eitaa logo
آينــــــــــﮫ‌ ی مادری
308 دنبال‌کننده
124 عکس
26 ویدیو
1 فایل
مادرانه می نویسم با قلم آينــــــــــﮫ مادر ۴ فرشته که با آمدنشان روح لطافت به جانم دمیدند! لینک کانال ما در بله: https://ble.ir/ayenehmadari
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ما مادرها نمی‌گذاریم وصیتش روی زمین بماند... ✍آينــــــــــﮫ لینک کانال ما در ایتا: https://eitaa.com/Ayenehmadari لینک کانال ما در بله: https://ble.ir/ayenehmadari
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ما سینه زدیم بی صدا باریدند از هر چه که دم زدیم، آنها دیدند ما مدعیان صف اول بودیم... این بار از اول مجلس شهدا را چیدند... وزیر غیور ما، خار چشم اسرائیل، شهادتت مبارک🖤🖤🖤 ✍آينــــــــــﮫ لینک کانال ما در ایتا: https://eitaa.com/Ayenehmadari لینک کانال ما در بله: https://ble.ir/ayenehmadari
هدایت شده از مهر فرشته ها
📢 «رئیسی عزیز خستگی نمی‌شناخت» ✍️ پیام تسلیت رهبر انقلاب اسلامی و اعلام عزای عمومی در پی درگذشت شهادت‌گونه رئیس‌جمهور و همراهان گرامی ایشان 📝 حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در پیامی شهادت حجت‌الاسلام والمسلمین سیّدابراهیم رئیسی رئیس‌جمهور اسلامی ایران، دکتر امیرعبداللهیان وزیر امور خارجه، حجت‌الاسلام‌والمسلمین آل‌هاشم نماینده ولی‌فقیه در آذربایجان شرقی، دکتر رحمتی استاندار آذربایجان شرقی و همراهان گرامی ایشان در سانحه هوایی را تسلیت گفتند. 📝 متن پیام تسلیت رهبر انقلاب اسلامی به این شرح است: بسم الله الرّحمن الرّحیم انا لله و انا الیه راجعون ▪️با اندوه و تاسف فراوان خبر تلخِ درگذشتِ شهادت گونه‌ی عالم مجاهد، رئیس جمهور مردمی و با کفایت و پرتلاش، خادم‌الرضا علیه السلام جناب حجة الاسلام و المسلمین آقای حاج سید ابراهیم رئیسی و همراهان گرامی ایشان رضوان الله علیهم را دریافت کردم. ▪️این حادثه‌ی ناگوار در اثنای یک تلاش خدمت‌رسانی اتفاق افتاد؛ همه‌ی مدت مسئولیت این انسان بزرگوار و فداکار چه در دوران کوتاه ریاست جمهوری و چه پیش از آن، یکسره به تلاش بی‌وقفه در خدمت به مردم و به کشور و به اسلام سپری شد. ▪️رئیسی عزیز خستگی نمیشناخت. در این حادثه‌ی تلخ، ملت ایران، خدمتگزار صمیمی و مخلص و با ارزشی را از دست داد. برای او صلاح و رضایت مردم که حاکی از رضایت الهی است بر همه چیز ترجیح داشت، از این رو آزردگیهایش از ناسپاسی و طعن برخی بدخواهان، مانع تلاش شبانه روزیش برای پیشرفت و اصلاح امور نمیشد. ▪️در این حادثه‌ی سنگین شخصیتهای برجسته‌ئی مانند حجةالاسلام آل هاشم امام جمعه‌ی محبوب و معتبر تبریز، جناب آقای امیر عبداللهیان وزیر خارجه‌ی مجاهد و فعال، جناب آقای مالک رحمتی استاندار انقلابی و متدین آذربایجان شرقی و گروه پروازی و دیگر همراهان نیز به رحمت الهی پیوستند. ▪️اینجانب پنج روز عزای عمومی اعلام میکنم و به ملت عزیز ایران تسلیت میگویم. جناب آقای مخبر طبق اصل ۱۳۱ قانون اساسی در مقام مدیریت قوه‌ی مجریه قرار میگیرد و موظف است به همراهی رؤسای قوای مقنّنه و قضائیه ترتیبی دهند که ظرف حداکثر پنجاه روز رئیس جمهور جدید انتخاب شود. ▪️در پایان تسلیت صمیمی خود را به مادر گرامی جناب آقای رئیسی و همسر فاضل و بزرگوار ایشان و دیگر بازماندگان رئیس جمهور و خانواده‌های محترم همراهان بویژه والد ماجد جناب آقای آل هاشم معروض میدارم و صبر و تسلای آنان و رحمت الهی برای درگذشتگان را مسألت میکنم. سیّدعلی خامنه‌ای ۴۰۳/۲/۳۱ 💻 Farsi.Khamenei.ir
🖤پیامبر(صلی الله) که پر کشید گفتند اسلام چه می‌شود؟ 🖤حسین(علیه السلام) که به شهادت رسید گفتند تشیع چه می‌شود؟ 🖤مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) که غایب شد گفتند امامت چه می‌شود؟ 🖤روح الله(ره) که رحلت کرد، گفتند ایران چه می‌شود؟ 🖤حاج قاسم عزیز که به شهادت رسید گفتند میدان چه می‌شود؟ اما هیچ‌کدام از این طوفان‌ها، نتوانست گزندی به اسلام و ایران اسلامی وارد کند و این درخت سالیان سال در خاک ریشه دواند 🖤و امروز... امروز که رئیس جمهور خدوم و پای کارمان،سید ابراهیم رئیسی، به شهادت رسید، نگران و دلواپس آینده نباشیم... حافظ دین و کشور ما خداست! به کوری چشم دشمنان و منافقان و طعنه زنندگان، این عَلَم روی زمین نخواهد ماند تا ان شاء الله روز ظهور به دست صاحبش برسد... 🤲 ༺༻وَنُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى ٱلَّذِينَ ٱستضعفُواْ فِي ٱلارضِ وَنَجعلَهُم أَئِمَّةٗ وَنَجعَلَهُمُ ٱلوَٰرِثِينَ༺༻ ✍آينــــــــــﮫ لینک کانال ما در ایتا: https://eitaa.com/Ayenehmadari لینک کانال ما در بله: https://ble.ir/ayenehmadari
سفره‌ی عاشقی نمی‌دانم از کِی شیفتگی و عشق توی وجودشان جوانه زد؛ دقیق‌تر که فکر می‌کنم خودشان هم نمی‌دانند اولین‌بار کِی و چطور عاشق شدند؟ طوری در موردش حرف می‌زنند، انگار سفره‌ای پهن بوده، عده‌ای سهمی برداشته‌اند و حالا این‌ها می‌ترسند سفره جمع شود و از ته‌مانده‌اش، بی‌نصیب بمانند. از مسجد برگشته‌ایم. دختر دومی پشتش را به من می‌کند تا زیپ پیراهن مشکی‌اش را پایین بکشم چند ثانیه بعد هم دختر سومی. یک‌سال با هم باصله سنی دارند ، ولی مثل دوقلوها رفتار،گفتار و افکارشان شبیه هم است. سرم مثل وزنه‌ای بیست کیلویی روی تن سنگینی می‌کند و به دو طرف تاب می‌خورد. کارهای دختر چهارمم را به اولی می‌سپارم و مبل سه‌نفره کنار دیوار ولو می‌شوم. روسری را روی چشم‌هایم سفت می‌بندم. اشک‌ها رفته‌اند و شوره‌هایشان روی پلک پایین رسوب کرده. چشم‌هایم بدجور می‌سوزند. دختر دومی و سومی به سمتم می‌دوند. جیغ رقابتشان از دور توی سرم می‌پیچد: _اول من سوال دارم. _نه، من زودتر حرف دارم. دل و دماغ حرف زدن را ندارم، حوصله مثل روان‌شناسان کودک رفتار کردن را که دیگر هیچ. دومی زودتر می‌رسد: _مامان مامان، مگه ما هم مثل آقای رئیس‌جمبور آدم نیستیم؟ بیش‌از صد بار حروف را برایش هجّی کرده‌ام، باز اشتباه می‌گوید: «رئیس‌جمبور نه و رئیس‌جمهور.» سومی به او می‌خندد. دندان‌ها را روی‌هم فشار می‌دهد و پشت چشم نازک می‌کند: «خب حالا رئیس‌جمهور.» روسری را کمی بالاتر می‌کشم و بی‌رمق نگاهش می‌کنم:« چرا مگه چی شده؟» گاهی دوست دارم به اعماق مغزشان سفر کنم و ببینم کدام آدم بیکاری آن‌جا نشسته و دائم گره روی گره می‌زند؟ گره هایی که برای بازکردن هرکدام باید هزار سوال و جواب بینمان ردوبدل شود:«چرا آقای رئیسی شهید شدن من نمی‌تونم شهید بشم؟ منم آدمم دلم شهادت می‌خواد.» سومی توی سؤالش می‌پرد:«نخیر من اول می‌خواستم شهید بشم.» لبخند کوتاهی می‌زنم: «ما هم آدمیم ولی اونا خیلی تلاش کردن و با کارهای خوبشون به خدا ثابت کردن واسه جایزه شهادت آماده‌ن» دختر کوچکتر، جمله‌ام کامل نشده توی حرفم می‌پرد:«یعنی چی؟» به همسرم نگاه می‌کنم. مشکی پوش، توی غار تنهایی‌اش کز کرده. دست روی چشم‌ها، هدفون گذاشته و مداحی‌های گوشی را بالا و پایین می‌کند. تا به ذهنم خطور می‌کند بچه‌ها را به غار بفرستم و ادامه پرسش‌ و پاسخ را به پدر بسپارم، توی ذهنم گوشه‌ای از صحبت‌های دکتر عزیزی پخش می‌شود:«آموزش اعتقادات با مادره، احکام با پدر.» نمی‌دانم چرا همیشه بخش سخت ماجرا سهم من است؟ مگر دو کودک پنج و شش ساله، چقدر احکام دارند که از پدر بپرسند. چشم‌ها را فشار می‌دهم کمتر بسوزند: «ببینین مثلاً آقای رئیسی بدون خستگی واسه مردم کار می‌کردن، از این ور کشور به اون‌ور مسافرت می‌کردن، با مردم حرف می‌زدن. مشکلاتشون رو می‌پرسیدن و تا جایی‌که می‌تونستن برای مردم کار می‌کردن.» مغزم برای ادامه بحث همکاری نمی‌کند. چشم‌های وجدانم را می‌گیرم تا وقتی بچه‌ها را می‌پیچانم، درد نگیرد:«بچه‌ها من خیلی گرسنمه. کی میاد آشپز بازی؟» اثری از پیچ خوردن نمی‌بینم. دومی به سمتم اخم می‌کند:«منم به جز بعضی وقتا بدون خستگی رفتم پیش دبستانی کلی درس یاد گرفتم.» سومی بحث را دست می‌گیرد:«منم بدون خستگی سفره رو جمع می‌کنم، کمک شما و بابا می‌کنم، پس چرا شهید نمیشم؟» کوتاه‌ترین جواب را انتخاب می‌کنم:«هنوز وقتش نشده، خدا بهتر تشخیص میده کی باید کِی شهید بشه.» خود را جمع و جور می‌کنم و صاف می‌نشینم. تلویزیون را روشن می‌کنم، شاید حواسشان پرت شود. هر شبکه‌ای که می‌زنم یک نفر از خدمات رئیس جمهور می‌گوید؛ از کارخانه‌هایی که خاک می‌خوردند و حالا به همت رییس جمهور چرخشان می‌چرخد؛ از عزت جهانی و منطقه‌ای، از سفرهای استانی، از مردمان محروم دورترین نقاط کشور، که توانسته‌اند رئیس‌جمهور را از نزدیک ببینند و یک دل سیر از غصه‌ها و کمبودهایشان برایش گله کنند و او گره‌گشایی؛ از کار بدون خستگی، از اخلاق و اخلاصش.قاری قرآن ایه‌ی «ولا تحسبن الذین...» را با بغض می‌خواند. مجری‌ها گریه می‌کنند. کارشناسان گریه می‌کنند. یوسف سلامی،گزارشگر سفرهای استانی که همیشه می‌خندید، گریه می‌کند. انگار تمام اشک‌ها، خدمات و خوبی‌های او را فریاد می‌زنند. دخترها خیره می‌شوند به تصویر رئیس جمهور. بغض، جیغ صدای دومی را بیشتر کرده: «منم آدمم، دلم شهادت می‌خواد. تحمل ندارم تا بزرگیم صبر کنم برم پیش شهید رئیسی و شهید سلیمانی... بخدا دلم براشون تنگ شده.»
«...بخدا دلم براشون تنگ شده.» دلتنگی توی نگاهش لرزان می‌شود: «اصن مگه دختر کاپشن صورتی تو بچگیش نرفت؛ منم بچگیم میخوام شهید بشم و برم پیش اماما و شهیدا؛ حالا می‌بینین.» دست زیر چانه، به سمتش خیره می‌شوم. تصویر شهید هم انگار از تلویزیون به او لبخند می‌زند. توی خودم مچاله می‌شوم؛ چقدر این نسل، زود عاشق شهادت می‌شوند. کاش دکتر عزیزی بیاید و بگوید این همه عشق تنها ناشی از تاثیر مادر در اعتقادات فرزندان نیست و بخش اعظمش، برکت خون آن‌هایی‌ست که شهیدانه زندگی کردند و با رفتنشان عشق شهادت را با جان کودکانمان درآمیختند . ✍آينــــــــــﮫ لینک کانال ما در ایتا: https://eitaa.com/Ayenehmadari لینک کانال ما در بله: https://ble.ir/ayenehmadari
مسئولیت چهار ساله را، سه ساله به پایان رساندی. حالا جلسه تودیع با توست. یک جهان چشم دوخته‌اند به تو؛ نوبت ارائه اخرین گزارش و دریافت کارنامه‌‌ است. رهبر بالای سرت ایستاده و حکم قبولیت را امضا می‌کند: «اللهم انا لا نعلم منه الا خیرا» چه خوب مزد زحماتت را گرفتی! دریافت مدال شهادت مبارکت باشد. ✍آينــــــــــﮫ لینک کانال ما در ایتا: https://eitaa.com/Ayenehmadari لینک کانال ما در بله: https://ble.ir/ayenehmadari
مادران تمدن ساز بارها شنیده بودیم: «پشت هر مرد موفق، زنی موفق ایستاده است.» حالا دیده‌هایمان مهر تایید شنیده‌ها شده... امروز که با چشم خود نقش تمدن ساز مادران را دیدیم، بهتر می‌شود فهمید چرا تمام تلاش دشمن تمرکز یافته روی کمرنگ کردن و بی ارزش جلوه دادن مادری... امروز سبزی دامان مادرها، جلوه‌گر شده در سرخی خون شهدا. حواسمان باشد، این روزها بار مادری بیشتر روی شانه‌هایمان سنگینی می‌کند... ✍آينــــــــــﮫ لینک کانال ما در ایتا: https://eitaa.com/Ayenehmadari لینک کانال ما در بله: https://ble.ir/ayenehmadari
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
استاد شجاعی: بهشت شادی سهم مادران و پدرانیه که تحمل بر سختی فرزنداوری داشتن و بچه ها رو شاد کردن نوش جانتون این شادی ابدی😍😍😍 ✍آينــــــــــﮫ لینک کانال ما در ایتا: https://eitaa.com/Ayenehmadari لینک کانال ما در بله: https://ble.ir/ayenehmadari
▪️پیام تسلیت رهبر انقلاب به سیدحسن نصرالله در پی درگذشت مادر گرامی‌ایشان درگذشت مادر گرامیتان را صمیمانه تسلیت عرض می‌کنم. در کرامت آن مرحومه همین بس که سید نستوه مقاومت، برخاسته از دامن پاک اوست. رضوان و رحمت خدا بر او، و سلام و برکات الهی برشما و یاران مبارزتان در جبهۀ بزرگ مقاومت ............................................................. نکته‌ای که این پیام داره میتونه واسه تمام مادرانی که امروز جهادی و به امید جوانی این کشور امام زمانی فرزند میارن، امید بخش باشه👌 جایی که حضرت آقا فرمودن در کرامت آن مرحومه همین بس که سید نستوه مقاومت، برخاسته از دامن پاک اوست... اینجا خیلی خوب و مستقیم حضرت آقا واسه همه ما بانوان خط کرامت رو مشخص کردن: «مــــــــــادری» 🧕 به عبارت «همین بس» دقت کنیم! من در حد تحلیل کلمات آقا نیستم اما چیزی که برداشت کردم این بود که ما بانوان باید تمام تلاشمون رو به خدمت در جبهه مادری معطوف کنیم واز طریق تربیت مجاهدان دینی به کرامت انسانی برسیم. ✨ «شغل مادری و تربیت انسان‌ها رو دست کم نگیریم» 🌺 ✍آينــــــــــﮫ لینک کانال ما در ایتا: https://eitaa.com/Ayenehmadari لینک کانال ما در بله: https://ble.ir/ayenehmadari
📛حواسمون باشه📛 ❗️حواسمون باشه استقامت همه‌ی آدم‌ها در برابر حرف و حدیث و نیش و کنایه یکی نیست! ❗️ حواسمون باشه یه روزی بابت تمام حرف‌هامون باید جواب پس بدیم😔 امروز خانم مامایی داشت برام صحبت می‌کرد از یکی از مراجعینشون. خانومی که چهارتا فرزند دختر داشت و حالا خداوند پنجمین دختر رو بهشون هدیه داده بود. اما... اما این مادر با چشم گریون اومده بوده واسه سقط، فکر می‌کنین چرا؟ چون از طرف اطرافیان به خاطر داشتن چهار دختر کلی سرزنش شنیده بوده و حالا میترسید با دختر پنجم شماتت‌ها چندبرابر بشه. میگفت دیگه نمیدونه چی به مردم بگه در برابر حرف‌های نیش دارشون😭 الحمدلله همسر ایشون هیچ ناراحتی بابت دخترداشتن اظهار نکرده و مایل به نگه داشتن فرزند پنجمشون بوده و بالاخره با کلی مشاوره‌های ماما، خانوم راضی شده بچه رو نگه داره... این داستان و از این قبیل داستان‌ها دور و اطرافمون زیاده... چرا همش پسر میاری؟... فلانی دختر زاست!... چرا زیاد بچه میاری... خرجشون از کجا و... و...و دیدید چه راحت میشه باعث مرگ یک انسان شد؟ فقط با حرف، با همین یک تکه گوشت توی دهان میشه یه نفر رو به کشتن داد! اونوقت چه فرقیه بین این زبون با خطرناکترین سلاح ها؟! 😓 حواسمون به حرف ها باشه! ما حرفی رو میزنیم و میگذریم اما اون حرف اثرش رو روی افکار و عقاید و حتی تصمیمات یک فرد میذاره... 🤫 مراقب باشیم و از طرفی بدونیم مردم و حرفاشون میرن و ما می‌مونیم و تصمیماتمون... مبادا بابت حرف مردم تصمیمات نادرستی بگیریم و سرنوشت خودمون و یا فرزندانمون رو خراب کنیم... در پناه حق🌹 ✍آينــــــــــﮫ لینک کانال ما در ایتا: https://eitaa.com/Ayenehmadari لینک کانال ما در بله: https://ble.ir/ayenehmadari
سالروز رحلت جانسوز رهبر بزرگ شیعیان و ازادگان جهان، امام خمینی رحمه الله علیه تسلیت باد... 🖤🖤🖤 مادرانه پای آرمان‌های امام بزرگوار ایستاده‌ایم... 🇮🇷 ✍آينــــــــــﮫ لینک کانال ما در ایتا: https://eitaa.com/Ayenehmadari لینک کانال ما در بله: https://ble.ir/ayenehmadari
هدایت شده از مهر فرشته ها
🍃باید بخواهی و یقین داشته باشی در شاهراه بهشت حسین‌بن علی برای همه فرصت خادمی هست🍃 فراخوان پذیرش *خادم کادر درمان* اربعین ۲۱ اردیبهشت الی ۲۳ خرداد ۱۴۰۳ *پزشک متخصص* 🔻طب اورژانس 🔻ارتوپدی 🔻قلب 🔻داخلی 🔻عفونی 🔻اطفال 🔻طب سنتی 🔻زنان 🔻پزشک عمومی 🔻دندانپزشک 🔻داروساز *کادر درمان متخصص* 🔹فیزیوتراپی 🔹پرستاری ثبت نام از طریق لینک زیر: https://survey.porsline.ir/s/84gZ6hCg کسب اطلاعات بیشتر: 🔰 movasat.moukeb@ در اینستاگرام 🔰 n_sadat_hashemi@ در پیام‌رسان بله
هدایت شده از مهر فرشته ها
🍃باید بخواهی و یقین داشته باشی در شاهراه بهشت حسین‌بن علی، برای همه فرصت خادمی هست🍃 فراخوان پذیرش *خادم اربعین* ۲۱ اردیبهشت الی ۱۸ خرداد ۱۴۰۳ 🔸خادم فرهنگی 🔸خادم مهدکودک 🔸خادم مترجم 🔸خادم رسانه ای 🔸خادم تدارکات و پشتیبانی 🔸خادم ماساژ 🔸خادم پانسمان ثبت نام از طریق لینک زیر: https://survey.porsline.ir/s/xcXV3Clp کسب اطلاعات بیشتر: 🔰 movasat.moukeb@ در اینستاگرام 🔰 n_sadat_hashemi@ در پیام‌رسان بله
دفتر خاطره‌ی کودکی توست «لهوف» «کربلا» در غمِ یک روزِ تو جا می‌گیرد... لینک کانال ما در ایتا: https://eitaa.com/Ayenehmadari لینک کانال ما در بله: https://ble.ir/ayenehmadari
حق انتخاب _آخ جون، بازم شیییش، سومی هم رفت تو خونه! _قبول نیس ، بد انداختی، اصن من حوصله منچ بازی ندارم، همش شانسیه! صدای جیغ و داد بچه‌ها با صدای گوینده اخبار قاطی شد. سعی کردم صدای دعواشان را نشنیده بگیرم. سیب زمینی‌ها را به دل روغن داغ سپردم. صدای جلیز و ولیزشان از صداهای دیگر بلندتر شد. فاطمه اسماء دوید توی آشپزخانه: «مامان آبجی تقلب می‌کنه، حالا که من دارم برنده میشم میگه اصلا منچ به درد نمی‌خوره، بازی نمی‌کنه باهامون.» نگاهم بین سیب زمینی‌های توی ماهیتابه و صورت سرخ و عصبانی بچه‌ها چرخید. معصومه زهرا خواست بین خواهرهایش داوری کند و این وسط حرفی زده باشد: «همه بازی‌ها نعمت خدان، به نعمت خدا بی احترامی نکنین.» تلاش خوبی بود، هرچند هیچ‌کس برای حرفش تره‌ خرد نکرد. رقیه زهرا که به خاطر جایگاه محترم فرزند اول بودن، «آبجی»، صدایش می‌کنند، روی مبل، جلوی تلویزیون ولو شد:«مگه زوره؟ نمی‌خوام بازی کنم. یا دوز بازی یا هیچی!» خانم گوینده ، چشم در چشم دوربین ، خبرهای انتخاباتی و غیر انتخاباتی را در کمال ارامش، بلند و پشت سر هم می‌خواند. فاطمه‌ اسماء رو به من جواب خواهرش را داد: «آره زوریه...حالا که من دارم برنده می‌شم بدت اومد از منچ؟» سیب زمینی‌ها حسابی ترد و شکننده شدند. زیرشان را خاموش کردم. نمی‌دانم کجای پیش‌بند آشپزی به روپوش قاضی‌ شباهت داشت و کجای کفگیر به چکش؟ هیچ‌وقت علاقه‌ای به قاضی شدن نداشتم و آن لحظه، به لطف مادری ایستاده بودم وسط جایگاه قضاوت! سعی کردم ‌توی دعوا فقط شنونده باشم. اینطوری به قول نمی‌دانم کدام دکتر یا روانشناس، بچه‌ها بهتر مهارت حل مساله را یاد می‌گرفتند. معصومه زهرا قلابش را توی آب گل آلود دعواشان انداخت. هر چه باشد، با وجود یک رقیب کمتر، به پیروزی نزدیک‌تر می‌شد: «ولش کن فاطمه اسماء، خودم باهات بازی می‌کنم. بهتر که آبجی نیاد.» مبل قیژ صدا داد و رقیه زهرا مثل فنر به سمت معصومه زهرا پرید: «تو چی میگی این وسط؟ تو که هنوز یه مهره رو هم نرسوندی به خونه‌‌ش!» نمی‌دانم حرارت روغن، خانه را گرم کرده بود یا آتش بحث بچه‌ها یا اخبار داغ نیم‌روزی بیستم خردادماه. هر چه بود از شدت گرما و سر و صدا، کم کم احساس کلافگی کردم و قوانین تربیت را زیر پا گذاشتم. از آشپزخانه بیرون رفتم و جلوی باد کولر با ابروهایی گره خورده و دستی که مثل بادبزن سعی داشت سرما را بهتر به سر و رویم برساند، نشستم: «خیر سرم گفتم یه بازی بخریم، تابستون حوصله‌تون سر نره، دور هم خوش بگذرونین. چه اشتباهی کردم! اصلا نه منچ نه دوز، بازی ممنوع!» رقیه زهرا سرش را کج کرد و صدایش را نازک: «آخه مامان مگه بد می‌گم؟ بهشون میگم بیاین دوز بازی کنیم. دوز بهتره، چون شانسی نیس.من دوس دارم خودم انتخاب کنم کدوم مهره رو کجا بذارم...» رقیه زهرا آن‌شرلی طور، رگ خواب خواهرهایش را توی دست گرفت و آرام به سمتشان رفت: «من دوس دارم باهاتون دوز بازی کنم، چون شما دوتا خیلی باهوش هستین. توی دوزبازی انگار مسابقه هوش می‌دیم، چون خودمون تصمیم می‌گیریم کدوم مهره رو کجا بذاریم یا حرکت بدیم؛ ولی وقتی منچ بازی می‌کنیم، منچ میگه کی چقد و کجا بره، این‌جوری انگار ما تو بازی هیچ‌کاره‌ایم...» استدلالش به نظرم منطقی و پخته رسید. هیچ وقت، از این منظر به منچ و دوز نگاه نکرده بودم. انگار بچه‌ها حرفش را پذیرفته بودند. بساط دوز بینشان پهن شد و مشغول انتخاب و چیدن مهره‌ها برای بهترین حرکت شدند . به تلویزیون و کاندیداهای ردیف شده در آن که در حال شرح برنامه‌هایشان بودند، خیره شدم. حالا نوبت من است بهترین مهره را وارد بازی کنم. ✍آينــــــــــﮫ لینک کانال ما در ایتا: https://eitaa.com/Ayenehmadari لینک کانال ما در بله: https://ble.ir/ayenehmadari
امروز بهترین روز واسه دعاهای مهمه دعاهایی از جنس نسل کثیر در راه ولایت و ظهور خواستن... 🌹 دعاهایی از جنس عاقبت بخیری خودمون و نسلمون... 🌹 دعاهایی از جنس خرج امام زمان شدن خودمون و خانواده مون... 🌹 دعاهایی از جنس در مسیر حق استوار موندن... 🌹 در این روز بزرگ وقتی قلبمون با عرش الهی متصل شد به یاد هم باشیم. 🤲 ✍آينــــــــــﮫ لینک کانال ما در ایتا: https://eitaa.com/Ayenehmadari لینک کانال ما در بله: https://ble.ir/ayenehmadari
به عشق جوانی کشورم جمهوری اسلامی ایران، همراه فرزندانم، نسل دهه نودی‌ها و هزار چهارصدی‌ها: ✍آينــــــــــﮫ لینک کانال ما در ایتا: https://eitaa.com/Ayenehmadari لینک کانال ما در بله: https://ble.ir/ayenehmadari
روز یکشنبه 17 تیر = روز اول محرم ♦طلب فرزند در روز اول محرم؛ ریّان بن شبیب‏ گوید: در اوّلین روز محرّم بخدمت امام رضا علیه السّلام رسیدم، حضرت فرمودند: آیا روزه هستى؟ عرض کردم: خیر، فرمود: امروز، روزى است که زکریّا علیه السّلام پروردگارش را خواند و گفت: «رَبِّ هَبْ‏ لِی مِنْ لَدُنْکَ ذُرِّیَّةً طَیِّبَةً إِنَّکَ سَمِیعُ الدُّعاءِ» (پروردگارا! فرزندى پاک به من مرحمت فرما، همانا تو دعاى بندگان را میشنوى- آل عمران: 38) و خداوند دعاى او را مستجاب کرد و به ملائکه دستور داد که به زکریّا - که در محراب در حال نماز بود- بگویند که خدا به تو یحیى را مژده مى ‏دهد، پس هر کس این روز را روزه بدارد و سپس دعا کند، خداوند همان طور که دعاى زکریّا را مستجاب کرد، دعاى او را نیز مستجاب مى ‏کند. 📚بحار الأنوار (ط - بیروت) ؛ ج‏98 ؛ ص102
لیست را توی دست گرفتم و مصمم، با خودکار قرمز دور یک اسم، خط کشیدم: «محمد علی» دشمن صهیونیستی شده بود سبب خیر و با نشان دادن نقطه ضعف اصلیشان، انتخاب اسم را برایمان راحت‌تر کرده بود! مهمانمان را کشتند؛ دست درازی به خاکمان کردند و بعد توییت زدند و نشانی دادند که کینه علی(ع) و خیبر دارند! همین اعترافشان کافی بود تا بدانم سهم من از خون‌خواهی مهمان و دست درازی به خاک کشورم چیست؟ نگاهی به لیست انداختم. همه، اسامی زیبای اسلامی بودند و همین، انتخاب را برایمان سخت کرده بود. اما حالا که مثل روز روشن شده که دلیل تمام تلاش‌هایشان در این سالها برای کم شدن جمعیت ایران چیست؛ حالا که آن‌ها خوب می‌دانند، فرزندان این خاک، سربازان خیبری سپاه ظهورند و هدفشان نابودی صهیون! حالا نوبت شلیک آتش انتقام است به قلب تلاویو... اتش خشم توی دلم زبانه کشید. جمله سخنران شبهای محرم، توی قلبم تکرار شد: «کینه علی داشتند و سر حسین را بر نیزه کردند.» حالا سالها از آن واقعه می‌گذرد! کینه علی همچنان در دل یزیدیان زمان است و دستشان به خون مسلمانان، رنگین! انگار دوباره نوبت فتح خیبر رسیده... فرزند پنجمم را نیامده نذر سربازی برای امام زمان کرده بودم و حالا برای این ، هیچ اسم رمزی مثل علی، نمی‌تواند دَرِ دژ دشمنی با سپاه محمد(ص) را از جا بکند! لبخند زدم و زیر اسم زیبای پسرکم نوشتم: «خیبر خیبر یا صَهیون جَیْشُ مُحَمّد(ص) قادمون» ✍آينــــــــــﮫ https://eitaa.com/Ayenehmadari https://ble.ir/ayenehmadari
جا نماندم... چراغ‌ها خاموش بود، اما از روز برایم روشن‌تر بود که این دعا امسال برایم اجابتی ندارد. صدای مداح، توی حسینیه پیچید: «خدایا به حق این شب عاشورا، امسال قدم زدن تو مسیر اربعین رو نصیب و روزیمون بفرما.» صدایی توی سرم پیچید. صدای سوت بلندگو بود یا جیغِ زنی داغ‌دار در وجودم؟ هرچه بود با صدای آمین جمعیت درهم پیچید، اشک شد و لرزان از گوشه چشم‌ چکید. مداح دوباره دعایش را تکرار کرد. آمین جمعیت این بار بلندتر بود و لب‌های من همچنان بسته. زن کناری دست‌ها را بالاتر از صورت برده بود و صدای آمین گفتنش را از دست‌ها بالاتر. همین‌طور که لب‌هایم به هم دوخته بود، ناخودآگاهم در تلاش برای باز کردن مُهر لب‌ها دست و پا می‌زد. لابه‌لای پوشه‌های ذهنی، داشت دنبال سخنرانی‌هایی می‌گشت درباره انواع استجابت دعا. می‌خواست کمی دلم را نرم کند به دعایی که این سال‌ها به استجابت عینی نرسیده و دل‌خوشم کند به انواع دیگر استجابت. تلاشش بی فایده بود. مُهر لب‌هایم همچنان باز نشد. چشم‌ها را بستم. انگار نمک پلک‌ها، روی زخم قلبم پاشیده شده باشد، سوزشی عجیب به جانم افتاد. برق‌های هیئت روشن شد. سینی چای مقابلم بود. صدای زنِ کناری، توی گوشم پیچید: -من که کوله اربعینمو از همین حالا بستم. چای توی دستم بود و این بار به جای یک قند، دو قند میان مشتم؛ یکی برای گرفتن تلخی چای و یکی برای تلخ کامی جاماندگی. صدای زن، داغ دلم را تازه کرد و مشتم را محکم‌تر. قندها، تاب نیاوردند و با عرق مشتِ بسته شده‌‌ام، آب شدند. چای تلخ را با کامی تلخ‌تر، سر کشیدم. نگاه زن به نگاهم گره خورد: -چند ماهته عزیزم؟ آرام با سرش به سمت باری که توی وجودم جاخوش کرده، اشاره کرد. دستمال مرطوب را کف دست‌ها کشیدم تا جای پای قندهای آب شده را پاک کنم و گفتم هشت ماه. چای سردش را بدون قند، یک نفس سر کشید: -به سلامتی بغلش کنی. خواستم با یک التماس دعا مکالمه را تمام کنم. اما باز صدایش توی گوشم پیچید: -پس امسال اربعین کربلا نمی‌ری؟ دست روی بارم گذاشتم و با پیشانی عرق کرده لبخندی تلخ زدم. خواستم بگویم گاو پیشونی سفید که می‌گویند همین است ولی حرف دلم روی زبان نیامده بود که این بار صدایش توی گوش نه، توی وجودم پیچید و انگار پتک شد روی قلبم: -هشت ساله هر اربعین عازم می‌شم تا حاجت بگیرم. هشت ساله نذر می‌کنم اگه سال بعد خدا بهم یه بچه بده، اون سال اربعین یه نیازمند رو جای خودم عازم کربلا کنم. هشت ساله دعام اجابت نشده و داغ رو دلمه. اشک از گوشه چشمش سر خورد و صاف چکید روی زخم دلم. سوزشی عجیب به جان چشم‌هایم افتاد، اشک شد و چکید روی باری که به جان می‌کشیدم. نگاهش را دوخت به من و فرزند نیامده‌ام: -من اعتقاد دارم این بچه‌ها سربازای امام زمانن. اینا راه اربعینو به ظهور گره می‌زنن. آهی سرد کشید. نگاهش را به استکان خالی مقابل دوخت. تلخندی زد و با انگشت اشاره، اشک خشک شده کنار چشم را پاک کرد. -می‌دونم احتمالا از اینکه اربعین کربلا نمی‌ری ناراحتی، ولی مطمئن باش بچه‌ای که تو وجودت رشد می‌دی، یه روز با قدم زدن تو راه اربعین، هم قضای قدم‌های امروز تو رو به جا میاره، هم نمی‌ذاره راه اربعین تا ظهور، خالی بمونه. جمله‌اش آن قدر سنگین بود که به اعماق ناخودآگاهم نفوذ کرد و جای تمام پوشه‌های سخنرانی جاماندگان اربعین را گرفت. لبخندی شیرین، بی‌اختیار گوشه لبم نشست. او هم لبخند زد و گوشه چشم‌هایش، چروکی ریز افتاد: -من امسال تو مسیر کربلا جای شما هم چند قدم برمی‌دارم و واسه سلامتی خودت و تو راهیت دعا می‌کنم؛ تو هم روز اربعین، وسط زیارتت از راه دور، دست روی دلت بذار و دعا کن دامن منم سبز بشه و منم سال دیگه از راه دور، زیارت اربعین رو بخونم. مُهر لب‌هایم باز شد. دست‌ها بالاتر از صورت رفت و صدای آمین گفتنم بالاتر از آن. شاید این اولین باری بود که یک اربعین رفته، به یک جامانده التماس دعا می‌گفت. ‏ ✍آينــــــــــﮫ لینک کانال ما در ایتا: https://eitaa.com/Ayenehmadari لینک کانال ما در بله: https://ble.ir/ayenehmadari
سلام و خیر مقدم خدمت تمامی اعضا به خصوص اعضای تازه وارد🌹🌹 عزیزان فعالیت من در کانال به دلیل بارداری و مسایل حولش، کمتر شده اما ان شاء الله بعد از تولد فرزندم (اواخر همین ماه ان شاءالله) دوباره پر قدرت کنارتون هستم 💪 به عنوان یه مامان پنج فرزندی😍 پس اگه دوست دارین در مورد نحوه مدیریت و کنار اومدن با شرایط و چالش هامون بیشتربدونین، ممنون میشم صبوری کنید و از کانال خارج نشین✌️ ازاول مهر کلی چالش داریم☺️ با یه نوزاد، یه فرزند دوسال و نیمه، یه دختر پیش دبستانی، یه کلاس اولی و یه کلاس چهارمی👀 اونم بدون کمکی از اطرافیان یا پرستار و... 😌 پس با ما همراه باشین تا کنار هم از تجربیات هم استفاده کنیم🌹