گفت به چی فکر میکنی؟
اون لیوان داغه نگه ندار تو دستت .
لیوان نسکافه رو سر کشیدم گفتم :
چطور آدم میتونه تو شلوغیه دورش تنها باشه؟.😂😂😂دیگه نگاشو ازم گرفت دوخت به گل خشک شده روی میز
چیزی نگفت .
سکوتش بوی دلخوری میداد...
من از اون دسته آدمام که خیلی کم پیش بیاد به اطرافیانم بگم خوب نیستم، سعی میکنم همه چیو خودم حل کنم، بیشتر وقتام کسی نمی فهمه، اما از یه جایی به بعد وقتی واقعا خوب نبودم میخواستم بگم، ولی نتونستم چون میترسیدم از دستشون بدم میترسیدم از دستم خسته شن و تنها بمونم پس هم چنان به حرف نزدن ادامه میدم با اینکه میدونم یه روزی گندش در میاد که دیگه خیلی دیره .
یه مدت که بگذره دیگه دلت تنگ نمیشه؛
دیگه چتاتونو نمیخونی و ویساشو بارها و بارها گوش نمیدی.
دیگه وقتی اسمش میاد دلت نمیلرزه،دیگه آرزو نمیکنی برگرده دیگه مرور خاطراتو تموم میکنی،پیگیرش نمیشی و حالشو از این و اون نمیپرسی،یه مدت که بگذره نبودنش و نداشتنش عادی میشه .
دیگه سر عقل میایی و کمکم برمیگردی به زندگیت . ولی،یه حفرهی خالی تا ابد و یک روز توی دلت میمونه که
هیچکسی هیچوقت نمیتونه پرش کنه :)
بعضی شبا واقعاً،عمیقاً،شدیداً و جداً احتیاج دارم ک بشینم تو ماشین و یکی تا صبح برونه و خسته نشه .
دل نازک شدم؛
دکتر گوشت با منه؟!
دل نازک شدم
مدتیه واسه خودم کلا یه تیکه ابر شدم؛ همه میگن مال آب و هواس؛ میگن هوای شهر کثیفه، اگه بارون بیاد همه مریضی ها خوب میشه. دل نازکی مریضیه دکتر؟ باس نمونه برداری کنین؟
آزمایشی چیزی! میشه جراحی کنین ابرای گلومو دربیارین؟ میدونم خطر داره ها اما ، خطرش کمتر از حرفاییه که قورت میدیم!
من خیلی خسته شدم دیگه؛ خسته شدم از این همه شب ، از این همه روز ، از این همه هی درست میشه نترس گفتن به خودم. که بدونم دروغه و دیگه هیچی و هیچوقت درست نمیشه!
اصن آدم دلش میخواد بترسه ، دلش میخواد ابر بشه بباره بلکه هم تموم بشه این همه سرب داغ توی گلو ، توی نگاه.
کاری میشه کرد؟!
گاهی میشینم پشت میز، آهنگ رو پلی میکنم .
سعی میکنم یادم بیاد که چه کاری قراره انجام بدم، ولی هیچی یادم نمیاد . انگار هی میخوام فکر کنم، ولی توی سرم یه صفحهی سفیده که هیچی به هیچی…