حاجی گفت: «اگه منع قانونی و این چیزا نداره تا هستیم بذار بشوریم.»
مرده گفت: «نمیدونم. هر کاری دوس دارین بکنین اما مسئولیتش با خودتون. ینی به من نگفتین و خودتون خود سر شستینا»
حاجی یه فکری کرد و رو به ما کرد و گفت: «نظر شماها چیه؟»
اونا چیزی نگفتن اما منِ جناب نخودِ هر آش فورا گفتم: «بسم الله ... دیگه تا اینجا اومدیم اونا رو هم بشوریم ... مسلمونن بنده خداها!»
مرده یهو یه نیش خندی زد و گفت: «حالا مسئله همینه ... اتفاقا اون دوتای سمت چپی مسلمون نیستن!»
برگشتم و بهش گفتم: «اهل کتابن؟»
گفت: «آره» و رفت.
با بچه ها تصمیم گرفتیم کارایی که میشه برای اونا کرد انجام بدیم. مثلا غسل ندارن اما میشه اونا را نظافت داد. خیلی با احترام آوردمیشون بیرون و کاور و پلاستیکشون باز کردیم و شروع کردیم همینجور که داشت عاشورا تموم میشد، اونا رو هم با آب ولرم و شامپو تمیز کردیم و ازاله نجاست کردیم و خیلی تر و تمیز گذاشتیمشون توی کاور مخصوصی که خانوادشون آورده بودند.
کسی چه میدونه؟ شاید همینا اهل مجلس امام حسین بودند که موقع غسل و کفنشون، خدا تو دل هفت هشت تا آخوند بندازه که اونا رو بشورن و فرازهای پایانی زیارت عاشورا رو هم براشون بخونن.
کسی چه میدونه؟
خدا عالمه و ارحم الراحمین!
حالا ایناهمش به کنار ... ما موندیم و یه نفر دیگه! اون مسئولی که اومد و باهامون حرف زد، درباره اون نفر آخری چیزی به ما نگفت. به خاطر همین مشکوک میزد.
تصمیم گرفتیم بیاریمش ببینیم اون بنده خدا با خودش چند چنده؟
یه کم سنگین تر از بقیه بود. ولی چیزی که توجهمون جلب کرد این بود که معلوم بود بدنش سردِ سردخونه ای نشده و هر چی هست، تازه مرده. خشک نشده بود. مفاصلش هنوز یه کم نرم بود.
با بسم الله حاج محسن، کاورش باز کردیم. یه حال خاصی شدیم. جوون بود. اما ... از شما چه پنهون هم انگ خیسی و نجاست رو شلوراش مونده بود و هم صورتش سیاه سیاه شده بود و زبونش لای دندوناش ...
بگذریم ...
هممون موندیم چیکار کنیم؟ معلوم بود اما بعدش هم بهمون گفتن که بنده خدا که اون لحظه خوابوندیمش رو سنگ غسالخونه، اعدامی هست و چند ساعتی هست که اعدام شده.
نگاهمون رفت به سمت حاج محسن. حاجی گفت: «اشکال نداره... اونم داداش خودمون ... بسم الله ... میشوریمش... کامل و خاص و با دل شکسته هم میشوریمش...»
رو کرد به همونی که عاشورا خونده بود و گفت: «برو ... یه عاشورای دیگه اختصاصی داداشمون برو ... برو که روزی ما و این بنده خدا همینه ... خاص بخون ... دو خط هم روضه حرّ بخون ... بسم الله ...»
اصلا یه وضعی شد غسالخونه ... تا اون لحظه عقده هیچکدوممون باز نشده بود. نه حاج محسن ... نه من ... نه بقیه بجه ها ...
ولی خدا بگم چیکارش کنه اون پسره ... نمیدونم چرا وسط سیاهی چهرش، یه چیز خاصی داشت که انگار داشت التماسمون میکرد ...
اصلا چیکار کرد اون رفیق روضه خونمون ... دشتی زد به صحرای کربلا و چشماشو بست و آروم آروم تو سر خودش میزد و روضه حرّ میخوند ...
حاج محسن وسط گریه هاش گفت: «عجله نکنین ... وقت صرفش کنین ... پسر عجیبیه ...»
همینجور که میشستنش، باهاش حرف هم میزد:
چیکار کردی پسر؟😔
چطوری طناب انداختن دور گردنت که اینجوری گردنت شکسته ...😱😭
مگه خدا ستار العیوب نیست؟😭
چرا صداش نکردی و یا ستّار نگفتی؟😭
خدا آبرو ریز بنده هاش نیست ... چرا پس اینجوری شد؟😭
گناهت چی بوده پسر؟
مادر و پدر داری؟ اگه داری، الان تو دل اونا چه خبره؟😭😭
حالا اینا به کنار ...
چیکار کردی که روزیت این شده که بالا جنازت عاشورا بخونن؟😭😭😭
سینه زن بودی؟
گریه کن بودی؟
خب میگفتی به خودش که آبروت حفظ کنه ...😭
گفتی و نکرد؟
توبه کردی و قبول نشد؟
ادامه دارد...
#حدادپور_جهرمی
@sabasarbaz
پیرمردداشتباموبایلشحرفمیزد:
گلازگلششکفتهبود.
منکهازکنارشردشدمداشتمیگفت: «خیلیممنون،خدااحوالتوبپرسه.»
باورتمیشه؟چهعبارتبکری؛
چهتمنایلطیفی؛چهتعارفنغزی...
مثلاخدابهتبگهچطوریبندهیمن؟ روبهراهی؟روبهرشدی؟
کموکسریکهنداری؟ها؟
آخآخ،میشه یعنی؟ .. :)
#مریمقهرمانلو
@sabasarbaz
_چرا انقدر سریع بهش اعتماد کردی؟مطمئنه؟
+آره بابا مطمئنه..
_از کجا میدونی؟
+کیف پولشو دیدم...عکس امام توش بود
#کمال
#ماجرای_نیمروز
#تو_کار_تشکیلاتی_مثل_کمال_باشیم💪
#دیالوگ_ماندگار
_شغلت چیه؟
+بسیجی_امنیتی
_چیڪارا میکنید؟
+روزای معمولے فحش میخوریم،روزای شلوغ گلولهـ
#بچه_بسیجی
#اطلاعاتی_امنیتی
#جون_به_کف
#سربازای_امام_زمام
#فرمانده_شهید
@sabasarbaz
من آدمی نیستم که این چیزارو ببینم و بتونم صبور باشم
من عملیــــــــــاتیم👍
#کمال
#ماجرای_نیمروز
#ردخون❤️
#تو_کار_تشکیلاتی_مثل_کمال_باشیم
#دیالوگ_ماندگار
@sabasarbaz
هرکجا هستید خوب و موثر باشید
و آنجا را مرکزجهان بدانید
تا
کم نگذارید
تا
کم نیاورید...
شک نکنید
تا #شهیدانه زندگی نکنید، شهید نمیشوید...
@sabasarbaz
دوستم اومد تو اتاقم
گفت :چشات چرا قرمزه
گفتم همونجا وایسا وقتی سبز شد حرکت کن
با چوب افتاد دنبالم😂😂
#طنز_حلال
#خنده
@sabasarbaz
سالروز شهادتت مبارڪ ❤
رفیق شهیدم💚
داداش محمد رضا تورجی زاده🧡
۵ اردیبهشت💜
رفیق آسمونیم 🌌تو تک ستاره منے⭐
پس حواست باشہ بہ منِ زمینے🌍
.
#دلتنگ_طوری💔
جمعه ای دیگر بی تو...!
چه دارم بگویم جز شرح حال تکراری ام؟!
میدانی دیگر...
مثل همیشه شرمنده از کارنامه اعمالم که یکبار نشد ظهورت را،،،
حتی یک لحظه نزدیک کند...
تنها میتوانم بگویم،،،
#العجل...