eitaa logo
آیـدانـ[𝖆𝖞𝖉𝖆𝖓]
490 دنبال‌کننده
802 عکس
263 ویدیو
2 فایل
مُحِبِ‌امیر‌المؤمنین¹¹⁰..:) "بَرایِ‌خودَم‌مینویسَم‌وَلی‌هَمه‌میخونن" مُحتوا؟‌کاملا‌ دلی؛ 'به‌فکر‌مثل‌شهدا‌مردن‌‌نباش به‌فکرمثل‌شهدا‌زندگی‌کردن‌باش.' ‹حَوالـے‌¹⁴⁰³/¹⁰/²⁹› تَحت‌ِفَرمانِ؟!جِناب¹⁴⁶ ُ¹¹⁰ کُپی‌؟‌فور‌وارد‌کن‌سید:)
مشاهده در ایتا
دانلود
شبُ‌روزدر‌خیالی‌و ندانمت‌کجایی؛
نیازمند¹⁰ الهی‌بِ‌‌علی:)✨ دمتون‌گرم.
https://eitaa.com/Matrokr چنلم متسفانه ریپ شد.. بیاید اینجا با چنل اتی پست میزارم:)
فک کنم فقط منم که حوصله ندارم راجب اعتکافم پست بزارم..
هیچوقت از کلمه "برام مهم نیست ، دیگه مهم نیست ، اصلا مهم نیست" جلوی من استفاده نکنید چون واقعا ناراحت میشم از شنیدنش و تو فکر میرم.🙂
چیزی شده؟! نه فقط دارم حرص میخورم چرا فردا باید برم مدرسه!
خب خب خب بهترین ۳ روز امسال؟! 25/26/27 دی‌ماه:) سه روزی که اعتکاف بودم؛ سه روزی که کلی بهمون خوش گذشت.. این سه روز با بحث ادمینا سر خوراکی شروع شد و با تیکه انداختن بعضیا ، عکس گرفتن بنده از یه شخصی ، بحث کردن سر اینکه کی کیسه ی خوراکی هارو بیاره ، داستان جا گرفتن برای خواب ، جدا شدن من از ادمینا و افتادن با جمعی از دوستان که ما خیلی دوسشون داریم و از من بزرگتر بودن ، داستان عدالت برقرار کردن ما، خوابیدن منو دیا و اصیلا و ماهک کنار هم و ماجرای خوردن ساندویچ میم‌حاء ، قضیه چراغ قوه ها که نور رو تا خرخره میکردن تو چشمون میگفتن بخوابید ، قضیه عوض شدن گروه ها و خوشحالی من از اینکه با ادمینا افتادم تو یه گروه ، عوض کردن جاهامون ، اون نوشابه هه که من نمیتونستم بخورمش، قضیه شاماول که میم‌حا فقط برنج خالی خورد ، قضیه خندیدن به خانوم ن...ری ، نخوابیدنمون بعد سحر ، سوالای من از یه بنده خدایی ، یاد آوری من به هیروشی که معتکفیم عزیزمممم، مورد عنایت قرار داده شدن من سر شیعه بر کف بزن و دست و بزن کِل کِل خوندن میم‌حا و همراهی کردن ادمینا به خصوص ماهک ، بیدار کردنمون از خواب با مداحی های دلنشین، اخطار های من سر اینکه اگه چیزی خوردم یاد اوری نکنید که روزه ام و بزارید اون چیز تموم شه بعد بگین ، اسم یه بنده خدایی رو اوردن و جوش اوردن من ، فامیلیِ سخنران یا قاری بین‌المللی عزیز (ادمینا میدونن فامیلیش چی بودد😁)، چش تو چش کردن من با خانوم m و لیمو امانی ، اومدن یه خانوم.... و نقشه کشیدن من با آری خانوم که آب بریزم سرش یا چنگال رو فرو کنم تو کمرش یا اتفاقی صندلی بخوره بهش ، اوردن کادو های فرمانده و سادات قانوم زیر چادر ، جایگزین شدن به بچه مربی حلقه که یوقت دلتنگ بچشون نشن و بنده رو بغل کنن ، خنده های شیطانیِ ماهک و میم‌حا ، والیبال بازی کردن منو هیروشی با توپ ، ورزش کردن منو هیروشی که فقط خودش میدونه چیو میگم.. ، عروسک دیا و صداهای زیباش، دلتنگ شدن من برای گوشیم ، عصبانی شدن دلوا ، لال شدن من سر کلمات اشتباه ، اومدن کراش هایم تو اعتکاف ، خادمای اونجا که خیلی زحمت کشیدن ، عروس شدنِ دلوا ، پایه بودن خانوم ا...دی ، خندیدنای فرمانده و هه کردن من از دوررر😂 ، استغفار های میم حا بعداز هر کلمه ، حرف اون خانومه بعد ساعت ۷ نیم صبح به منو میم حا و ماهک ، اون شامه به قول مربی اصغر جوجه هه که اصلا هم بد نبود ، قضیه سوس ها ، بتمن شدن من سر باز کردن درای بتری و تاول زدن دستم ، پوسی نکردن آریی خانوم😭 ، حل کردن ماجرای قتل سارا ، ساقی شدن من و آموزش یه سری چیزا به اکیپ ، گم شدن تلق من ، آب ریختن سر جای یه بنده خدایی و مردن من از خنده ، کارت عروسیه ماهک ، گل درست کردنامون و حرص خوردن میم‌حا سر روبانه ، ادیت زدن من ، پروندن من از خواب برای مداحیه میم‌حا و ارور دادن مغزم ، همراهی کردن ما با مداحی و از جونو دل مایه گذاشتن برا سینه زنی ، قضیه برق کاریه من، قضیه خوردن خوراکیا و افتادن تخته روی پای دیا ، کنده شدن پای عروسک دیا خیلیییی چیزای دیگه.. راز و نیاز کردن من با خدای خودم دور از چشم همه . کلی دعا کردن من برای همه .. و وقت گذروندن من با خدای خودم:)))) [بماند‌به‌یادگار‌از‌تولد‌مولامون‌آقا‌جانم‌امیر‌المومنین‌ حضرت‌علی‌ع‌و‌معتکف‌شدن‌ما‌،در‌سال‌¹⁴⁰³]