eitaa logo
آینده سازان ایران
435 دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
2.4هزار ویدیو
57 فایل
﷽ راه ارتباطیمون 👇🏼:‌‌‌ @H_dastafkan ناشناسمون😶‍🌫😃👇🏼: https://harfeto.timefriend.net/16935967548360 لینک کانال👇🏼 🍃اسـتیکـرامـونــ🍃: @eshgh_jaan ﴿🦋ڪاࢪی از گࢪۅه دختران گمنام حاج قاسم🦋﴾ « شهرستان آران و بیدگل »
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️حضرت آقا، سینه‌شان از آن بمبی که در ششم تیرماه ۱۳۶۰ در مسجد ابوذر تهران منفجر شد، احتیاج به رطوبت و هوای مرطوب دارد. دست راست هم لمس است... ♦️سفر چین، در خدمت آقا بودم. دکترهای طب سوزنی چین به آقا گفتند در عرض یک هفته دست شما را راه می‌اندازیم. آقا فرمودند: در ایران معلولین مثل من زیاد هستند. اگر همه آن‌ها آمدند، من هم می‌آیم. (امیر علی‌اصغر مطلق) منبع : چند خاطره از زندگی شخصی رهبرمعظم انقلاب ، تابناک ،۷ تیر ۱۳۸۹ @Ayande_Sazane_Iran
🍃 و هر كه هم وزن ذره‏ اى بدى كند [نتيجه] آن را خواهد ديد 👤 سوره زلزال، آیه 8 👉🏼@Ayande_Sazane_Iran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽ چطور🤔 برای امام زمان کار کنیم؟ نحوه کار در حوزه ... ⠀⠀ོ  ⠀⠀ོ ⠀⠀ོ  ⠀⠀ོ ⠀⠀ོ 🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤 👉🏼https://eitaa.com/Ayande_Sazane_Iran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چرا مجبورشون میکنید اونو بپوشند؟!😁 استنداپ جالب و معنادار کمدین امریکایی درباره حجاب😊😉 ✅ لطفا تاآخرفیلم روتماشاکنید🙏🏻😊 🧕🏻حجاب و عفاف🧕🏻 ⠀⠀ོ  ⠀⠀ོ ⠀⠀ོ  ⠀⠀ོ ⠀⠀ོ 🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤 👉🏼https://eitaa.com/Ayande_Sazane_Iran
آینده سازان ایران
﷽ #رمان #پارت_دوم من گریه نمیکردم؛ اما برای پدر هم نمیخندیدم از اینکه مجموع او را دو سه روز نبینم ن
خانه عمویم دیوار به دیوار خانه ما بود هر روز چند ساعتی به خانه آنها می رفتم گاهی وقتها مادرم هم می آمد. آن روز من به تنهایی به خانه آنها رفته بودم، سر ظهر بود داشتم از پله های بلند و زیادی که از ایوان شروع می‌شد و به حیاط ختم می‌شد پایین می آمدم که یک دفعه پسر جوانی روبرویم ظاهر شد. جا خوردم زبانم بند آمد. برای چند لحظه کوتاه نگاهمان به هم گره خورد. پسر سرش را پایین انداخت و سلام داد. صدای قلبم را می شنیدم که داشت از سینه ام بیرون میزد. آن قدر هول شده بودم که نتوانستم جواب سلامش را بدهم. بدون سلام و خداحافظی دویدم توی حیاط و از آنجا هم یک نفس تا حیاط خانه خودمان دویدم. زن برادرم خدیجه، داش از چاه آب میکشید من را دید، دلو آب از دستش رها شد و به ته چاه افتاد. ترسیده بود، گفت:《 قدم! چی شده؟ چرا رنگت پریده؟!》 کمی ایستادم تا نفسم آرام شد با او خیلی راحت و خودمانی بودم او از همه زن برادر هایم به من نزدیکتر بود، ماجرا را برایش تعریف کردم. خندید و گفت:《 فکر کردم عقرب تو را زده. پسر ندیده!》 پسر دیده بودم. مگر می‌شود توی روستا زندگی کنی با پسرها هم‌بازی شوی آن وقت نتوانی دو سه کلمه با آنها حرف بزنی! هر چند از هیچ پسر و هیچ مردی جز پدرم خوشم نمی آمد. از نظر من پدرم بهترین مرد دنیا بود. آنقدر او را دوست داشتم که در همان سن و سال تنها آرزویم این بود که زودتر از پدرم بمیرم. گاهی که کسی در روستا فوت می کرد ما در مراسم ختم شرکت می‌کردیم، همین که به ذهنم می‌رسید ممکن است روزی پدرم را از دست بدهم، می زدم زیر گریه آنقدر گریه می کردم که از حال می رفتم. همه فکر می‌کردند من برای مرده آنها گریه می کنم. پدرم هم نسبت به من همین احساس را داشت. با اینکه ۱۴ سالم بود گاهی مرا بغل می‌کرد و موهایم را میبوسید. آن شب از لابه لای حرفهای مادرم فهمیدم آن پسر، نوه ی عموی پدرم بوده و اسمش هم صمد است. از فردای آن روز، آمد و رفت های مشکوک به خانه ما شروع شد. اول عموی پدرم آمد و با پدرم صحبت کرد. بعد نوبت زن عموی پدرم شد. صبح بعد از این که کارهایش را انجام داد، می آمد و می نشست توی حیاط خانه ما و تا ظهر با مادرم حرف میزد. بعد از آن، مادر صمد پیدایش شد و چند روز بعد هم پدرش از راه رسید. پدرم راضی نبود. میگفت:《 قدم هنوز بچه است. وقت ازدواجش نیست.》 خواهر هایم غر می‌زدند و می‌گفتند:《 ما از قدم کوچک تر بودیم ازدواج کردیم چرا او را شوهر نمی دهید?!》 پدرم بهانه می آورد:《دور زمانه عوض شده》 از اینکه می دیدم پدرم اینقدر مرا دوست دارد خوشحال بودم. میدانستم به خاطر علاقه‌ای که به من دارد راضی نمی شود به این زودی مرا از خودش جدا کند؛ اما مگر فامیلها کوتاه می آمدند. پیغام می‌فرستادند، دوست و آشنا را واسطه می‌کردند تا رضایت پدرم را جلب کنند. یک سال از آن ماجرا گذشته بود و من دیگه مطمئن شده بودم پدرم حالاحالاها مرا شوهر نمیدهد؛ عموی پدرم هم با آنها بود کمی بعد، پدرم در اتاق را بست. مردها ساعت ها توی اتاق نشستند و با هم حرف زدند. من توی حیاط، زیر یکی از درخت های سیب، نشسته بودم. حیاط تاریک بود و کسی مرا نمی دید؛ اما من به خوبی اتاقی را که مردها در آن نشسته بودند، می دیدم. کمی بعد عموی پدرم کاغذی را از جیبش در آورد و روی آن چیزی نوشت. شستم خبردار شد، با خودم گفتم:《قدم! بالاخره از حاج آقا جدایت کردند.》 ادامه دارد... ⠀ 👉🏼https://eitaa.com/Ayande_Sazane_Iran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽ بیانات رهبری کمتر دیده شده😯 در جمع مردم در روستا زلزله زده اورنگ در آذربایجان شرقی ۹۱/۰۵/۲۶ ⠀⠀ོ  ⠀⠀ོ ⠀⠀ོ  ⠀⠀ོ ⠀⠀ོ 🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤 👉🏼https://eitaa.com/Ayande_Sazane_Iran
﷽ نامه نوشتن یک اسیر📝 اسیر شده بودیم قرار شد بچه ها برای خانواده هاشون نامه بنویسن بین اسرا چندتا بی سواد و کم سواد هم بودند که نمی تونستن نامه بنویسن اون روزا چندتا کتاب برامون آورده بودن که نهج‌البلاغه هم لابه لاشون بود یه روز یکی از بچه های کم سواد اومد بهم گفت: من نم یتونم نامه بنویسم از نهج البلاغه یکی از نامه های کوتاه امیرالمومنین علیه السلام رو نوشتم روی این کاغذ می‌خوام بفرستمش برا بابام نامه رو گرفتم و خوندم از خنده روده بُر شدم بنده خدا نامه ی امیرالمومنین علیه السلام به معاویه رو برداشته و برای باباش نوشته بود😱😂🤣 ⠀⠀ོ  ⠀⠀ོ ⠀⠀ོ  ⠀⠀ོ ⠀⠀ོ 🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤 👉🏼https://eitaa.com/Ayande_Sazane_Iran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽ چطور🤔 رسانه، می‌تواند برای ظهور زمینه سازی کنده؟ {•اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفࢪَج•} 👉🏼https://eitaa.com/Ayande_Sazane_Iran
خانوم یا آقایی پرسیدن...👆🏼🙄 سلام ن هنوز ساعت مشخصی براش نزاشتیم اما زمان گذاشتنش شب ها هست. سخن گفتن به طور ناشناس👥 با 👇🏼 https://abzarek.ir/service-p/msg/844336 هر شبهه‌ای که دارین(احکام،سیاسی،مهدویت،تحقیق‌و...)رو به طور ناشناس👥 از بپرسین👇🏼 صبور باشید و منتظر پاسخ به سوال خود بمانید... https://abzarek.ir/service-p/msg/844336
﷽ سلام✋🏼 صبحتان منوربه ذکرصلوات برمحمدوآل محمد(صلی الله علیه و آله وسلم)🦋 به رسم ادب 😇 السلام علی رسول‌الله وآل رسول‌الله🌷 السلام علیک یااباعبدالله الحسین🌷 السلام علیک یا بقیة الله (عج)🌷 جمیعاو رحمت الله و برکاته🌷
🍀 (ع) می فرماید: خوراک را با دیگری بخور و بر این کار و خیلی مباش، روزی هیچ کس را تو نمی دهی، اما خدا با این کار، مزد فراوان به تو خواهد داد... الحیاه، ح۵، ص۳۲۱ ⠀⠀ོ  ⠀⠀ོ ⠀⠀ོ  ⠀⠀ོ ⠀⠀ོ 🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤 👉🏼https://eitaa.com/Ayande_Sazane_Iran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽ 🔵چرا🤔خداوند شرط کرد یک گوساله ذبح شود؟ پاسخ به شبه خانوم یا آقایی👆🏼🙄👆🏼 ⠀⠀ོ  ⠀⠀ོ ⠀⠀ོ  ⠀⠀ོ ⠀⠀ོ 🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤 👉🏼https://eitaa.com/Ayande_Sazane_Iran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سیره‌ی عملی روزي عربي بدشكل و بسيار زشت ميهمان حضرت شد و بر سر سفره نشست. از روي حرص و اشتهاي فراوان مشغول غذا خوردن شد از آنجا كه خوي امام و اين خانواده، كرم و لطف است آن جناب از غذا خوردن او خوشحال گشت و تبسم فرمود: در بين صرف غذا پرسيد اي عرب زن گرفته اي يا مجردي؟ عرض كرد زن دارم. فرمود چند فرزند داري؟ گفت هشت دختر دارم كه من از همه آنها زيباترم، اما آنها از من پر خورترند حضرت تبسم نمود او را ده هزار درهم بخشيد گفت: اين هم سهم تو و زوجه تو و هشت دخترت. 📚 لطائف الطوائف، ص ۱۳۹ ⠀⠀ོ  ⠀⠀ོ ⠀⠀ོ  ⠀⠀ོ ⠀⠀ོ 🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤 👉🏼https://eitaa.com/Ayande_Sazane_Iran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حرم نداری.... ⠀⠀ོ  ⠀⠀ོ ⠀⠀ོ  ⠀⠀ོ ⠀⠀ོ 🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤 👉🏼https://eitaa.com/Ayande_Sazane_Iran