.com/Basirat_135
#سخنرانی
#استاد_شجاعی♥️
چقدرکارکردیبراامامزمان؟
چقدروقتگزاشتی؟
چقدراهمیتدادیبهامامزمانت؟
حتمااگوشبدیدعاالیه👌👌
وَاسْتَعِینُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ وَإِنَّهَا لَکَبِیرَةٌ إِلاَّ عَلَى الْخَاشِعِینَ
( و طلب یارى کنید از خدا به صبر کردن در مصائب (بعضى گفته اند: مراد، روزه، و صبر در تشنگى و گرسنگى آن است) و طلب یارى کنید و مساعدت خواهید در رستگارى دنیا و آخرت از خدا، به نماز که البته نماز، سنگین و گران است مگر بر کسانى که حال خضوع و ذلت به درگاه خدا دارند، که ایشان از نماز، سنگینى نبینند و بلکه لذت برند) سوره بقره آیه ۴۵
💠صبر:
انسان در طول زندگی خود به مشکلات زیادی برخورد می کند از جمله از دست دادن چیزهای با ارزش که میتوان با تسلیم شدن در برابر مشکلات و گوش دادن به حرف های شیطان رانده شده را انتخاب کرد یا اینکه با صبر کردن در برابر مشکلات و توکل و خداوند متعال بر مشکلات پیروز شد و به آرامش رسید.
@AyandeSazanEnghelab
🔺 رونمایی از موشک جدید سپاه
🔹 جدیدترین موشک بالستیک دریایی سپاه با نام «ذوالفقار بصیر» به نمایش درآمد.
🔹 این موشک مجهز به سرجنگی با جستجوگر اپتیکی بردی بیش از ۷۰۰ کیلومتر دارد.
🔹 پیش از این موشکهای خلیج فارس و هرمز (بالستیک دریایی) در حدود ۲۵۰ الی ۳۰۰ کیلومتر برد داشتند.
✔️باقدرت به پیش میرویم
@AyandeSazanEnghelab
💠بودن یا نبودن,, مسئله این دوران دنیا
رفتن است فقط فکرمان در جهت شهید شدن است اما اعمال و رفتارمان هنوز نه!
✨اگر شهید نشوی میمیری، بدین معنا نیست که در این دنیا می توانی، درصورت حیات هر طور که میخواهی زندگی کنی باید در این دنیا که در حیات هستی بسیار، *بسیار مواظب اعمال و رفتارمان باشیم زیرا که شیطان همیشه در کمین است، گرچه تو یک آدم با ایمان باشی اما بدان که شیطان بیشتر به سوی آدم های با ایمان می رود، زیرا که آدمهای بی ایمان نیاز به مواظبت شیطان ندارند، زیرا کار گناه و اشتباه را با کمک نفس اماره انجام می دهند.
@AyandeSazanEnghelab
هدایت شده از بصیرت
امام حسین علیه السلام :
قناعت , مایه ی آسایش تن است.
(بحارالأنوار/128/78)
💐💐💐
@Basirat_135
eitaa.com/Basirat_135
🔸امام على عليه السلام:
سزاوار است كه آدمى نگهبان نفس خود و مراقب دل و نگه دار زبان خويش باشد
يَنبَغِي أن يكونَ الرجُلُ مُهَيمِنا عَلى نَفسِهِ، مُراقِبا قَلبَهُ حافِظا لِسانَهُ
غررالحكم حدیث 10947
@AyandeSazanEnghelab
هدایت شده از آینده سازان انقلاب
سیدرضانریمانیشهریور۹۹.mp3
27.95M
💚جسمم اینجا ولی روحم
سوے تو راه افتــاده💔
هدایت شده از بصیرت
❤️۱۸ عراقی که با اذان ابراهیم هادی عاقبت بخیر شدند؛
20 آذر سال 60 برای آزادسازی 70کیومتر از منطقه علمیاتی گیلان غرب عملیات شد ؛ رزمندگان اسلام تقریبا همه مناطق را آزاد کرده بودند ...
عراق تلفات سنگینی داده بود ...
یکی از تپه ها که اتفاقا موقعیت مهمی داشت هنوز مقاومت میکرد ؛ بچه تلاش کردند آنرا هم آزاد کنند.
در تاریکی صبح روز بعد به سمت تپه حرکت کردیم ؛ نیروهای زیادی از عراق روی تپه مستقر بودند.با فرماندهان ارتش صحبت کردیم و هر طرحی دادیم به نتیجه نرسید...
ناگهان ابراهیم هادی به سمت تپه عراقی ها حرکت کرد و بعد روی تخته سنگی رو به قبله ایستاد.
و با صدای بلند شروع به اذان گفتن کرد ؛ هر چه داد زدیم که بیا عقب الان تو را میزنند ... فایده نداشت ...
تقریبا اواخر اذان ابراهیم بود که صدای تیر اندازی عراقی ها قطع شده بود ...
ولی همان موقع یک گلوله شلیک و به گردن ابراهیم اصابت کرد ...
خون زیادی از ابراهیم میرفت. به کمک امدادگر زخم ابراهیم بسته شد ...
در ادامه یکی از بچه ها آمد و گفت یک سری از عراقی ها آمده ؛ دستشان را بالا گرفته و دارند تسلیم میشوند ...
فورا گفتم مسلح بیاستید شاید حقه ای باشد ؛
18 عراقی به همراه یک افسر خودشان را تسلیم کردند...
به کمک مترجم از افسر عراقی پرسیدم چقدر نیرو روی تپه هستند؟ گفت هیچی... ما آمدیم و خودمان را تسلیم کردیم بقیه نیروها را هم فرستادم عقب؛ الان تپه خالیه ...
با تعجب پرسیدم چرا؟
گفت: چون نمیخواستند تسلیم شوند ... گفتم یعنی چی؟ افسر عراقی با بغض و اشک در پاسخ گفت: اًین موذن؟
بعد گفت: به ما گفته بودن شما مجوس و اتش پرست هستید ... به ما گفتند ما برای اسلام با ایرانی ها میجنگیم.ما وقتی میدیدم فرماندهانمان مشروب میخورند و اهل نماز نیستند در جنگ با شما دچار تردید شدیم.
امروز وقتی صدای اذان رزمنده شما را شنیدم تمام بدنم لرزید ... وقتی که نام امیرالمومنین را آورد با خودم گفتم: تو با برادرانت میجنگی؟ نکند مثل ماجرای کربلا ...
گریه امانش نداد.بعد گفت: به نیروهایم گفتم من میخواهم تسلیم شوم هر کس میخواهد با من بیاید.اینها با من آمدند؛ بقیه که نیامدند برگشتند عقب...
آن سربازی هم که به موذن شلیک کرد را هم آورده ام اگر دستور بدهید او را میکشم. حالا بگویید او زنده است یا ...؟ گیج شده بودم ... گفتم زنده است ...رفتیم پیش ابراهیم که داخل سنگر بستری بود ...تمام هجده اسیر آمدند و دست ابراهیم را بوسیدند و رفتند نفر آخر به پای ابراهیم افتاده بود و گریه میکرد و میگفت من را ببخش من شلیک کردم ... بغض گلوی من را هم گرفته بود...
از آن ماجرا پنج سال میگذشت ؛ زمستان سال 65 بود و ما درگیر عملیات کربلا5 در شلمچه بودیم ...
کار هماهنگی لشکر با من بود. برای توجیه بچه های لشکر بدر که همگی از بچه های عرب زبان و عراقی های مخالف صدام بود به مقرشان رفتم.
پس از صحبت با فرماندهان؛ یکی از بچه های لشکر بدر جلو آمده و گفت شما در گیلان غرب نبودید؟
گفتم بله... گفت: مطلع الفجر یادتان هست؟ ارتفاعات انار تپه آخر؟
گفتم: خوب؟ گفت هجده عراقی که اسیر شدند یادتان هست؟ گفتم بله ؛ شما؟
با خوشحالی گفت: من یکی از آنها هستم ...
با تعجب گفتم :اینجا چه میکنی؟
گفت همه ما هجده نفر در این گردان هستیم با ضمانت آیت الله حکیم آزاد شده و قرار شده بیاییم با بعثی ها بجنگیم.
گفتم فرمانده تان کجاست: گفت: در همین گردان مسئولیت دارد ؛ گفتم: اسم گردان و نام خودتان را روی این کاغذ بنویس بعد از عملیات مفصل میبنمتان...
همینطور که نامها را مینوشت پرسید: نام موذن شما چه بود؟ یکبار دیگر میخواهیم او را ببینیم ...
بغض گلویم را گرفت؛ گفتم انشا الله توی بهشت همدیگر را میبینید...
خیلی حالش گرفته شد ...عملیات شروع شد ...و نبرد ادامه یافت ...
.. اواخر اسفند 65 بود که عملیات به پایان رسید...
رفتم پیش بچه های لشکر بدر ...از یکی از مسئولین آن سراغ 18 عراقی را با نام هایی که داشتم گرفتم.گفت این گردان منحل شده ؛ در عملیات آنها جلو پاتک سنگین عراقی ها را گرفتند تلفات سنگینی هم گرفتند ولی عقب نشینی نکردند.
کاغذ نام انها را به او دادم. چند دقیقه بعد گفت: همه اینها شهید شده اند ...
ماتم برد ...دیگر حرفی نداشتم...
با خود فکر میکردم ابراهیم با یک اذان چه کرد ... یک تپه آزاد شد یک عملیات پیروز شد ... هم هجده نفر از قعر جهنم به بهشت رفتند ...
منبع: کتاب سلام بر ابراهیم صفحه 133 تا 139
💐💐💐
@Basirat_135
eitaa.com/Basirat_135