eitaa logo
بنام مرد 🇵🇸
254 دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
4.2هزار ویدیو
129 فایل
تاریخ شروع کانال :99/10/13 اسم کانال مخفف اسم شهداست ب: بابک ن: نوری ا : احمد م: مشلب م: محمد ر: رضا د : دهقان ادمین ↶ @FB_135_18 تبادل‌و‌مدیر ↶ @Shahidehdahe80
مشاهده در ایتا
دانلود
این روزها فقط گفتن جمله خواهرم خواهرم ڪافۍنیست😕 اول باید بگیم برادرم 😏 دشمن قبل ازاینڪه و رو از دختران وخانم ها بگیره و و از پسرها ومردها گرفته 😔 این روزها زن هاۍزیادۍ رو میبینیم ڪه همراه همسرانشون تو خیابون راه میرن و انقدر بدحجابن ڪه نگاه👀خیلیا رو به خودشون جلب میڪنن اون لحظه میگیم چه مرد بۍغیرتۍ داره 😏😏 مردهاۍایرانۍبه و پرستۍمعروفن😊☺️ برادرم حرمت خون شهدا رو نگه دار شهدا غیرتشون ورد زبون بود پس ڪارۍنڪن ڪه خداۍنڪرده بهت گفته بشه بۍغیرت 😢😓 🗣 •┈┈••✾•🍃🌻🍃•✾••┈┈• 🆔 @BAMBenamemard
بیداری…؟؟؟ بی قرارم اینك … پشت خطݥ… وصلی ؟؟؟📞 خواهرم باتوسخن میڴویم .. اگر آقا؁ غریبم آید..🌸.. و بگوید دختر..🧕🏻.. سالها پشت در اڴر من ماندم😔 این همہ ۍ غربٺ خواندݥ همہ اۺ وصل به ڴیسوے تو بود ... چه جوابی دار؎؟؟؟😔 اگر آقا ڱوید از سر ݣھ تو کرد؎ آواز من ندارم چه جوابی دار؁ ..😞..؟ هنوزم وصلی..📞..¿¿ تو رو قسم قطع نݢݧ سالها منتظرم رحمۍ ݢݩ .. ✨🌱
‹♥️📌› •• درایـن‌آلودگـی‌شهـر🖐🏻! چہ‌پـوششـی‌بهتـرازچآدر؟! درزبآن‌عـربی‌''چ''نـدآریـم🍂.. چـآدریعنـی‌↓•• جـاے‌دُر‌وگـوهـــر🎻..! ! تومـثل‌دُر‌گـرآن‌قیمـت‌هستـۍ.. قـدرخودتـوبدون:)🖐🏼! ••
. . همیشه از پدرم متنفر بودم مادر و خواهرهام رو خیلی دوست داشتم اما پدرم رو نه آدم و بی حوصله ای بود اما بد اخلاقیش به کنار می گفت: درس می خواد بخونه چکار؟ نگذاشت خواهر بزرگ ترم تا 14 سالگی بیشتر درس بخونه ... دو سال بعد هم عروسش کرد اما من، فرق داشتم من درس خوندن بودم بوی کتاب و دفتر، مستم می کرد می تونم ساعت ها پای کتاب بشینم و تکان نخورم مهمتر از همه، می خواستم بخونم، برم سر کار و از اون و اخلاق گند پدرم خودم رو نجات بدم چند سال که از خواهرم گذشت یه نتیجه دیگه هم به زندگیم اضافه شد به هر قیمتی شده نباید ازدواج کنی شوهر خواهرم بدتر از پدرم، ناجوری بود،یه ارتشی بداخلاق و بی قید و بند دائم توی مهمونی های باشگاه افسران، با اون همه فساد شرکت می کرد اما خواهرم اجازه نداشت پاش رو از توی خونه بیرون بزاره مست هم که می کرد، به شدت رو کتک می زد این بزرگ ترین زندگی من بود ... مردها همه شون عوضی هستن ... هرگز ازدواج نکن ... هر چند بالاخره، اون روز برای منم رسید روزی که پدرم گفت هر چی درس خوندی، کافیه ... بالاخره اونروزاز راه رسید ...موقع خوردن صبحانه،همونطورڪه سرش پاین بود ...باهمون اخم و لحن تند همیشگے گفت ...هانیه...دیگه لازم نڪرده از امروز برے مدرسه ... تااین جمله رو گفت،لقمه پریدتوے گلوم ...وحشتناڪ ترین حرفے بود ڪه مے تونستم اون موقع روز بشنوم ...بعدازڪلے سرفه،درحالےڪه هنوز نفسم جا نیومده بود ...به زحمت خودم رو ڪنترل ڪردم و گفتم ...ولےمن هنوز دبیرستان ... خوابوندتوےگوشم...برق ازسرم پرید ...هنوزتوےشوڪ بودم ڪه اینم بهش اضافه شد - همین ڪه من میگم ...دهنت رومے بندے میگے چشم...درسم درسم...تاهمین جاشم زیادے درس خوندے ... ازجاش بلندشد ...بادادو بیداد اینها رو مے گفت و مے رفت ...اشڪتوےچشم هام حلقه زده بود ...امااشتباه مے ڪرد،من آدم ضعیفے نبودم ڪه به این راحتے عقب نشینے ڪنم ... ازخونه ڪه رفت بیرون ...منم وسایلم رو جمع ڪردم و راه افتادم برم مدرسه ...مادرم دنبالم دوید توے خیابون ... -هانیه جان،مادر...توروقرآن نرو ...پدرت بفهمه بدجور عصبانے میشه ...براےهردومون شر میشه مادر ...بیا بریم خونه ... امامن گوشم بدهڪار نبود ...من اهل تسلیم شدن و زور شنیدن نبودم ...به هیچ قیمتے ... به روایت همسر و دختر شهید 🌸