منطق یه اصلاح طلب میگه تمامی کار های مثبت این دولت پای دولت قبله ولی مسئول کار های منفیش دولت فعلیه.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سفیر اسبق ایران در برزیل: اگر دولت قبلی کار را رها نمیکرد 10 سال قبل عضو بریکس میشدیم!
محسن شاطرزاده، سفیر اسبق ایران در برزیل:
موافقت برزیل و آفریقای جنوبی را گرفته بودیم ولی دولت یازدهم و دوازدهم کار را رها کرد و اقدامی نکرد وگرنه 10 سال قبل عضو #بریکس میشدیم.
با درخواست جدید ایران و سخنرانی رئیسی، استارت کار زده شده است.
ظرفیت اقتصادی بریکس 10 برابر پیمان شانگهای است.
🚀فوری/پرتاب تحقیقاتی ماهوارهبر ذوالجناح انجام شد
سخنگوی فضایی وزارت دفاع: پرتاب ماهواره بر ذوالجناح با هدف زیرمداری انجام گرفته است و به حول قوه الهی مرحله سوم توسعه ی این ماهواره بر ترکیبی با بهره گیری از اطلاعات حاصل از این پرتاب آغاز گردیده است.😎🇮🇷
این ماهوارهبرِ سه مرحلهای از نظر ویژگیهای فنی، قابل رقابت با ماهوارهبرهای روز دنیا است که دارای دو مرحله پیشرانش جامد و یک مرحله با پیشرانش مایع است
یونان نفتکش حامل نفت ایران را آزاد کرد
🔹خبرگزاری فرانسه نوشته یونان نفتکش نفتکش روسی حامل نفت ایران را که دو ماه پیش به درخواست آمریکا توقیف کرده بود، آزاد کرد.
آمریکا رو به افول است. این وضعیّتی که آمریکاییها دچارش شدند عامل بلندمدّت دارد؛ اینها در طول تاریخ وضعیّتی را به وجود آوردند که نتیجهاش همین است و به این آسانیها علاجشدنی نیست. این سنّت الهی است، اینها محکومند به اینکه ساقط بشوند، محکومند به اینکه افول کنند.
افول آمریکا» که به کاهش قدرت ژئوپولتیک، نظامی، اقتصادی، مالی، اجتماعی و فرهنگی آمریکا اشاره دارد مسئلهای است که از مدتها پیش توسط دانشمندان و متفکرانی در داخل خود آمریکا و سایر نقاط جهان، پیشبینی شده و مورد تأکید قرار گرفته است.
#افول_آمریکا
🔴کشف ۵۰ هزار تن گندم احتکارشده توسط سازمان اطلاعات سپاه
🔹نیروهای سازمان اطلاعات سپاه و بازرسان جهاد کشاورزی ۵۰ هزار تن گندم دولتی احتکار شده را در یکی از کارخانههای تولید آرد حومه اصفهان کشف و ضبط کردند.
🔹صاحب این کارخانه سهمیه گندم دولتی را دریافت کرده بود تا به آرد یارانهای تبدیل و به نانواییها عرضه کند. صاحب این کارخانه موجودی گندم دولتی دریافت شده را صفر اعلام کرده بود، وی مدعی شده بود این گندمها را از بازار آزاد تهیه کرده، اما هیچ سندی مبنی بر خرید از بازار آزاد ارائه نداد.
مصاحبه #زهرا_امیر_ابراهیمی (ققنوس خانوم) با روزنامه اسرائیلی:
انقلاب بعدی ایران، انقلاب زنان خواهد بود
آرام آرام #کد_ققنوس در حال افشا و اجرا است !
طراحی آشوب اینبار به رنگ صورتی (#انقلاب_صورتی ) که البته #پلنگ_صورتی بیشتر برازنده این جماعت دوزاری است
این سنگ قبر متعلق به #محمدرضا_کلاهی عامل انفجار #هفت_تیر با نام پوششی #علی_معتمد است. جمله "روحت شاد عزیز ما، شهید" اثبات هویت محمدرضا کلاهی است. اما چرا دولت هلند دفن او را با نام اصلی انجام نداد؟
پاسخ مشخص است: "چون اتهام میزبانیاش از تروریستها، اثبات میشد"
ششم تیر او را ترور کردند که حذفش کنند
غافل از آنکه خدا میخواهد از ترور هفتم تیر حفظش کند #ذخیره_الهی
گر نگهدار من آن است که من میدانم
شیشه را در بغل سنگ نگه میدارد
#رهبر_انقلاب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تشکیل #وزارت_بازرگانی یا #وزارت_واردات
چه بلایی بر سر تولید و اشتغال کشور می آورد؟
دکتر شهریار زرشناس قبلاً در این باره صحبت کرده اند!
امروز روز ثبت جهانی سازه های آبی شوشتر است افتخار میکنم تو ایران زندگی میکنم
ایران زیبای من
#IranInReality
زانیار متاپور که در نروژ افراد حاضر در کلاب را به گلوله بست یک #کورد بود که مدت ها ساکن سلیمانی عراق بوده ولی رسانه ها او را یک ایرانی معرفی میکنند٫ همین فرد اگر نویسنده بود میشد ﴿کورد کوردستان﴾ ولی حالا که اقدام به ترور کرده شده ﴿کُرد ایرانی﴾
کثافت بگیرن درب رسانه هاتون رو
هرچه قدر صنعت هوایی ایران با موشک خیبرشکن و ماهواره ی نور و ماهواره بر ذوالجناح باعث افتخاره!!!
صنعت زمینی با ارابه های مرگ سایپا و ایران خودرو آبروریزیه!!!
یعنی کجای کار میلنگه؟! 🤔
💢روایتی خواندنی از ماجرای ترور رهبر انقلاب در ششم تیر ۱۳۶۰ (قسمت اول)
🔹🔸چهار پنج روز از عزل بنیصدر میگذشت. جنگ با عراق و شورش منافقین بعد از اعلام جنگ مسلحانه با جمهوری اسلامی، بحث داغ محافل بود.
♦آیتالله خامنهای که از جبههها برگشته و خدمت امام رسیده بودند، بعد از دیدار، طبق برنامهی شنبهها، عازم یکی از مساجد جنوبشهر برای سخنرانی بودند. نیم ساعت زودتر از اذان ظهر به مسجد ابوذر رسیدند.
نماز ظهر تمام شد.
♦آقا در سخنرانی مقدمهای چیدند تا به اینجا رسیدند که: «امروز شایعات فراوانی بین مردم پخش شده و من میخواهم به بخشی از آنها پاسخ بدهم.»
♦بین جمعیت ضبط صوتی دست به دست شد تا رسید به جوانی با قد متوسط و موهای فری و کت و پیراهن چهارخانه و صورتی با تهریش مختصر که آن روزها کلیشهی چهره و تیپ خیلی از جوانها بود. خودش را رساند به تریبون. ضبط را گذاشت روی تریبون؛ درست مقابل قلب سخنران. دستش را گذاشت روی دکمهی Play. شاسی تق تق صدا کرد و روشن نشد؛ مثل حالت پایان نوار، اما او رفت.
♦یك دقیقه نگذشت که بلندگو شروع کرد به سوت کشیدن. آقا همینطور که صحبت میکردند، گفتند: «آقا این بلندگو را تنظیم کنید.» بعد خودشان را به سمت چپ کشیدند و از پشت تریبون کمی عقب آمدند و به صحبت ادامه دادند: «در زمان امیرالمؤمنین، زن در همهی جوامع بشری -نه فقط در میان عربها- مظلوم بود. نه میگذاشتند درس بخواند، نه میگذاشتند در اجتماع وارد بشود و در مسائل سیاسی تبحر پیدا بکند، نه ممکن بود در میدانهای...
انفجار ...
♦آقا که هنگام سخنرانی رو به جمعیت و پشت به قبله بودند، با یک چرخش ۴۵ درجهای به طرف چپ جایگاه افتادند. اولین محافظ خودش را بالایسر آقا رساند. مسجد کوچک بود و همان یك محافظ، به تنهایی تلاش كرد كه آقا را بیاورد بیرون.
♦امام جماعت، متحیر وسط مسجد مانده بود. چشمش به یك ضبط صوت افتاد كه مثل یک کتاب، دو تکه شده بود. روی جدارهی داخلی ضبط شكسته، با ماژیک قرمز نوشته بودند «عیدی گروه فرقان به جمهوری اسلامی».
♦بیرون از مسجد، در آغوش محافظ، لحظاتی به هوش آمدند. سرشان را آوردند بالا، اما زود سرشان افتاد. محافظها بلیزر سفید را انگار كه ترمز نداشت، با سرعتی غیر قابل تصور میراندند.
♦در مسیر بیمارستان، هر وقت به هوش میآمدند، زیر لب زمزمهای میکردند؛ شهادتین میگفتند. لبها و چشمها تکان میخوردند؛ خیلی کم البته.
♦در خیابان قزوین، خودرو به یک درمانگاه کوچک رسید. پنج نفر آدم با قیافهی خونآلود و اسلحه به دست، وارد درمانگاه شدند و آقا را روی دست این طرف و آن طرف بردند. با آن صورت خونآلود، کسی امام جمعهی شهر را نشناخت. دکتری با گوشی، دکتری ضربان قلب را گرفت: «نمیشود کاری کرد.»
♦محافظها با سرعت به سمت در خروجی رفتند. پرستاری که تازه از راه رسیده بود، پرسید: «ایشان کی هستند؟ دارند تمام میکنند» اسم آقای خامنهای را که شنید، گفت: «ببریدشان بیمارستان؛ اما یک کپسول اکسیژن هم با خودتان ببرید.» انگار کسی صدای آن پرستار را نشنید. کپسول را برداشت و خودش را به ماشین رساند. «آقا این کپسول لازمتان است.» کپسول اكسیژن و پایهی آهنی چرخدار را نمیشد برد توی ماشین. پایههای کپسول را تکیه دادند روی رکاب ماشین، پرستار هم نشست بالای سر آقا. در تمام راه، ماسك اکسیژن را روی صورت آقا نگه داشت و به همه دلداری داد.
♦یکی از محافظها پرسید: «حالا کجا برویم!؟» پرستار گفت: «بیمارستان بهارلو، پل جوادیه». ماشین انگار ترمز نداشت.
محافظ بیسیم را برداشت. کُدشان «حافظِ هفت» بود. «مرکز ۵۰ - ۵۰»؛ این رمزِ آمادهباش بود، یعنی حافظ هفت مجروح شده. کسی که پشت دستگاه بود، بلند زد زیر گریه. محافظ یکدفعه توی بیسیم گفت: «با مجلس تماس بگیر.» اسم دكتر فیاضبخش و چند نفر دیگر از پزشکهای مجلس را هم گفت؛ «منافی، زرگر، ... بگو بیایند بیمارستان بهارلو.»
♦ماشین را از در عقب بیمارستان بردند توی محوطه. برانکارد آورند و آقا را رساندند پشت در اتاق عمل. دکتر محجوبی از همدان آمده بود بیمارستان بهارلو. تازه جراحیش را تمام كرده بود. داشت دستش را میشست که از اتاق عمل خارج شود. آقا را که با آن وضع دید، گفت خیلی سریع دوباره اتاق عمل را آماده کنند.
♦سمت راست بدن پر از ترکش بود و قطعات ضبط صوت. قسمتی از سینه کاملاً سوخته بود. دست راست از کار افتاده بود و ورم کرده بود. استخوانهای کتف و سینه به راحتی دیده میشد. ۳۷ واحد خون و فراوردههای خونی به آقا زدند. این همه خون، واکنشهای انعقادی را مختل کرد. دو سه بار نبض افتاد. چند بار مجبور شدند پانسمان را باز کنند و دوباره رگها را مسدود کنند. کیسههای خون را از هر دو دست و هر دو پا به بدن تزریق میكردند، اما باز هم خونریزی ادامه داشت.
ادامه⤵
💢 بصیرت سایبری 💢
💢روایتی خواندنی از ماجرای ترور رهبر انقلاب در ششم تیر ۱۳۶۰ (قسمت اول) 🔹🔸چهار پنج روز از عزل بنیصدر
💢روایتی خواندنی از ماجرای ترور رهبر انقلاب در ششم تیر ۱۳۶۰ (قسمت دوم)
♦یکدفعه یکی از دکترها دست از کار کشید. دستکشش را درآورد و گفت: «دیگر تمام شد.» بیراه نمیگفت؛ فشار تقریباً صفر بود. یکی دیگر از دکترها به او تشر زد که چرا کشیدی کنار؟ فشار کمکم بالا آمد و دوباره شروع کردند.
♦دکتر منافی، همان طور که میآمد بیمارستان بهارلو، تلفن زده بود كه دکتر سهراب شیبانی، جراح عروق و دکتر ایرج فاضل هم بیایند. آقای بهشتی هم دکتر زرگر را خبر کرده بود.
♦عمل تا آخر شب طول کشید، اما دیگر نمیشد درمان را آنجا ادامه داد. کنترل امنیتی بیمارستان بهارلو مشکل بود. تنها بیمارستانی هم که میشد بعد از عمل مراقبتهای لازم را به عمل آورد، بیمارستان قلب بود. چند ماه بعد، نام همین بیمارستان را گذاشتند «بیمارستان قلب شهید رجایی».
♦هلیکوپتر خبر کردند. نمیتوانستند بیمار را از میان ازدحام مردم نگران بیرون ببرند. محافظ پشت بیسیم گفته بود كه قلب ایشان صدمه دیده؛ رادیو هم همین را اعلام کرده بود. مردم نگران بودند که نكند قلب ایشان از کار افتاده باشد، آمده بودند و میگفتند «قلب ما را بردارید و به ایشان بدهید.»
♦با هزار ترفند، هلیکوپتر را وسط میدان بیمارستان نشاندند. تا برسند به بیمارستان قلب، خط مونیتور وضعیت نبض، دو بار ممتد شد.
♦دکترها میگفتند آقا چند مرتبه تا مرز شهادت رفته و برگشته. یکبار همان انفجار بمب بود، یكبار خونریزی بسیار وسیع و غیر قابل کنترل بود، یكبار هم جمع شدن پروتئینها در ریه و حالت خفگی. همه اینها گذشت، اما بیمار تب و لرز شدیدی داشت. چند پتو میانداختند روی آقا. گاهی حتی دکترها بغلشان میکردند تا لرز را کمتر كنند. معلوم نبود منشأ این تبها کجاست؟
♦ضایعهی کوچکی هم در ریه دیده بودند.
آقا لولهی تنفس داشتند و نمیتوانستند حرف بزنند. خودشان کاملاً حس کرده بودند که دست راستشان کار نمیکند. اولین چیزی که با دست چپ نوشتند، دوتا سؤال بود؛ «همراهان من چطورند؟» «مغز و زبان من کار خواهد کرد یا نه؟»
♦دکتر باقی روی سطحی از پوست بدن کار میکرد كه برای ترمیم و پیوند به قسمتهای آسیبدیده برداشته بودند. زخمها زیاد بودند. درد زخمها خیلی زیاد بود، اما دکترها میگفتند تحمل آقا زیادتر است. میگفتند «اصلاً مسکّنها به حساب نمیآیند.»
بحث دکترها این بود که بالاخره تکلیف این دست چه میشود؟ شکستگیش رو به بهبود بود، ولی هیچ علامت حرکتی نداشت. چند نفر از جراحان و ارتوپدها بحث میکردند که دست قطع شود یا بماند.
♦امام مرتب پیغام میدادند و از اطرافیان میپرسیدند كه: «آقا سیدعلی چطورند؟» پیامشان ساعت دو بعد از ظهر پخش شد. دکتر میلانینیا رادیو را گذاشت بیخ گوش آقا. آن موقع ایشان به هوش بودند؛ روح تازهای انگار در وجودشان دمید، جان گرفتند.
حالشان بهتر بود، اما هنوز قضیهی هفتم تیر را نمیدانستند.
♦از تلویزیون آمدند كه گزارش تهیه کنند. یک ساعتی معطل شدند تا آقا به هوش آمد. پرسیدند حالتان چطور است؟ گفتند: «من بحمدالله حالم خیلی خوب است» و شعر رضوانی شیرازی را خطاب به امام خواندند:
«بشکست اگر دل من به فدای چشم مستت
سر خُمِّ می سلامت شکند اگر سبویی»
♦حاج احمدآقا مرتب احوال میپرسیدند و روزانه به حضرت امام خبر میدادند.
♦کمکم به اطرافیان فشار میآوردند که: «آقاجان من باید از وضع کشور اطلاع پیدا کنم. شما هم رادیو را از من گرفتهاید، هم تلویزیون را.» دکترها بهانه میآوردند که امواج رادیویی، عملکرد دستگاههای درمانی ما را مختل میکند!
♦خیلی از چهرههای انقلاب برای عیادت میآمدند، اما آقا مرتب از شهید بهشتی میپرسیدند: «چرا همه میآیند، اما ایشان نمیآید؟» شک کرده بودند که یک خبرهایی هست. دور و بریها هم مانده بودند که چطور به ایشان بگویند.
♦دکتر منافی گفت بهترین راه این است که بگوییم حاج احمدآقا و آقایان رجایی و باهنر و هاشمی رفسنجانی بیایند و کمکم ایشان را مطلع کنند. جمع شدند، اما باز هم نتوانستند بگویند. گفتند فقط یکی دو نفر شهید شدهاند.
♦آقا از جمع آن شهیدها به دو نفر خیلی علاقه داشت؛ دکتر بهشتی و محمد منتظری. اولین کسی هم که به بیمارستان بهارلو آمده بود، محمد منتظری بود. آقا اول پرسیدند آقای بهشتی چطورند؟ گفتند یک مقدار پاهایش مجروح شده است. آقایان که رفتند، ایشان رو کردند به دکتر میلانینیا و پرسیدند شما از حال ایشان خبر داری؟ دکتر گفت: «بله، از وضعشان باخبرم.» پرسیدند: «مراقبت جدی از حال ایشان میشود؟ آنجا هم سر میزنید؟» بعد هم دکتر را سؤالپیچ کردند.
♦دكتر میلانینیا با بغض از اتاق زد بیرون. دوباره که آمد، آقا را دید که بچههای همراه را جمع کردهاند و ازشان بازجویی میکنند. دکتر دست و رویش را شسته بود. نشست و یکی یکی اسم همهی شهدای حزب را به آقا گفت.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
انتقادهای علیاکبر رائفیپور از تشکیل وزارت بازرگانی، در زمان دولت تدبیر و امید
یک جوان ۱۹ ساله روسی به دلیل هتک حرمت به یک جانباز و کهنه سرباز جنگ جهانی دوم به ۴ سال حبس و ۵ سال ممنوعیت انتشار مطلب در اینترنت محکوم شد!
اگه به روسها بگیم تو ایران به طور سازمان یافته و در امنیت کامل به رزمندگان جنگ توهین میکنند بهمون میخندن:))
#سلبریتی_وطن_فروش
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دروغ رسانهای دیگر
🔺 رسانههایی امثال منوتو برای این دروغهای صریح روی چه چیزی حساب باز میکنند؟
🔹بهعنوان یک عرف دیپلماتیک در اولین روز از سفر هر مقام رسمی به ایران، پرچم آن کشور به نشانه احترام در میدان آزادی برافراشته میشود و این اقدام جدیدی نیست؛ برای سایر کشورها هم رخ داده است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴شیوه جدید قاچاق بنزین با بطری از دیوار مرزی میلک زابل/عصرهامون
💢 بصیرت سایبری 💢
منافقین چگونه کودک سه ساله را زنده زنده آتش زدند و مسئول قتل تاریخی او هستند؟
نام: فاطمه سادات طالقانی
تاریخ تولد: ژوئیه ۱۹۷۸
تاریخ شهادت: ژوئن ۱۹۸۱
تاریخ ولادت: اصفهان
تاریخ قتل ب دست منافقین: ماهشهر خوزستان
جرم: ایرانی بودن! و فعالیت های مذهبی والدین...
جنگ ایران و عراق بود. جنگ داخلی هم چند روز قبل شروع شده بود. والدین فاطمه عضو جهاد سازندگی ماهشهر بودند و خیلی فعالیت فرهنگی داشتند. همین باعث شده بود منافقین بارها و بارها تهدیدشان ب ترور کنند. همان هایی ک دنبال آزادی مردم ایران هستند!
فاطمه در اصفهان متولد شد ولی بابت شغل معلمی والدین خود، بعلت کمبود نیرو ب ماهشهر خوزستان نقل مکان کرده بودند. قرار بود تابستان ب مشهد بروند. آنها در کانکس واحد ارتباط جمعی جهاد سازندگی زندگی میکردند. یک روز صبح ۹ تیر برای نماز صبح به منزلی در ۵۰ یا ۶۰ متر آنطرف تر رفتند تا
وضو بگیرند و نماز صبح بخوانند.ولی طبق شواهد و اسناد اعضای آن گروهک تروریستی برای انجام عملیات شیشه را با صدای آرام می شکنند پتو را پاره میکنند و درسرتاسر اتاق بنزین وگازوئیل می ریزند وگهواره طفل سه ساله را اغشته ب بنزین میکنند!
خارج میشوند کوکتل مولوتوف را به داخل اتاق پرت میکنند
آتش زبانه میکشد و طفل سه ساله درحالی که دستانش را به کانکس میکوبید_ همان دستان کوچکش!_ و جیغ و فریاد میزد و گریه میکرد به همراه کتاب ها و نوارها و قرآن ها سوخت... زنده زنده!
آتش بقدری سوزان بود که نزدیک شدن به آن کاملا محال بود چه رسد به داخل شدن و نجات کودک!
وقتی جسد سوخته اورا دیدند صدای فریاد ها و ناله ها و حسرت ها بلند شد... جسد سوخته او در زادگاهش اصفهان ب خاک سپرده شد و مایه ی رسوایی ابدی کفر و توحش منافقین شد که چقدر دوستدار خلق ایرانند! البته برای قدرت و منافع کثیف خود!
سعید روستایی کارگران فیلم توقیفی "#برادران_لیلا" گفته میشه از مشکلاتی که در تحریمهای غرب برای مردم ایران ایجاد کرد سریال ساخت
یکم دیگه پیش بره میگه شما فقط مجوز منو بدید من خودم فیلم بعدیم رو علیه صهیونیسم و استکبار جهانی میسازم