<🌂مادربزرگـممیگوید:
وقتیاز دوستیعصبانیهستی،
آنقدرعصبانیکهفِکرهایزشت
بـهکلهاتمیزند، آنقـدرعصبانیکه میخواهیسربهتنشنباشد،
بهچیزهایمثبتشفکر کن؛
بـهحرفهایقَشنگشفکرکنو
ببیناصلاًچرادوستشداشتهای..!>
#تفڪر
#مھربانباشیم
⛔️خاطرات کاملا #کرونایی
قسمت شانزدهم
با همه خدافظی کردیم. تیم بعدی داشت آماده میشد که جای ما شروع به فعالیت تبلیغی کنند. ما تمام نکات مهمی که لازم بود به عنوان تجربه تبلیغی به اونا بگیم گفتیم و یادآور شدیم.
قرار شد که به خرج خودمون از ما تست بگیرن و اصلا چند روز یه جایی باشیم و وقتی از سلامتیمون مطمئن شدند بریم سر خونه و زندگیمون. هرچند ما مطمئن بودیم که سالمیم و به خاطر استفاده به جا و به اندازه از داروی امام موسی کاظم علیه السلام اتفاقی برامون نمیفته.
الحمدلله تست اول و دوم مشکلی نبود و حتی گفتن سالمین و از نظر ما مشکل خاصی نیست ولی اگه بخواید میتونین صبر کنین تا جواب تست سوم هم بیاد.
ماشین اومد دنبالمون و رفتیم به اون محلی که گفتم. رفقای دیگه که در اون مرکز فعال بودند از ما استقبال گرمی کردند و پس از یه عملیات ضد عفونی کامل، دوباره لباس عوض کردیم و برامون سفره انداختن و جاتون خالی یه نون پنیر و چایی شیرین زدیم و سر حال تر شدیم.
میدیدم که بچه های اونجا چقدر خالصانه کار میکردند. بعضیاشون راوی و خادم الشهدا هم بودند و در مناطق و با کاروان های راهیان نور دیده بودمشون. بچه هایی که اصطلاحا بین خودمون بهشون میگیم بچه های اجرایی و جهادی. نه اینکه اهل تحصیل و علم و این چیزا نباشنا. اتفاقا بعضیاشون خیلی هم اهل فضل و دانش هستند و کارشون درسته. خدا همشون حفظ کنه.
رفتم یه گوشه دراز کشیدم و گوشیم روشن کردم و برای خانم بچه ها تماس گرفتم. خانمم گفت: «یه پیام توی کانالت بذار که در این چند روزی که پیام نذاشتی و ازت بی خبر هستند، مردم نگران شدند و بعضیا خانمشون دارن برای من زنگ میزنن. حالا کی میایی خونه؟»
گفتم: «معلوم نیست اما بذار دو سه روز اینجا باشم و وقتی گفتن بیام.»
گفت: «راستی برای مادرت هم حتما زنگ بزن.»
یه تماس هم برای مادرم گرفتم. مادرم گفت: «اگه نمیرفتی بیمارستان تعجب میکردم. خدا پدرِ زنت بیامرزه که با شرایطی که داره و توی شهر غریب، اجازه داد بری!»
بعدش نتم روشن کردم و رفتم سراغ پنجاه شصت تا شبکه و سایت و کانالی داخلی و خارجی که هر روز و هر شب رصدشون میکنم. دیدم دشمن با اینکه خودش مثل خر تو گِل گیر کرده اما داره مسئله کرونا را به یک چالش مدیریتی برای جمهوری اسلامی تعریف و مخابره میکنه!
خب این وسط، بچه های جبهه انقلاب هم مثل همیشه شبانه روز داشتن خط مقدم کار میکردن و روشنگری میکردند اما تقریبا 70 درصد حجم پیام ها مربوط به ارائه و بازپخش اخبار مربوط به کرونا بود و حداکثر 30 درصد به مخاطبینشون تحلیل و چشم انداز واقعی با رویکرد حفظ امید و اقتدار ارائه میدادند.
دور از انتظار نبود که مثل همیشه، یه عده قابل توجهی هم پیدا بشن و این مسئله را دستمایه طنز و جوک و شوخی قرار بدن اما جالبه که اون سایت ها و افراد و ادمین ها تقریبا با تاخیر دو سه هفته ای از این مسئله دست به کار شده بودند! این ینی نوع خاص و جالبی از شوک و استرس در بین خودشون حاکم شده بود و فکر نمیکردن اینقدر جدی بشه. به خاطر همین بیشتر از اینکه با خود کرونا شوخی کنند، با مردم و کرونایی ها و فضای پیش آمده شوخی کرده بودند و بندگان خدا اطلاعات جذابی از کرونا برای تولید محتوای طنز نداشتند و این خیلی طبیعی بود.
تو همین اوضاع و احوال، متاسفانه دو نفر از بهترین ادمین های اپوزیسیونِ زرتشتی که خیلی در جذب اقشار خاکستری و خارج نشین ها به انقلاب و حضرت آقا موفق عمل کردند از طرف منافقین مورد حمله تروریستی قرار گرفته بودند و جالبه که هر دو در دو کشور متفاوت اما در یک روز مورد حمله قرار گرفته بودند! با دوتاشون حرف زدم و الحمدلله حالشون خوب بود اما گفتن فعلا تا یک هفته باید صبر کنیم و بعدش برنامه تولید کنیم. اطلاعات جذابی درباره کرونا و دستپاچگی دولتمردان و وحشت عمومی که اروپایی ها را فراگرفته داریم و تدریجا منتشر میکنیم.
اون لحظه اینا و چیزای دیگه برام جالبتر بود و نظرمو جلب کرد. تا اینکه سه چهار نفر از بچه ها اومدند پیشم و شروع به صحبت کردیم. گفتم: «رفقا این کرونا نیومده که به همین راحتی بره. حتی ظاهرا از قِبَل همین ویروس، چند تا ویروس دیگه هم تا ماه های آینده ممکنه از طرف همون چشم بادامی ها به دنیا سرایت بکنه که میگن چون اکثرا ابتدائا از طریق حیوانات منتقل میشن، قابلیت جهش و تغییر فرم و عملکردشون بیشتره.»
@sabasarbaz
یکی از بچه ها گفت: «ینی بیولوژیک نبوده؟»
گفتم: «چرا ... کاندیدای وزارت بهداشت صهیونیستی هم گفت که بیولوژیک بوده و تشت رسواییش به زمین کوبید. اما ظاهرا متاسفانه ما در ایران فقط درگیر کرونا نیستیم و ...»
که یهو یکی دیگه از بچه ها که بهش میگیم صادق صلواتی (از بس وقتی چایی میاره از ملت صلوات میگیره) یه سینی چایی آورد و بحثمون ناقص گذاشت و وقتی سه چهار تا صلوات گرفت، راحت نشست و گفت: «آمارها چی میگن؟ ینی اینقدر کشته میده؟»
گفتم: «گردن نمیگرم ولی هستند جاهایی که آمار فوتی های دیگه هم دارن به اسم کرونا رد میکنن! اما خب ... متاسفانه آمار فوتی ها بر اثر کرونا مخصوصا اونایی که از قبل مشکلات سیستم ایمنی بدن داشتن کم نیست. خب به اندازه وبا شاید قدرت و کشته نداشته باشه اما چون جهانی هست و فراگیر شده و انتقالش هم خیلی راحته، ترس و دلهره عمومیش بیشتره.»
خلاصه همینجوری حرف میزدیم و هر کسی هر اطلاعاتی داشت مطرح میکرد و تحقیق میکردیم. ولی اون شب، چیزی که توجه منِ بی خبر از دنیا و فضای مجازی(بعد از چند روز) را به خودش جلب کرده بود، حمله ور شدن حس و نگاه بدبینی و ترس از شهر مقدس قم بود.
فورا با بچه ها هماهنگ کردیم و چندین ساعت تماس با این و اون گرفتیم و آدمای زیادی را متقاعد و بسیج کردیم که ظرف مدت یک هفته، اسم قم را از فضای مجازی حذف کنیم. خب این کار من و گنده تر از من هم نبود. به هماهنگی بیشتر با سطوح بالاتر و عالی نیاز بود. اما چون بعضی رفقا راهش را بلد بودند و هماهنگی هم میکردند، الحمدلله موفق شدند و ظرف مدت یک هفته، هم جوک و شوخی ها با اهالی قم و خود قم و روحانیت و جامعه المصطفی و سه چهار تا کلید واژه دیگه بسیار کمرنگ تر شد و هم اخبار و تحلیل ها و حساسیت ها از روی قم کاهش چشمگیر پیدا کرد. تاکید میکنم که بعدا یه عده سوءبرداشت نکنند؛ کار من و این و اون نبود. یه بسیج در سایه و کاملا هماهنگ شکل گرفت و این عملیات به سرانجام مطلوبی که براش تعریف کرده بودند رسید.
ماشالله تیم های علمی و مبلغان مجازی حوزه های قم و مشهد و ... در تبیین و پاسخ به شبهات فعال بودند و گل کاشتند. من تعبیرم از اونا به سربازان و قلم به دستان گمنام سنگرهای مجازی در جبهه امام زمان یاد میکنم. آماری که یکی از رفقا داد این بود که گفت در ظرف مدت بیست روز، به بیش از 50 شبهه غیر تکراری سیاسی و 100 شبهه دینی و بالغ بر ده هزار کامنت داخلی و خارجی به صورت تکست و پست جواب دادند! ماشالله به این همت و صبر و انگیزه و دانش!
ولی ...
دو تا مسئله پیش اومد که بچه ها مجبور شدن به خاطر یکیش فراخوان بدن و دوباره از طلبه های پای کار و جهادی اعلام نیاز کنن!
دو مسئله ای که دغدغه حضرت آقا شده بود و صراحتا از سهل انگاری درباره اون دو مسئله گلایه کرده بودند!
اولیش مربوط به ورود نیروهای مسلح بود که در اینجا کاری باهاش نداریم.
اما دومیش غسل و کفن و نماز خوندن بر بدن اونایی بود که مرحوم شده بودند اما ظاهرا گزارش شده بود که در برخی جاها بدون غسل و کفن و نماز دفن میکنن! و حتی متاسفانه در موارد معدودی، خانواده های اونا هم بعدا متوجه دفن شده بودن و بهشون فقط آدرس قبر عزیزشون داده بودند!
اتفاقا این مسئله مورد تمسخر منافقین هم شده بود و استوری کرده بودند که: «نگا کنین! دیدین اگه به جای ساختن حوزه و مسجد، بیمارستان و درمانگاه ساخته بودید چقدر بهتر بود! دیدین حتی بدون غسل و کفن هم میشه دفن کرد و هیچ نیازی به آخوندها ندارین؟ آخوندا کجان؟ چرا جا زدن؟»
نمیدونم درست باشه درباره خاطرات دفن و این چیزا هم بنویسم یا نه؟ اما چون میخوام ارزش کار بچه ها را به اندازه قطره ای از دریا بیان کنم و بمونه در این اوراق، اجازه بدید یه چیزایی تقدیم کنم:
ادامه دارد...
#حدادپور_جهرمی
@sabasarbaz
✏️ #کوتاه_نوشت
رفاقت در #راه_خدا کار آسانی نیست،
صبر، پایداری و #استقامت می خواهد.
که اگر این ها نباشد به نتیجه نمی رسد!
#ریحانہ
-تنـفـس بــرگها|🌿|
|👣|از برڪٺ قدمهای پاڪ تـوسٺ•
و
-ســبــزے جــهــاݧ|🌍|
|😇|تـمامـش رنــگ چـادر تـوسـتـ•↝
#رفیقانہ💞
{با تو قدم میزنم 👣
زیر باران☔زیر برف❄در ڪنار دریا🌊
در پاتوق کتاب 📚 در روسرے فروشے🧕🏻در پارڪ ها و هرجای دنیا چون باتو دنیای من شیرین است رفیق جانم😍}