eitaa logo
آینده سازان ایران
408 دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
2.4هزار ویدیو
57 فایل
﷽ راه ارتباطیمون 👇🏼:‌‌‌ @H_dastafkan ناشناسمون😶‍🌫😃👇🏼: https://harfeto.timefriend.net/17372162498571 لینک کانال👇🏼 🍃اسـتیکـرامـونــ🍃: @eshgh_jaan ﴿🦋ڪاࢪی از گࢪۅه دختران گمنام حاج قاسم🦋﴾ « شهرستان آران و بیدگل »
مشاهده در ایتا
دانلود
آینده سازان ایران
#تلنگر مگه قرار نشُد چادر که سر میکنیم معنیش این باشه که زینت‌هامونُ از نآمحرم بپوشونیم؟! پس فلسف
گفتـم اگـر در ڪـــربلا بـودم تـا پـای جــان بـرای حسیـن تلاش میڪـردم گـف یڪ حسیـن زنده داریـم نـامش است تاحـالا بـرایش چـه ڪـرده ایی سڪـوت ڪـردم...!!! اللّھمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَرَج🌸 🆔|➣@Ayande_Sazane_Iran
آینده سازان ایران
•♡ #حدیث_روز♡• 🌸 امام موسی کاظم (ع) : ✍ به خدا قسم خیر دنیا و آخرت را به مؤمنى ندهند مگر به سبب حس
•♡♡• 🔸 صلی الله علیه و آله: گوشت گاو درد است و شیرش درمان؛ اما گوشت گوسفند درمان است و شیرش درد اللّھمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَرَج🌸 🆔|➣@Ayande_Sazane_Iran
آینده سازان ایران
#انگیزشی🦋✨ رنگین‌کمونِ‌بعدش‌قشنگتره اررره‌اینجوریاست‌رفیق😉•• اللّھمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَرَج🌸
🦋✨ •𝓛𝓸𝓸𝓴 𝓯𝓸𝓻 𝓪 𝓻𝓮𝓪𝓼𝓸𝓷 𝓽𝓸 𝓯𝓵𝔂, 𝓮𝓿𝓮𝓷 𝔀𝓱𝓮𝓷 𝔂𝓸𝓾 𝓱𝓪𝓿𝓮 𝓪 𝓽𝓱𝓸𝓾𝓼𝓪𝓷𝓭 𝓻𝓮𝓪𝓼𝓸𝓷𝓼 𝓽𝓸 𝓬𝓻𝓪𝓼𝓱♡ •دنبال يه دليل براي پرواز بگرد حتي وقتي هزار تا دليل براي سقوط داري🦅 اللّھمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَرَج🌸 🆔|➣@Ayande_Sazane_Iran
یه دختر بلژیکی برای آقای خامنه‌ای ❤️ ترجمه: سید علی خامنه ای کیست؟ دوست داشتنی ترین فیلسوف، مرشد عالی، معتمد، رهبر و پدر اعتقاد ما تعجیل در فرج آقا صلوات... اللّھمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَرَج🌸 🆔|➣@Ayande_Sazane_Iran
آینده سازان ایران
اگر نگران زنان ایرانید، تحریم‌ها را بردارید! 🎥"دن کوالیک" فعال حقوق بشر آمریکایی و استاد دانشگاه ایا
🔸یه عده بعداینکه مشخص شد ضربه‌ای به سر مهسا نخورده فهمیدن یه عده بعداینکه فیلم ورود نیکا به ساختمون منتشر شدفهمیدن یه عده بعدمصاحبه خانواده سارینا که گفتن خودکشی کرده فهمیدن یه عده بعداینکه معلوم شدآیتک چندماه پیش فوت کرده فهمیدن ولی یه عده هنوز نفهمیدن که اینا کاسبیِِ خون میکنن! 🗣فامیل دور 🇮🇷 همه باهم یکصدا زنده باد اللّھمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَرَج🌸 🆔|➣@Ayande_Sazane_Iran
آینده سازان ایران
[#احکام😇] ❓سوال: سلام اگ کسی ناخن پاهاش لاک زده باشه غسل اون درسته یا نه؟ 💭پاسخ: سلام علیکم در غس
[ 😇] ❓سوال: سلام وقتتون بخیر ببخشید هنگامی که برغسل به حمام میروم، بعضی مواقع یادم نمیاد نیت کردم قبل انجام غسل یا خیر، ممنون میشم راهنمایی بفرمایید مرجع: آیت الله مکارم‌شیرازی 💭پاسخ: سلام همینکه بدانید چه غسلی می خواهید انجام دهید کافیست ،نیاز به زبان آوردن نیست اللّھمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَرَج🌸 🆔|➣@Ayande_Sazane_Iran
آینده سازان ایران
شعر طنز جنجالی درمورد حجاب #حجاب #زن_عفت_افتخار تعجیل در فرج آقا #امام_زمان صلوات....
حتی مجسمه آزادی شان باحجاب است ولی به زنان ما قالب میکنند آزادی=بی حجابی تعجیل در فرج آقا صلوات... اللّھمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَرَج🌸 🆔|➣@Ayande_Sazane_Iran
رفقا لطفا بیشتر از هشتگ استفاده کنید. نزارید بره پایین ها. یاعلی مدد
آینده سازان ایران
حتی مجسمه آزادی شان باحجاب است ولی به زنان ما قالب میکنند آزادی=بی حجابی #حجاب #زن_عفت_افتخار تعجی
♦️‌ خانوم ایرانی که پارسال با حجاب اولین مدال تاریخ سنگ نوردی ایران رو در جهان گرفته بود چون اعتقاد داشت حجاب محدودیته امسال بدون حجاب شرکت کرد و از مسابقات حذف شد :)) البته از اتاق فرمان اشاره میکنن پناهندگی‌شون ردیفه تعجیل در فرج آقا صلوات.... اللّھمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَرَج🌸 🆔|➣@Ayande_Sazane_Iran
آینده سازان ایران
🔸یه عده بعداینکه مشخص شد ضربه‌ای به سر مهسا نخورده فهمیدن یه عده بعداینکه فیلم ورود نیکا به ساختمون
در یک ماه اخیر؛ پلیس را زنده زنده سوزاندند چادر از سر زن محجبه کشیدند نوزاد را به جرم چادر مادرش کور کردند با شاتگان بسیجی را به شهادت رساندند و... حالا میگویند شما انسان نیستید که از مرگ فلان ژورنالیست کذاب ضدانقلاب خوشحالید! بله ما به انسانیت شما که از حیوان پست ترید، کافریم. 🗣امیرحسین ثابتی زنده باد اعتقاد ما تعجیل در فرج آقا صلوات... اللّھمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَرَج🌸 🆔|➣@Ayande_Sazane_Iran
آینده سازان ایران
﷽ #رمان #پارت_شصت_و_چهارم در اتاق را که باز کردم، دیدم مجید همانطور که روی مبل نشسته، از خستگی خوا
و همانطور که حدس می‌زدم باز هم رفتار پدر آزارش داده بود که نفس بلندی کشید و سر دردِ دلش باز شد: _من دارم از دست بابات دِق می‌کنم! داره سرمایه یه عمر زنوگی رو به باد میده! و در برابر نگاه غمزده‌ام سری جنباند و ادامه داد: _دیروز عصر ابراهیم زنگ زده بود، انقدر عصبانی بود که کارد می‌زدی خونش در نمی‌اومد! کلی سر من داد و بیداد کرده که چرا حواست به بابا نیس! به میان حرفش آمدم و مضطرب پرسیدم: _مگه چی شده؟ که با اندوه عمیقی پاسخ داد: _می‌گفت رفته پیگیری کرده و فهمیده این تاجرِ عرب چجوری سر بابات رو شیره مالیده. همه بار خرما رو پیش خرید کرده و به جاش یه برگه سند داده که مثلاً برای بابات تو دوحه روی یه برج تجاری سرمایه‌گذاری کنه. با شنیدن این خبر تمام تنم یخ کرد! یعنی پدر همه محصول نخلستان‌هایش را به ازای سرمایه‌گذاری در یک کشور عربی، آن هم به اعتبار یک برگه قرارداد غیر رسمی، تقدیم یک تاجر ناشناس کرده است؟!!! که حرف مادر ذهنم را از اعماق این اندیشه هولناک بیرون کشید: _ابراهیم می‌گفت با یه سود کلان بابات رو راضی کرده و گفته که این سرمایه‌گذاری وضعت رو از این رو به اون رو می‌کنه. آخه من نمی‌دونم این آدم یه دفعه از کجا پیداش شده که اینجور زیر پای بابات نشسته! ابراهیم می گفت حسابی با بابا دعوا کرده و آخر سر بابات بهش گفته: "تو چی کار داری تو کار من فضولی کنی! حقوق تو و محمد که سر جاشه." حالا محمد بی‌خیال‌تره، ولی ابراهیم داشت سکته می‌کرد. با صدایی گرفته پرسیدم: _شما خودت به بابا چیزی نگفتی؟ آه بلندی کشید و گفت: _من که از وقتی با ابراهیم حرف زدم حالم بد شد و دیشب هم دیگه وقت نشد. سپس به چشمانم دقیق شد و پرسید: _حالا فکر می‌کنی حرف زدن من فایده داره؟!!! اون هر کاری دلش بخواد می‌کنه، احدی هم حریفش نمیشه. کمی خودم را روی مبل جلو کشیدم و با دل شوره‌ای که در صدایم پیدا بود، اصرار کردم: _بلاخره یکی باید یه کاری کنه. اینجوری که نمیشه. شما هم تو این زندگی حق داری. از شنیدن این جمله لبخند تلخی زد و با سکوتی تلخ‌تر سرش را پایین انداخت. از نگاهش می‌خواندم که تا چه اندازه دلش برای سرمایه خانوادگی‌مان می‌لرزد و چقدر قلبش برای آبرو و اعتبار پدر می‌تپد، ولی نه تنها خودش که من هم می‌دانستم هیچ کس حریف خودسری‌های پدر نمی‌شود، هر چند مثل همیشه کوتاه نیامد و برای اینکه لا‌اقل بخت خود را آزموده باشد، شب که پدر به خانه بازگشت، سر بحث را باز کرد. این را از آنجایی فهمیدم که صدای مشاجره‌شان تا طبقه بالا می‌آمد و من از ترس اینکه مبادا مجید بانگ بد و بیراه‌های پدر را بشنود، همه در و پنجره‌‌ها را بسته بودم. هرچند درِ قطور چوبی و پنجره‌های شیشه‌ای هم حریف فریاد‌های پدر نمی‌شدند و تک تک کلماتش به وضوح شنیده می‌شد. گاهی صدای مادر و عبدالله هم می‌آمد که جمله‌ای می‌گفتند، اما صدای غالب، فریاد‌های پدر بود که به هر کسی ناسزا می‌گفت و همه را به نادانی و دخالت در کارهایش متهم می‌کرد. به هر بهانه‌ای سعی می‌کردم تا فضای خانه را شلوغ کرده و مانع رسیدن داد و بیدادهای پدر شوم. از بلند کردن صدای تلویزیون گرفته تا باز کردن سر شوخی و خنده و شاید تلاش‌هایم آنقدر ناشیانه بود که مجید برای آنکه کارم را راحت کند، به بهانه خرید نان از خانه بیرون رفت. فقط دعا می‌کردم که قبل از اینکه به خانه بازگردد، معرکه تمام شود والبته طولی نکشید که دعایم مستجاب شد و آخرین فریاد پدر، به همه بحث‌ها خاتمه داد : _من این قرارداد رو بستم، به هیچ کسم ربطی نداره! هر کی می‌خواد بخواد، هر کی هم نمی‌خواد از خونه من میره بیرون و دیگه پشت سرش رو هم نگاه نمی‌کنه! فریادی که نه تنها آتش مشاجره که تنها شمع امیدی هم که به تغییر تصمیم پدر در دل ما بود، خاموش کرد. ادامه دارد... ✍🏻به قلــــم فاطمه ولی نژاد اللّھمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَرَج🌸 🆔|➣@Ayande_Sazane_Iran