🔘 زمان انتخاب است؛ کدام تفکر⁉️
✍ایران حرم است
#بچه_حزب_اللهی
@BACHE_HEZBOLLAHi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨بازگست نابودگر
مراقب باشید
#بچه_حزب_اللهی
@BACHE_HEZBOLLAHi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خوشا به سعادتش/یک عمر نوکری و حال عاقبت بخیری
سیاه پوشان ودر حال لبیک گویی
یا حسین (ع)
#بچه_حزب_اللهی
@BACHE_HEZBOLLAHi
بچه حزب اللهی
#داستان_واقعی #روایت_انسان #قسمت_پنجاه_هشتم🎬: مدتها بود که عموره در زندان به سر می برد بی آنکه به
#روایت_انسان
#قسمت_پنجاه_نهم🎬:
عموره لبخندی زد و آغوشش را گشود انگار بوی بهشت از او جاری بود و گفت: من عموره ام، دخترکت، همان که از خدای یکتا دم زدم و دل در گرو مهر عبدالغفار نهادم و شما به جرم بندگی خدای یکتا و مهر نوح، از ترس مترفین و اشراف مرا در این اتاق حبس کردید تا از دنیا بروم.
زمران که انگار گیج و منگ بود با لکنت پرسید: آ..آ...آخر چگونه ممکن است؟! و با اشاره به اتاق بزرگ محبس ادامه داد:
تو به جز هوا در این اتاق، نه آبی برای نوشیدن داشتی و نه نانی برای خوردن، حتی اگر مورچه هم میبودی باید میمردی، چگونه هست که اینچنین سرحالی؟! این لباس های زیبا و این گلهای رنگارنگ و این صورتی که از جوانی و زیبایی و لطافت می درخشد حاصل کدام تغذیه و رسیدگی ست که من نمی دانم؟!
عموره دستان پدر را در دست گرفت و گفت: مگر عبدالغفار نگفت که خدایی جز خدای یکتا وجود ندارد؟!مگر ندیدی قدرت خدایش را؟!
زمران سرش را به نشانه تایید تکان داد و عموره لبخندش پررنگ تر شد و گفت: روزهای اول حبس، از پشت این در بارها فریاد زدم تا شما را آگاه سازم که در اشتباه هستید امیدوار بودم فریادهایم اثر کند و مرا ببخشید و از مرگی دردناک نجات دهید، اما شما گوشی برای شنیدن نداشتید.
کم کم نیرویم تحلیل رفت و به جایی رسیدم که با مرگ فاصله ای نداشتم، درآن زمان فکری به ذهنم رسید، عبدالغفار تعاریف زیادی از خدایش می کرد و من به چشم خودم دیده بودم که چگونه با طنین صدای نبی خدا بتکده به لرزش افتاد و...پس رو به درگاه خدا کردم و دست توسل به آسمان بلند کردم و از خدای نوح کمک گرفتم و اینبار به مدد پروردگار امید بستم.
حرفهای زیادی با خدا زدم و کم کم پلک چشم هایم روی هم آمد، در حالت اغما بودم که احساس کردم کسی قطرات آبی به صورتم می پاشد.
نای باز کردن چشم هایم را نداشتم و فکر می کردم که آخر عمرم است و دچار توهم شده ام و لحظاتی بعد شیرینی عسل را در دهانم حس کردم، با تمام وجود آب دهانم را فرو دادم، گویی کسی عسل در دهانم ریخته بود و قوتی گرفتم و چشمانم را باز کردم، با دیدن مرد پیش رویم، ناخوداگاه از جا برخاستم و گفتم: یا نبی خدا! من مرده ام یا زنده؟! خواب می بینم یا بیدارم؟!
عبدالغفار لبخندی زد و فرمود: توکاملا بیدار و هوشیاری....
دو زانو در مقابل نوح نشستم و گفتم: چگونه تو را به این اتاق راه داده اند؟! چه کردی که مرا عفو کردند؟!
نوح نگاه خیره اش را به زمین دوخته بود و گفت: تو از خدای یکتا کمک خواستی و من به امر خداوند به اینجا آمده ام، وقتی خداوند اراده کند تمام قفل ها باز و تمام حصارها برداشته میشود و من مأمورم تا تو در این زندان هستی هر روز برایت غذا و نوشیدنی بیاورم...
عموره به اینجای حرفش که رسید لبخند شیرینی زد و گفت: از آن روز به بعد هر روز نوح برایم غذا می آورد و نه تنها غذا بلکه به من احکام دین و اعتقادات واقعی را آموزش میداد.
عموره که انگار مستاصل شده بود دست پدرش را در دست گرفت و گفت: پدر! آیا دیدن این معجزه از جانب عبدالغفار برای تو کافی نیست تا به خدای او ایمان آوری و اجازه دهی من با او ازدواج کنم؟! و بعد بغضی شدید گلویش را گرفت و با لحنی گرفته گفت: نمی دانم امروز چرا نوح هنوز نیامده، من عاشق خدای او شدم و از عشق خدا به عشق او رسیدم، دلم برایش تنگ شده و با التماسی در نگاهش به زمران چشم دوخت و ادامه داد: پدر اجازه بده با نوح ازدواج کنم و همانند حوا که همسفر حضرت آدم شد، من هم همسفر و همراه پیامبری از پیامبران خدا شوم.
زمران که هنوز حالت گیجی را داشت، خیره به عموره حرفی نمیزد در این هنگام صدای مادر عموره که لحظاتی بود به هوش امده بود و سخنان عموره را میشنید بلند شد وگفت: ای زمران! این معجزه بزرگ را نمی شود انکار کرد...
زمران نفسش را محکم داخل کشید انگار میخواست این بوی بهشت را درون وجودش جاری سازد و گفت: من هم به خدای عبدالغفار ایمان آوردم، برخیز زن، برخیز باید بساط عروسی را فراهم کنیم، دیگر برایم مهم نیست ملا و مترفین چه می گویند، همانا خداوندی که یک سال عموره را از مرگ محافظت کرده تکیه گاه خوبی ست که به آن تکیه کنیم و ما را نیز محافظت کند
در این هنگام مادر عموره کِل کشان از اتاق خارج شد.
و خیلی زود خبر این معجزه بزرگ و عروسی عبدالغفار(نوح) با عموره دختر زمران دهان به دهان در بین شهر چرخید و همه خبردارشدند که چه رخ داده است.
عموره با نوح ازدواج کرد تا همراه و دوشادوش او تبلیغ دین خدا را نماید و پاکی و صداقت این زن آنچنان زیاد بود که خداوند اراده کرده بود پیامبر بعد از نوح، حضرت سام از رحم عموره پای به این دنیا نهد و عموره هم همسر پیامبر باشد و هم مادر پیامبری دیگر....
ادامه دارد...
📝به قلم:ط_حسینی
🌕✨🌕✨🌕✨🌕✨🌕
#بچه_حزب_اللهی
@BACHE_HEZBOLLAHi
🔴سرلشگر پاسدار، احمد متوسلیان برای همیشه رفت.
🔹️امروز سالروز ربوده شدن حاج احمد متوسلیان عزیز ما است،
🌹ای احمد عزیز خدا میداند اشتیاق ما برای دیدن شما از اشتایق رسیدن نوزاد به آغوش مادرش بیشتر است، در این سال ها که در خصوص شما مطلب وتحلیل وتحقیق می کردیم بیشتر عاشق شخصیت حیدری و پر استقامتت شدیم ، مغزم هر چی میگفت نوشتیم ...اما قلبمان منتظر ات هست بیا احمد
🙏حاج احمد عزیز ببخشید که نتوانستیم آن منافقان که شما را دندان کرم خورده و یا عنصر نامطلوب نامیدند را از رده خارجکنیم، انشاءالله مانند خودت در راه نابودی صهیونیست ها قدم ور داشته باشیم.
⚠️متاسفانه این آخرین سکانسی است که از احمد متوسلیان داریم، بعد از اینکه سوار ماشین میشوند به تور ایست بازرسی میرسند درگیری لفظی پیش آمده باعث میشود شیر فتح المبین و طریق الی بیت المقدس از ماشین پیاده شود و با مامور فالانژیست درگیر شود و با ضرب گلوله به شهادت برسد، روایت دیگری هست مبنی بر اینکه همان شب آنها به شهادت رسیدند اما راوی داستان میگویید ماشین پشتی حاج احمد اینا شاهد تیر اندازی بود.
🔔همچنین خوب است نقل کنیم از ماجرای اسیر شدن یکی از بچه های تیپ ۲۷ در سوریه توسط اسراییل اشتباهی به جای حاج احمد ...!!خود وی روایت میکند که چگونه وی را شکنجه میکردند از شکنجه های روحی و جسمی و جمله معروف افسر عالی موساد، این احمد متوسلیان کیه؟
وی در ادامه گفت با گریه به شهید همت میگفتم کاش احمد دست اونا نیوفته، شهید همت نیز به گریه افتاده و میگفت بعد از احمد چه کنیم؟
🙏واقعا بعد از رفتن احمد، کوه گم شد..
#بچه_حزب_اللهی
@BACHE_HEZBOLLAHi
⭕️🖊یکی از مهم ترین آزمون های هر کدوم از ماها داره زمانش میرسه
🔔برای چندمین بار میگیم اینبار رای به اقتصاد و معیشت و حجاب و فیلتر و این مسائل نمیدید اینبار برای اصل موجودیت نظام و انقلاب و کشور و جمهوری اسلامی دارید رای میدید ...
❌️شاید سخت ترین آزمون باشه ولی انتخاب اصلح به شدت واضح و مشخص
🙏کمتر از ۲۴ ساعت باقی مونده و هر چی در توان دارید بذارید برای انقلاب و نظام و کشور
🙏اوائل انتخابات هم در تحلیل و صحبتها گفتیم از حساسیت این انتخابات و دوم #آخرین آزمون های ماست ...
⚠️اینایی که میگیم شعار و حرف قشنگ نیست، آیندتونه
👈همه چی دست خودتونه که حجم اتفاقات در داخل و خارج این کشور چطور باشه
📌در گیر خودمون و داخل باشیم ویا اقتدار جهانی و برقراری تمدن نوین اسلامی
✌️مسئله خیلی فراتر از چارتا مسئله اقتصادی و این چیزاست ...
انتخاب درست لازمه ی حرکت به سوی پیروزی وشکوفایی واقتدار
#بچه_حزب_اللهی
@BACHE_HEZBOLLAHi
✅ رییس جمهور امریکا جو بایدن خیلی وقته که کنار گذاشته شده و تنها بدل او در حال نشان داده شدن به رسانه ها میباشد
⚠️اینم تحلیل ونظر ما
به زودی بایدن کنار میره و یک خانم جایگزینش میشه.
#بچه_حزب_اللهی
@BACHE_HEZBOLLAHi
بچه حزب اللهی
🚨بازگست نابودگر مراقب باشید #بچه_حزب_اللهی @BACHE_HEZBOLLAHi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بازگشت نابودگر ۲
فقط جهت یاد اوری دوستان فراموش کار
که الان میگن چرا گوشت گران شده ویا مرغ و مسکن و ماشین .....
⭕️🖊در این دوقسمت نابودگر ۱ و ۲
به وضوح دیدید که اینها با عملکرد دقیق ونابودگر خود که همگی با برنامه واز پیش طراحی شده بود چگونه معیشت واقتصاد را نابود و پس از ان طرح بردگی نوین را در ایران استارت زدن
)نابودی کارخانه ها ، نابودی هسته ای ، کشاورزی، فرهنگ وووووو.....
❌️پایه ها را ویران کردند
❌️کانون خانواده ها را تخریب کردن
❌️بیکاری . فقر وتهی دست شدن کارگران برای اجرای طرح بردگی نوین
#بچه_حزب_اللهی
@BACHE_HEZBOLLAHi
بچه حزب اللهی
بازگشت نابودگر ۲ فقط جهت یاد اوری دوستان فراموش کار که الان میگن چرا گوشت گران شده ویا مرغ و مسکن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️🖊شروع تحریم با خیانت دوستان آقای #پزشکیان در مجلس بود و در ادامه با فریب دادن مردم برای برداشتن آن تحریم خود ساخته دولت تشکیل دادن تحریم را بر نداشتن و با خیانت ها و بحران سازی، هر روز یک کمبود و قحطی را به مردم می چشاندند و میگفتند با تحریم ما نمیتوانیم کار کنیم
❌️ تشکیل #دولت_سوم_روحانی یعنی تکرار دوباره این چرخه ، یعنی ما نمیتوانیم کار کنیم ، یعنی نمیگذارند ما کار کنیم ، یعنی دو باره قحطی پوشک ، شیر خشک ، قائله بنزین ، چاپ نکردن کارت ملی به خاطر تحریم، کمبود گوشت ،کمبود مرغ ، نبود دارو ، نبود واکسن به بهانه fatf، نبود قوطی رب گوجه ، دوباره ذلت دادن مردم با قضیه نفت در مقابل غذا و اینستکس ظریف ، کشته شدن مردم در صف های سبد کالا ، ربط آب خوردن به تحریم ، تعطیلی فناوری های فضایی و های تک کشور ، و ... خلاصه شکنجه دادن مردم برای پذیرش شکست و اجبار حاکمیت به مفت فروختن سرمایه های ملت به غربی ها
💬سخنان استاد حسن عباسی
#بچه_حزب_اللهی
@BACHE_HEZBOLLAHi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اهتزاز بزرگترین پرچم فلسطین در جهان روی بام پایتخت ایران
بزرگترین پرچم فلسطین در جهان طی مراسمی با حضور خانواده شهدای فلسطینی در برج پرچم ایران به مدت یک روز به اهتزار درآمد،
#بچه_حزب_اللهی
@BACHE_HEZBOLLAHi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ هوالحکیم
لا حول و لا قوه الا بالله
العلی العظیم
🔸 همانند ۱۳۹۲
رأی ما به سعید انقلاب،
برای دفع جبهه اشقیا،
و زمینه سازی برای
نیل به تمدن اسلامی.
💚ان شاء الله همراه با تمامی بزرگان انقلاب وخانواده شهدای مدافع حرم ، وطن وانقلاب اسلامی ایران ....💖....
#بچه_حزب_اللهی
@BACHE_HEZBOLLAHi
آیا شما دکترخاموشی را می شناسید؟
در بیمارستان قلب شهید رجایی، جراح قلبی حضور داشت که به دکتر خاموشی مشهور شده بود. او در هفته بیش از چهار بیمار قلبی را جراحی می کرد اما از هر سه جراحی فقط یک جراحی موفق بود و از هر سه بیماری که زیر دست او می رفتند یک نفر برای همیشه از درد و رنج بیماری قلبی راحت می شد و صدای ناله اش خاموش و به رحمت خدا می رفت.
او کسی نبود جز دکتر مسعود پزشکیان جراح قلب که به همین دلیل قرارداد همکاری او با بیمارستان شهید رجایی بخاطر شکایت های مکرر مردم لغو شد.
#خیانت_خواص
#بچه_حزب_اللهی
@BACHE_HEZBOLLAHi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨توایکه دست اویز بازی قدرت دیگران شدی
⭕️دست پیرمرد ۷۰ ساله را میگیرند و میکشند
ظاهراً پزشکیان نه احترامی میان آنها دارد نه جایگاهی
⚠️این وابستگی و نداشتن پرستیژ و جایگاه برای یک رئیس جمهور،حق ما مردم ایران نیست...
#آگاهی
#نه_به_دولت_سوم_روحانی
❍
#بچه_حزب_اللهی
@BACHE_HEZBOLLAHi
بچه حزب اللهی
#روایت_انسان #قسمت_پنجاه_نهم🎬: عموره لبخندی زد و آغوشش را گشود انگار بوی بهشت از او جاری بود و گفت
با توجه به اهمیت این قسمت داستان روایت انسان ورفع خستگی وارامش قلب دوستان ودوری از استرس این ایام در موضوع انتخابات منتظر باشید ✌️قسمت بعدی داستان تا لحظاتی دیگر بارگذاری میشود
ارادتمند شما خوبان کانلا بچه حزب اللهی هستیم ❤️🌹🌹🌹🌹🌹
التماس دعا @Pirekharabat313
#بچه_حزب_اللهی
@BACHE_HEZBOLLAHi
بچه حزب اللهی
با توجه به اهمیت این قسمت داستان روایت انسان ورفع خستگی وارامش قلب دوستان ودوری از استرس این ایام د
#روایت_انسان
#داستان_واقعی
#قسمت_شصت🎬:
حضرت نوح پس از ۹۵۰ سالی که تمام تلاشش را کرد تا قومش را به دین خدا دعوت کند، اینک با بدنی پر از زخم در محضر خدا بود و خاطرات گذشته را در ذهنش مرور می کرد، او با عموره ازدواج کرد و حاصل این ازدواج به دنیا آمدن «سام»بود، عموره اولین کسی بود که به حضرت نوح ایمان آورد و در راه تبلیغ دین خدا همراه و دوشادوش نوح تلاش می کرد اما نوح همسر دیگری نیز اختیار کرده بود که از او نیز پسری به نام«کنعان» داشت، اما هر چه که سام با ایمان و اعتقاد محکم بود، کنعان بی ایمان و ظاهربین بود و کنعان و مادرش در ظاهر، سخن نوح را می پذیرفتند اما در باطن با نوح و اعتقاداتش مخالف بودند و عناد می ورزیدند.
نوح آه کوتاهی کشید و رو به درگاه خدا نمود و فرمود: حال که نهصدو پنجاه سال زحمت کشیدم و جز یاران اندکی نصیبم نشد، شما می فرمایید که دیگر امیدی به هدایت قومم نیست، پس چه باید بکنم؟! آیا رسالت من در همینجا تمام است؟!
خداوند بوسیله فرشته وحی به او فرمود: ای نوح! لازم نیست دیگر برای هدایت قومت تلاش کنی، دیگر وظیفه ای در این زمینه نداری و من مأموریتی دیگر بر عهده ات می گذارم، تو باید تمام تلاشت را برای انجام مأموریت دوم که متفاوت با ماموریت اولت هست انجام دهی.
نوح در فکر فرو رفت و سوال پرسید: این چه مأموریتی ست که متفاوت است؟!
خداوند فرمود: تو از این لحظه مأموری تا کشتی عظیمی بسازی، البته این کشتی تحت نظر من باید ساخته شود، ساخت این کشتی با تمام کشتی هایی که تا به حال در دنیا دیده ای و ساخته شده است، بسیار متفاوت است، نه بادبان دارد و نه پارو و...کشتی اعجاب انگیز که بر اساس طرح و نقشه ای که منِ خداوند به تو می آموزم باید بسازی...
نوح سر تعظیم فرود آورد و فرمود: ای خداوند حکیم! هر امری نمایی همان کنم، فقط قبل از شروع به ساخت کشتی از تو تقاضایی دارم، ای پروردگار مهربان! از تو می خواهم اگر می شود قوم گنهکار مرا ببخشی و یکبار دیگر به من فرصت دهی تا به سوی آنان روم و آنها را به راه الله بخوانم، شاید این بار به خود آیند و آرام تر زمزمه کرد: قلبم از اندوه میگیرد اگر عذاب بر ایشان نازل شود.
در این لحظه خداوند به او الهام فرمود: ای نوح! دیگر مرا نسبت به انسان های ظالم خطاب نکن و از من درخواست آمرزش آنها را نکن چرا که آنها جزو غرق شدگان خواهند بود.
حال دستور خداوند به نوح ابلاغ شده بود و فرشته وحی به آسمان بازگشت.
نوح دستی به زانویش گرفت و از جا برخاست و از شدت ضرباتی که بر بدن مبارکش فرو آمده بود لنگ لنگان به سمت چشمه رفت، در این هنگام یارانش به سوی او شتافتند.
آنها می دانستند که نوح با خدایش خلوت کرده و فرشته خداوند بر او نازل شده و فکر می کردند اینک زمان همان فرج و گشایشی ست که نوح بارها و بارها از آن سخن گفته بود.
یکی از یاران جلو آمد و گفت:....
ادامه دارد...
📝به قلم:ط_حسینی
🌕✨🌕✨🌕✨🌕✨
#بچه_حزب_اللهی
@BACHE_HEZBOLLAHi
بچه حزب اللهی
#روایت_انسان #داستان_واقعی #قسمت_شصت🎬: حضرت نوح پس از ۹۵۰ سالی که تمام تلاشش را کرد تا قومش را به
#روایت_انسان
#داستان_واقعی
#قسمت_شصت_یکم🎬:
حلقه یاران گرداگرد نوح تنگ شد و یکی از یاران جلو آمد و همانطور که نگاهش به سبدی از خرما که در کنار نوح وجود داشت، بود؛ گفت: به به! می بینیم که بر خلاف تن رنجور و پر از زخمتان روحیه شما شاداب است و انگار از آسمان ها برایتان تحفه هم رسیده...
نوح سبد خرما را جلو کشید و خرما را به یارانش تعارف کرد، هر کدام از آنها دانه ای خرما برداشتند.
یکی از مومنانی که گرد نوح جمع شده بودند خرما را نوش جان کرد و هسته اش را در دست گرفته بود و رو به ایشان گفت: ای نوح! آیا اینهمه سال رنج و سختی و کتک و ناسزا بس نیست؟! کی زمان وعده ای که پیامبران پیش از تو داده اند و تو هم بر آن تاکید کردی میرسد؟ اینک که فرشته وحی بر شما نازل شد نپرسیدی که چه زمانی فرج و گشایش ما رخ خواهد ؟! به خدا قسم که از اینهمه بی رحمی که نسبت به ما روا می دارند، دلمان خون است و روحمان زخمی ست.
حضرت نوح فرمود: ای یاران! من در این مورد هم از خداوند کسب تکلیف نموده ام و بدانید که خداوند فرمود: به مومنان بگو خرما بخورند و هسته های آن را
بکارند، هنگامی که آن هسته ها درخت های خرما شدند و ثمره به بار آوردند آن گاه فرج حاصل می شود.
یاران نوح تا این را شنیدند، چشمی گفتند و قرار شد که هسته های خرما را بکارند و طبق دستور خداوند عمل کنند.
آن ها
این کار را انجام دادند، سالها گذشت و هسته های خرما تبدیل به درختانی شد که سر به فلک کشیده بودند و حالا اولین بار خرمایشان هم چیدند، پس مومنین دوباره به نوح مراجعه کردند و درخواست وفای به عهد نمودند.
در این هنگام خداوند به نوح فرمود: ای نوح! به آن ها بگو از میوه های همین درخت های خرما بخورید و دوباره هسته های آن ها را بکارید تا تبدیل به درخت شوند
و میوه بدهند و گویی در این دستور خداوند یکی از سنت های الهی نهفته بود و آن سنت ابتلا و امتحان بود، خداوند میخواست مخلص ها را برای خودش سوا کند، او می خواست آنان که اعتقادی سست دارند بریزند و این سنت ریزش و رویش در تمام عصرها و قرن ها برقرار است.
در این اتفاق یک سوم مومنین دچار شک و تردید در حقانیت نوح شدند و به جمع کفار ملحق
شدند؛ آن ها به نوح گفتند احتمالا بقیه سخنانت هم مانند همین وعده ات دروغ بوده باشد.
اما حقیقت آن است که خدای ارحم الراحمین هیچ گاه در عقوبت و عذاب عجله نمی کند بلکه تا آخرین لحظه
ممکن برای هدایت انسان تلاش می کند.
مومنین باقی مانده به دستور خداوند عمل کردند و پس از آن که میوه های خرما برای دومین بار به ثمر نشست نزد
حضرت نوح آمدند و عرض کردند که آیا هنوز زمان ان نرسیده به وعده ات وفا کنی؟!
در این جا نیز خداوند دوباره دستور سابق را تکرار کرد و به آن ها امر کرد که هسته های همین خرماها را برای بار سوم بکارند.
در این اتفاق نیز یک سوم دیگر از مومنان باقی مانده دچار
کفر شدند و از گرد نوح پراکنده شدند.
و بعد از ریزش این مومنین هنگامه فرج مهیا شد.
خداوند متعال در امر هدایت به دنبال خلوص است و مومنان خالص را می خواهد. خداوند با جو زدگی و ظاهرسازی
مخالف است و کیفیت ایمان، برایش از کمیت مومنین مهم تر است. به همین خاطر در این ماجرا می خواهد تا
مومنین خالص، باقی بمانند و کسانی که ایمان شان ظاهری است در معرض امتحان و پالایش قرار گیرند.
و کاش مؤمنین حواسشان را جمع کنند،چرا که خداوند همیشه خواهان خلوص است پس در این زمانه خوف و خطر باید چنان بصیرتمان را افزایش دهیم که ما چون مومنین زمان نوح دچار ریزش نشویم، خداوند قرار بود عذابی بر قوم کافر نازل کند و اراده کرده بود که همه انسان ها به جز مومنین واقعی، در دریای خشم الهی غرق شوند و فقط مخلصین واقعی نجات می یافتند و اینک آخرالزمان چقدر شده است شبیه قرن های نخستین زمین....
ادامه دارد...
📝به قلم:ط_ حسینی
🌕✨🌕✨🌕✨🌕✨
#بچه_حزب_اللهی
@BACHE_HEZBOLLAHi