eitaa logo
ازدل...
25 دنبال‌کننده
45 عکس
6 ویدیو
0 فایل
_ازدل انار چه می‌زند بیرون؟ _بعضی‌ها می‌گویند خون، بعضی‌ها می‌گویند دانه‌های یاقوت! باید ببینیم ازدل انار ما چه بیرون می‌زند.. شرمنده‌ اگه مفید نیستم. کپی فقط با لینک یا #فانوس می‌شنوم :) @Ome_Ali
مشاهده در ایتا
دانلود
مهلت مطالعه تا دوشنبه ۵ آبان
چه لحن و جمله های دلبری. این مدل سبک های قدیمی رو دوست دارم. بریم ببینیم داستان چطوره...
اولین تجربه سینما با بچه رو امشب تجربه کردم.🥲 تصورش خیلی وحشتناک بود. اما خدارو شکر پسر کوچولو باهامون راه اومد و گوشه سالن اتوبوس بازی می‌کرد😅 خودم بیشتر از اینکه استرس جنگ و شهدا رو داشته باشم استرس اینو داشتم که کارگردان بتونه فیلم رو خوب جمع کنه🙈 در مورد داستان چیزی نمیگم تا خودتون ببینید. هر موقع از پرده اومد پایین بیشتر میگم. @Azdel252
سه نفری رفتیم مزار شهدا. یکی‌مون موسیو کمال خونده بود اون یکی فیلم مجنون رو دیده بود و منم جمعه دوم آوریل رو خونده بودم و همون‌طور که قول دادم رفتم سر مزارشون. سر مزار شهید کمال کورسل نشستیم و کتاب خوندیم. و من هنوز به غربت و مظلومیت شهید ابراهیمی فکر می‌کنم. انشاالله رزق شهدایی و رزق کتابخوانی‌مون همیشه برقرار باشه. @Azdel252
این شمشاد ها تنها مرز بین مردن و زنده شدن بود... با چشم‌های خودم دیدم که چقدر به مرگ نزدیک و از شهادت دوریم.. @Azdel252
بعضی وقتا پاییز دست میندازه به یقه‌ام و یک ضرب میگه: برو دانلودش کن، تو باید برای بار صدم هری پاتر ببینی!
. و گفت: ازدل‌
ها
، دل آن است که زنده است به نور فهم از خدای... . | @Azdel252
همین دیگه کپشن نمیخواد که @Azdel252
_مامان بیا بهت نشون بدم . با چشمانی گرد شده که برق هم می زند نگاهم می کند و دستانش را جلوی دهانش نگه داشته. خمیازه می کشم و چین به پیشانی ام می اندازم. _چیو؟ _باهَت بیای . امیر علی پودر سِفنجون رو تو پله ها ریخته. ابرو هایم تو هم می روند و فکرم می رود سراغ ترجمه . «سِفنجون» یعنی «فسنجون» . سیل سوالات توی سرم رژه می روند. چرا باید پودر فسنجان توی پله ها باشد؟ مگر امیرعلی می تواند پاکت پودر را باز کند ؟ مگر فسنجان پودر دارد ؟ لابد طعم‌دهنده ای چیزی باید باشد. اصلاً چرا روی پله ها ؟ زبان باز می کنم و بلندتر می پرسم : _پودر سفنجون رو پله چیکار میکرده؟ دخترک خنده ی ریزی می کند . _خب رو همّه ی پله ها هست. کلمه ی «همه» را بلند و کش دار و با تشدید می گوید. نیم خیز می شوم . ذهنم همه ی داده هایی که ممکن است رنگ فسنجان باشند و پودر هم باشند را کنار هم می گذارد. جورچین خرابکاری تکمیل می شود. دوربین گوشی را باز می کنم و می دهم دست دخترک . _برو از پودر سفنجون عکس بگیر. می دود طرفم و گوشی را روی هوا می زند و می پرد سمت پلّه ها. کمی بعد ، دخترک لی لی کنان عکس را می رساند و یقین حاصل می کنم ، گلدانی خاکش را باخته و من خوابم را. 🌐 @SeratMotlagh
ازدل...
#روز_نوشت #گفتگو #شیرین_زبانی _مامان بیا بهت نشون بدم . با چشمانی گرد شده که برق هم می زند نگاهم م
اینکه می‌فهمی همدرد داری اونم دقیقا زمانی که میخوای منفجر شی خیلی آرومت می‌کنه🤦‍♀