eitaa logo
ازدل...
25 دنبال‌کننده
45 عکس
6 ویدیو
0 فایل
_ازدل انار چه می‌زند بیرون؟ _بعضی‌ها می‌گویند خون، بعضی‌ها می‌گویند دانه‌های یاقوت! باید ببینیم ازدل انار ما چه بیرون می‌زند.. شرمنده‌ اگه مفید نیستم. کپی فقط با لینک یا #فانوس می‌شنوم :) @Ome_Ali
مشاهده در ایتا
دانلود
899.8K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 از بهترین فرصت‌های شیطان 🔹امیرالمومنین(ع): دوست‌داشتن ستايش ديگران، از مغتنم‌ترين فرصت‌های شيطان است. @FarsMaaref
23.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کجایی بارون بباری حالا خونه امید علی داره میسوزه @Azdel252
این روزا برای بارون دعا کنیم. برای جبهه مقاومت دعا کنیم برای سربازی خودمونم دعا کنیم... @Azdel252
صبح که بیدار شدم پوستر هیئت های قم را یکی یکی ورق زدم. با وسواس گشتم دنبال هیئتی که نهار بدهند و با بچه اسیر نشویم. اما نشد. قرار شد نرویم هیئت تا شب. نماز ظهرم را که خواندم چادر نماز را درنیاوردم. هندزفری را دادم زیر چادر و شبکه پویا را روشن کردم. رفتم یک گوشه نشستم و روضه‌های نوجوانی‌ام را جستجو کردم. همان روزها که حس می‌کردم در آغوش مادرم. غرق شدم در روضه و مداحی های نوجوانی‌ام که یکی یکی می‌آمدند روی صفحه. بدون اینکه دیگر جستجو کنم. دلم از خودم بهم می‌خورد. آن وقت‌ها به اینجای فاطمیه که می‌رسیدم دلم خالی‌ خالی می‌شد، دیگر نای گریه کردن نداشتم. اما حالا انگار با درِ این خانه غریبه‌ام. پسر کوچولو جایم را پیدا کرده بود، و هنذفری‌ام را. بلند شدم دنبالش بِدوم و هندزفری را پس بگیرم که صدای آشنایی در کوچه پیچید. «خبر آوردن بازم تو شهر مهمونیه وای وای وای» صدا کمرنگ بود و عجیب نبود. بچه‌های محله همیشه مداحی و ایستگاه صلواتی دارند؛ آن هم روز شهادت. صدا پررنگ تر شد. یادم آمد امروز صبح تشییع شهدای گمنام بوده. چادر نماز را درآوردم و چادر تیره تری سر کردم. در خانه را باز کردم و دیدم کوچه شلوغ است. رفتم بیرون و دیدم دور میدان جمعیتی است. از خانمی پرسیدم: _ببخشید شهدا رو آوردن اینجا؟ _نیم‌ساعت دیگه میارن تو پارک زین‌الدین دفن کنن. چیزی درون قلبم شکفت. مثل دوست داشته شدن از طرف کسی که همیشه حواسش به آدم هست. انگار خودش خواسته بود نروم هیئت و حتما آن ساعت خانه باشم. این را اگر در داستانم می‌نوشتم پذیرفته نمی‌شد. چون این دست غیب بود که تحول نهایی را رقم زده بود. چون دست غیب و معجزه پایان داستان را نوشته بود. اما غیب همیشه هست. مخصوصا برای کسانی که خودشان را گم کرده‌اند. هدف تلاش هایشان را گم کرده‌اند. برای کسانی که نوجوانی‌شان را گم کرده‌اند... @Azdel252
. داشتم ظرف می‌شستم که یک تاریکی آمد توی ذهنم. از آن تاریکی ها که از پشت شیشه ماشین می‌بینی و بعد دو طرف خیابان را که نگاه کنی سرتاسر کبابی‌هایی می‌بینی بدون سردر، که جلوی در مغازه‌شان پاره گوشت آویزان کرده‌اند و از همان‌جا یک رعبی می‌افتد ته دلت. می‌فهمی که نزدیک مهران شده‌ای. و می‌فهمی که این خیابان با جاده ها و خیابان های دیگر فرق دارد. این خیابان را که تا آخر بروی نمی‌پیچی توی کمربندی که بعد آنقدر بروی و بروی تا به یک شهر دیگر برسی. آخرِ این خیابان و این جاده نقطه پایان است. مثل خیابان هایی که به دریا منتهی می‌شوند. آنجایی که مُهر می‌زنند روی پاسپورتت و تو از مرز رد می‌شوی؛ انگار از همه کسانی که می‌شناسندت و دوستت دارند رد می‌شوی و می‌روی به یک دنیای دیگر. حتی اگر با همه خانواده‌ات و همه دوستانت از مرز رد شوی باز هم انگار همه را همه چیز را گذاشته‌ای و یکه و تنها می‌روی به جایی که مال تو نیست. حتی حتی اگر مطمئن باشی گذشتن از مرز برای رسیدن به حرم است؛ همان آرامش مطلوب. باز هم گذشتن از مرز مثل جان کندن است. گذشتن از مرز مثل اسباب کشی نیست. وقت اسباب کشی هم اضطراب داری، هیجان داری، ناآرامی. اما رد شدن از مرز فرق دارد. انگار به یک باره منقطع شده‌ای. همه چیز را گذاشته‌ای و رفته‌ای. همه‌چیز. گذشتن از وطن وحشتناک است. حتی اگر مقصد، وطنی دیگر باشد.. @Azdel252
گاهی وقت ها یک موتور پر سرعت درونم فعال می‌شود که فقط دلم می‌خواهد کاری انجام بدهم.کاری که نمود داشته باشد. کاری که بدانم اثری در جهان دارد. اما خب...
ما هر روز همدیگه رو می‌بینم. ذل می‌زنیم تو چشای هم. درباره شام و نهار و خریدای خونه حرف می‌زنیم. فقط باید یادمون بیاد چقدر همدیگه رو دوست داریم...
مهم اینه که ما هنوزم همو داریم..
دونه دونه جدا میشیم و هرکدوممون پرت میشیم یه گوشه.. بی‌بی جان، ممنونم که اجازه دادین توی شهرتون نفس بکشیم. قوت بدین که قدر شهرتونو بدونیم:)
✅️رضا علیه السلام: مَن سَألَ اللّه التَّوفیقَ و لَم یَجتَهِد فَقَدِ استَهزَأَ بِنَفسِهِ 👌هر کس از خدا توفیق بخواهد و تلاش نکند، خود را مسخره کرده است بحارالأنوار جلد78صفحه356 @Azdel252