پسر میوه فروش درب مغازه ایستاده بود و در حال تمیز کردن میوهها و اعلام نرخ میوه ها با صدای بلند بود: 🗣
«انگور: ۲۵؛ انگور: ۲۵»
دختری از جلوی او رد شد؛ مانتوی سفید و نازکی بر تن داشت که با ظرافت خاصی با تل مو و کتونیهایی هم رنگ ست شده بود، رژ صورتی خوش رنگی که با وسواس زده شده بود و خط چشمی مشکی که جلوه ای زیبا به چشمانش بخشیده بود و شال مشکی نازکی که در انتهای سرش ایستاده بود و هر لحظه گویا قصد عزیمت به روی شانه ها را داشت! 💄💅
وموهای زیبای خرمایی رنگی که همچون آبشاری بر شانههایش رها شده بود!👩🏻
آزاد و رها!... 🔥
پسرک صدایش قطع شد و نگاهش متصل!!! 🪡
نگاهی عمیق و با دقت، که مبادا از دست برود این صحنهی زیبا🙄
و تا جایی که چشمان و گردنش یاری میکرد نگاهش به دنبال دختر رفت و لبخندی از سر رضایت تلفیق شد با نگاه پیروزمندانهاش! 👀
نگاهی آزاد و رها به آن دختر زیبا: رایگانِ رایگان! 💸
.
.
.
پسرک دوباره با صدای نخراشیده، و این بار پرانرژی تر از قبل، شروع کرد:
«انگور:۲۵؛ انگور۲۵» 🗣
...
و افسوس و صد افسوس بر تفکری که در آن، بهای دسترسی به دُرّ وجود دختران و زنان، از خوشهای انگور! هم کمتر است! 😭
❗️این است ثمرهی ننگینِ شعارِ:
« #زن_زندگی_آزادی » ⛔️
پ. ن: و البته افسوس و صد افسوس به دنیایی که پسرک را موظّف و ترغیب کرد به مراقبت از میوه ها، اما موظّف و ترغیب نکرد به مراقبت از نگاه!!
✍آينــــــــــﮫ
#برای_دختران_سرزمینم
#نشر_با_منبع_زیباتر_است
لینک کانال ما در ایتا:
https://eitaa.com/Ayenehmadari
لینک کانال ما در بله:
https://ble.ir/ayenehmadari