#حجـــــــاب😅
‼️خانوم خوشگله شماره بدم❓☹️
⁉️خانوم خوشگِله کجا میری برسونمت❓😏
🗣☝️اینها جملاتی بود که دخترک در طول مسیر خوابگاه تا دانشگاه می شنید!🥀
⭕️بیچاره اصلا” اهل این حرفها نبود . . .😔
💔این قضیه به شدت آزارش می داد تا جایی که چند بار تصمیم گرفت بی خیال درس و مدرک شود و به محل زندگیش بازگردد🚌
🌼به امامزاده ی نزدیک دانشگاه رفت🐾
🍃شاید می خواست گله کند از وضعیت آن شهرِ لعنتی🌘
🧕دخترک وارد حیاط امامزاده شد . . .👣
خستہ . . .🖤
💔انگار فقط آمده بود گریه کند ...
دردش گفتنی نبود . . . ‼️😭
🧣رفت و از روی آویز چادری برداشت و سر کرد . .🙃
🌙وارد حرم شد و کنار ضریح نشست . . .🦋
💫زیر لب چیزی می گفت انگار‼️
🕊خدایا ڪمڪم کن . . .💜
🍁چند ساعت بعد ، دختر که کنار ضریح خوابیده بود با صدای زنی بیدار شد . . .💤
👋خانوم!خانوم!
پاشو سر راه نشستی🤗
👀مردم می خوان زیارت کنن‼️
🏘دخترک سراسیمه بلند شد و یادش افتاد که باید قبل از ساعت ۸ خود را به خوابگاه برساند . . .🚕
به سرعت و با عجله از آنجا خارج شد ...🚀
اما . .🤔
🌠اما انگار اتفاق عجیبی افتاده بود . .‼️
🐷دیگر کسی او را بد نگاه نمی کرد . . .🙃
🐝انگار نگاه هوس آلودی تعقیبش نمی کرد . . .🙂
🦋احساس امنیت میکرد . . .💚
🌤با خود گفت : مگر میشود آنقدر زود دعایم مستجاب شده باشه! . . .😇
🐬فکر کرد شاید اشتباه میکند . . .🧐
♨️اما اینطور نبود!❣️
☝️یک لحظه به خود آمد . .🍃
😍دید #چادر امامزاده را سر جایش نگذاشته است ....
#خــادمــ_الزهــرا🌹🍄