برای اربعین امسال، برنامهها داشتم؛ اما...
🏴سلام آقاجان، سلام ای هستی عالم!
۹ سال است که برای اربعین امسال لحظه شماری میکنم، برنامهها داشتم؛
حتما به یاد دارید آن روز را که نذرش کردم:
دو سه ماهی مانده بود تا اربعین؛ پدرش عاشق اسم رقیه بود؛ فرزند اولمان بود و به تبع، لیستی بلند بالا از اسامی در ذهن پرورانده بودم!
همسرم مسافرت کاری بود!
یک شب پیام داد:
«دوست دارم اسم دخترمان رقیه باشد،خیلی عزیز است برای امام حسین، این اسم!»
پاسخ دادم: «اسم فاطمه و زهرا هم برای امام حسین خیلی عزیز است،من دوست دارم هر چه دختر داریم به اسم فاطمه و زهرا، آراسته شود!»
ناگهان جرقهای در ذهنم زده شد:
پیامک دادم:
«رقیه زهرا!
هم رقیه دارد،هم زهرا!
بیا نذر کنیم اگر اربعین متولد شد، اسمش را بگذاریم: رقیه زهرا!
رقیه زهرا یعنی ترکیب اسم مادر و دختر امام حسین! شاید به حرمت این دو عزیز، دخترمان شد، عزیزکردهی امام حسین!»...
اربعین رسید!
آن روز اولین باری بود که اسم راهپیمایی جاماندگان اربعین به گوشم می رسید؛ با اشتیاق به همراه همسرم روانه شدیم برای راهپیمایی جاماندگان،
راهپیمایی ای که ختم شد به تولد:
«رقیه زهرا!»
🌹🌹🌹🌹🌹
یادش بخیر، ۹ سال گذشت!
برای اربعین امسال، برنامهها داشتم؛ امسال دخترم پرچم دار میشود رسما!
پرچم تکلیف!
خواستم امسال دست دخترم را بگیرم و راهی کربلا شویم برای آغاز یک راه ابدی!
خودش هم همین را میخواست! نامه اش به دستتان رسید؟ نامه ای که به دایی اش سپرده بود به داخل ضریحتان بیاندازد و روز عرفه از شما اذن دیدار بگیرد برای اربعین، برای تولد ۹ سالگیاش!
برای اینکه چادر مشکی و چادر نمازش را متبرک کند به دیدارتان!
برای آغاز یک پرواز!
...
اما نشد؛ به دلایلی که میدانم که میدانید!
اما!
آقای من، این روزها روبروی عکس ضریحتان می نشینم و رقیه زهرا را می نشانم؛ دستش را در دست می گیرم تا به شما بسپارمش...
اشک میریزم و سر بر شانه ام میگذارد و به نجواهایم دل میسپارد:
«آقاجان، من این دختر را ۹ سال پیش نذر شما کردم، خواستم عزیز شما باشد،خواستم زیر پرچمتان باشد،تمام دغدغه ام بود که سرباز ظهور فرزندتان باشد،
نکند رنگ های دنیا، رنگ دین را از دلش بستاند!
نکند ندای فریبَندگان،ندای حسینی را از گوشش برُباید!نکند دخترم...»
آقای من؛ مادرم دیگر! تمام دغدغه ام سعادت دخترانم است!
دختر داشتن تکلیف بزرگیست در این دنیای دختر فریب!
اما وقتی دستش در دست مادر و دخترتان باشد؛ دیگر، منِ مادر، خیالم راحتِ راحت است که عاقبت بخیر میشود دخترکم!
...
آقاجان، نشد با دخترم به پابوس بیاییم!
میشود از همین راه دور،سفارش دخترم را به دخترتان، به مادرتان بکنید؟
میشود چادرش را به چادرشان گره بزنید؟
میشود در راه این تکلیف، راهنمای ابدیش باشید؟
میشود در سپاه فرزندتان بنویسید،اسمش را اسم «رقیه زهرا»را ؟!
من این دختر را به امید پرچم داری ظهور، از خدا خواسته ام!
میشود از همین دور اجابت کنید، دعای این مادر را؟!
میدانم که شنیدید دعایم را و دعای دخترم را...
دخترم را به شما میسپارم؛ ای کشتی نجات...
🖤از طرف مادرِ«رقیه زهرا»!🖤
✍آينــــــــــﮫ
#دخترم_مکلّف_شدنت_حسینی_باد
#نشر_با_منبع_زیباتر_است
لینک کانال ما در ایتا:
https://eitaa.com/Ayenehmadari
لینک کانال ما در بله:
https://ble.ir/ayenehmadari