eitaa logo
آیـدانـ[𝖆𝖞𝖉𝖆𝖓]
486 دنبال‌کننده
806 عکس
265 ویدیو
2 فایل
مُحِبِ‌امیر‌المؤمنین¹¹⁰..:) "بَرایِ‌خودَم‌مینویسَم‌وَلی‌هَمه‌میخونن" مُحتوا؟‌کاملا‌ دلی؛ 'به‌فکر‌مثل‌شهدا‌مردن‌‌نباش به‌فکرمثل‌شهدا‌زندگی‌کردن‌باش.' ‹حَوالـے‌¹⁴⁰³/¹⁰/²⁹› تَحت‌ِفَرمانِ؟!جِناب¹⁴⁶ ُ¹¹⁰ کُپی‌؟‌فور‌وارد‌کن‌سید:)
مشاهده در ایتا
دانلود
اخه انقد اصکی نرین دیگه... یه چیزیم از خودتون داشته باشید فیکعلی های اصکیعلی .
اره دیدم😅.
عمه ی نداشتمم فهمید که من رو چیزی که مالِ منه حساسم و اون چیز باید حتما برا من باشه نه کس دیگه ای ولی هنوز بقیه نفهمیدن.
آیـدانـ[𝖆𝖞𝖉𝖆𝖓]
دخترِ حرمله در اوج حسادت میگفت : _ خوش به احوال رقیه چه عمویی دارد💔🙂
یک هفته قبل از شهادتش از سوریه به خانه امد، پنجشنبه شب بود نصف شب دیدم صدای ناله و گریه جهاد می آید، رفتم در اتاقش از همان لای در نگاه کردم دیدم جهاد سرسجاده مشغول دعا و گریه است و دارد با امام زمان صحبت میکند، دلم لرزید ولی نخواستم مزاحمش شوم، وانمود کردم که چیزی ندیدم، صبح موقعی که جهاد میخواست برود موقع خداحافظی نتوانستم طاقت بیارم از او پرسیدم پسرم دیشب چی میگفتی؟ چرا اینقدر بی قراری میکردی؟ چیشده؟ جهاد خواست طفره برود برای همین به روی خودش نیاورد و بحث را عوض کرد، من به خاطره دلهره ای که داشتم این بار با جدیت بیشتر پرسیدم و سوالاتمو با جدیت تکرار کردم، گفت چیزی نیست مادر من نماز میخواندم دیگر، دیدم اینطوری پاسخ داد نخواستم بیشتر از این پافشاری کنم و ادامه بدهم گفتم باشه پسرم، مرابوسید و بغل کرد و رفت. یکشنبه ظهر فهمیدم آن شب به خداوند و امام زمان چه گفته و بینشان چه گذشته و آن لحن پر التماس برای چه بوده است. _به‌روایت‌از‌مادربزرگوارِ‌شهید‌
۲۵‌دی‌تولدِ‌مولامونه:))))))
بی ادب❎ بی ابد✅
هازبند❎ هازبنت✅
بعد اون همه خاطرات خوبی که باهم داشتیم حرف نزدن باهام اینقد برات راحت بود؟
اره من اونو دوست دارم چون بهم احترام میزاره.