eitaa logo
بنام مرد 🇵🇸
254 دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
4.2هزار ویدیو
129 فایل
تاریخ شروع کانال :99/10/13 اسم کانال مخفف اسم شهداست ب: بابک ن: نوری ا : احمد م: مشلب م: محمد ر: رضا د : دهقان ادمین ↶ @FB_135_18 تبادل‌و‌مدیر ↶ @Shahidehdahe80
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ولۍ‌فڪرکن اربعین‌شده یہ‌کولہ‌پشتۍ‌ یہ‌چفیہ باسربند -یاابالفضل‌العباس- پرچمِ-یابقیة‌الله-بہ‌دوشت صداۍ‌مداحۍ‌-قدم‌قدم‌بایہ‌علم... اشڪ‌شوق😭💔 جاده:نجف-ڪربلا +اللهم‌الرزقنا‌یہ‌همچین‌حالۍ‌:)))💔
بسم رب‌الحسین:)♥️
7102923152.mp3
8.5M
زیـارت عاشـورا بـا صـداے حـاج قـاسـمـ…🙂 💔 🖤°|@BAMBenamemard|°🖤
1_1645557989
1.85M
السَّلامُ عَلَيْكَ يَا حُجَّةَ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا عَيْنَ اللَّهِ فِي خَلْقِهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا نُورَاللَّهِ الَّذِي يَهْتَدِي بِهِ الْمُهْتَدُونَ وَ يُفَرَّجُ بِهِ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْمُهَذَّبُ الْخَائِفُ السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْوَلِيُّ النَّاصِحُ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا سَفِينَةَ النَّجَاةِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا عَيْنَ الْحَيَاةِ...:)🌹✨ 🖤°|@BAMBenamemard|°🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•♥️🌼• چندروزی‌است‌کہ‌تامیشنوم‌حرفش‌را . . اربعین؛کرب‌ُبلااین‌دلِ‌من‌‌میریزد💔' 📆 ۱۹ روز تا اربعین... •• 🖤°|@BAMBenamemard|°🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•♥️🌼• 🎥 سفر رهبر انقلاب به مشهد رهبر انقلاب در سفر به مشهد مقدس به‌دنبال تغییر شرایط کرونایی کشور، در مراسم غبارروبی مضجع نورانی امام رضا علیه‌السلام که در روزهای پایانی ماه محرم برگزار شد، شرکت کردند 🖤°|@BAMBenamemard|°🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
!(...😢💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بنام مرد 🇵🇸
#معروفانه #شبهه_29 ❌ اخــراج میشــم، حقـوقــم رو ڪم میڪنـن❗️ 💎مرکز تخصصی آموزش و احیای واجب فر
❌ بعـد ۳۰ سال یاد امـر به معــروف افتادیــد⁉️ ــ ـ نه، از اول به فکر بودند! ولی کم کاری از مردم بوده! ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازه است👌🏻 پس زود باش تا دیرتر از این نشده❗️ 💎مرکز تخصصی آموزش و احیای واجب فراموش شده... @aamerin_ir 🖤°|@BAMBenamemard|°🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠♥️ 💠 🔹 امام باقر (علیه السلام): آنچه مظلوم و ستمدیده از دین ستمکار می گیرد، بیشتر است از آنچه ستمکار از دنیای مظلوم و ستمدیده می گیرد. بحارالانوار/ج 72/ ص311 ✍🏼 فردای قیامت، کارهای نیک ظالم را بر می دارند و به مظلوم می دهند و همین طور گناهان مظلوم را به ظالم می دهند. علاوه بر اینکه ظلم به دیگران با تربیت نفس در تضاد است. 🖤°|@BAMBenamemard|°🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آهنگ کیپاپی که متن عادیش داره ایلومیناتیو داد میزنه! دیگه ریورسش چه شود فکر کنم خودتون نمادگرایی هاشونو قشنگ متوجه بشید❗️ تک چشم 👁نماد شیطان پرستی است!! 🖤°|@BAMBenamemard|°🖤
بنام مرد 🇵🇸
💠| یــادت باشد  #Part_34 همکارش تماس گرفت که سر کوچه منتظر است. سریع حاضر شد. یک لباس سفید با راه
💠| یــادت باشد  و حالا دوباره خداحافظی، دوباره کوچه و این بار حمید! با دست اشاره میکرد که داخل بروم، ولی دلم نمی‌آمد. در سرم صدای فریادم را می‌شنیدم که داد میزد: حمید! آهسته تر. چرا اینقدر با عجله داری میری؟ بذار یه دل سیر نگاهت کنم؟! ولی اینها فقط فریاد های ذهنم بود. چیزی که حمید میدید نگاهم بود که تک‌تک قدم هایش را تا سر کوچه دنبال می‌کرد. پاهایش محکم و با اراده قدم بر می‌داشت. پاهایی که دیگر هیچ وقت قسمت نشد راه رفتنشان را ببینم. خودم را از پله ها بالا کشیدم و وارد خانه ای شدم که همه چیزش حمید را صدا میکرد. گویی در و دیوار این خانه از همیشه دلگیرتر شده بود. خانه ای که تا حمید بود با همه کوچکی‌اش دنیا دنیا محبت و مهربانی داشت. نفس کشیدن برایم سخت بود. خانه به آن با صفایی بعد از رفتن حمید برایم تنگ و تاریک شده بود. اذان که شد سر سجاده خیلی گریه کردم. بعد از نماز قرآن را باز کردم تا با خواندن آیاتش آرام بگیرم. نیت کردم و استخاره زدم. همان آیه معروف آمد که: ما شما را با جان ها و اموال می‌آزماییم، پس صبر پیشه کنید .... با خواندن این آیات کمی آرام‌تر شدم. با همهٔ وجود از خدا خواستم تا مرا در بزرگترین آزمون زندگی‌ام رو سفید کند. سجاده را که جمع کردم، چشمم به مُهرهایی افتاد که حمید روی اُپن گذاشته بود. به آنها دست نزدم. با خودم گفتم: خود حمید هر وقت برگشت، مُهر ها رو بر می‌داره. هر چیزی را که دست زده بود، آویزان کرده بود و یا جایی گذاشته بود، همان‌طور دست نخورده گذاشتم بماند .... •♡• •♡• •┈┈••✾•◈◈◈◈◈◈◈◈◈•✾••┈┈• ✒️ ★᭄ꦿ↬@BAMBenamemard🍃 •┈┈••✾•◈💠◈•✾••┈┈• کپی آزاد√ انتشار خوبیها صدقه جاریه🌿:)
بنام مرد 🇵🇸
💠| یــادت باشد  #Part_35 و حالا دوباره خداحافظی، دوباره کوچه و این بار حمید! با دست اشاره میکرد ک
💠| یــادت باشد  قسمت پایان ... خیلی زود تنهایی ها شروع شد؛ درست مثل روزهایی که زندگی مشترکمان را شروع کردیم. خیلی زود همه چیز رفت به صفحه بعد. همه چیز برگشت به روزهای بی حمید؛ با این تفاوت که حالا خاطره هایش هر کجا یک جور به سراغم می آید. شبیه پروانه ای بی پناه که به دست باد افتاده باشد، سر مزارش آرام می گیرم ... جریان بعد از شهادت آن قدر سخت است که قابل مقایسه با تدفین و آخرین دیدارها در معراج نیست. بارها پیش خودم گفته ام اگر قرار باشد حمید زنده شود و دوباره به شهادت برسد، هیچ وقت برای شهادتش گریه نمی کنم، چون اتفاقات بعد از شهادت به مراتب جان سوزتر از این فراق است. روزهایی بوده که مریض بودم و چشمم به در خشک شده.... دوست داشتم تا خود حمید بیاید و فقط یک لیوان آب به دستم بدهد، ولی فقط حسرتش برایم مانده است. هنوز نتوانسته ام خودم را با این شرایط وفق بدهم ... روزهای خیلی سخت بر من گذشته،؛ روزهایی که با یک صدا، با یک یادآوری خاطره. با دیدن یک زن و شوهر کنار هم بی اختیار گریه کرده ام. روزهایی که همه چیز خاطره حمید را به یادم می انداخت؛ از شنیدن مداحی هایز که دوست داشت گرفته تا بوی عطرهایی که می زد. روزهایی که حرف های خیلی تلخی می شنیدم. این که حمید برای پول رفته، این که شما حقوقتان از نظر شرعی مشکل دارد، چون حمید برای ایران شهید نشده است. حرف هایی که هر کدامشان مثل نمک روی زخم، وجودم را به آتش می کشد. هیچ عقل سلیمی قبول نمی کند در برابر پول چنین کاری بکند. این که همسرت دیگر نباشد، فقط در خواب بتوانی او را ببینی و وقتی بیدار می شوی نبودنش آن قدر آزارت بدهد که دوست داشته باشی فقط بخوابی و او را دوباره ببینی؛ ولی تا کجا؟ تا کجا می شود فقط خواب بود و خواب دید؟! گاهی از اوقات حس می کنم حمید شهید نشده. فکر می کنم شاید گمش کرده باشم. با قاب عکسش صحبت می کنم. کفش هایش را می پوشم و راه می روم. صدای موتور که می آید فکر می کنم حمید است که برگشته. آیفون را برمی دارم و منتظرم حمید پشت در باشد. از.... کوچه که رد می شوم می ایستم شاید حمید هم از سر کوچه پیدایش بشود. شب های جمعه ساعت یازده منتظر هستم زنگ خانه را بزند و بگوید:" رفته بودم هیئت. جلسه طول کشید. برای همین دیر اومدم." و فکرهایی که هیچ وقت دست از سر آدمی بر نمی دارد " .... •♡• •♡• •┈┈••✾•◈◈◈◈◈◈◈◈◈•✾••┈┈• ✒️ ★᭄ꦿ↬@BAMBenamemard🍃 •┈┈••✾•◈💠◈•✾••┈┈• کپی آزاد√ انتشار خوبیها صدقه جاریه🌿:)