30.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📺 قسمت #پنجم : سریال عروسکی #زی_زی_گولو تا به تا ☺️
⏰ هرروز: 10 صبح
✨✨✨با ما همراه باشید با برنامه های ویژه عید نوروز ✨✨✨
پخش #کارتون_های_نوستالوژی 🎥
🌼ایتا
https://eitaa.com/joinchat/957087781Cdb69489fb7
🌟 #اعلام_برندگان_هفتگی🌟
#برندگان هفته ی #پنجم از فصل دوم جشنواره زنگ تفریح 🎊
✅ در بخش آثار #خانوادگی
سرکار خانم مهرانا تقی پور
✅ در بخش آثار #فردی
سرکار خانم دیانا جوادی
تبریک ویژه به دوشرکت کننده ی برنده ی عزیزمون🌷🌷؛ ان شاءالله موفقیت های روز افزون 😉🍀👌
🌼ایتا 👇
https://eitaa.com/joinchat/957087781Cdb69489fb7
🌟 #اعلام_برندگان_هفتگی🌟
#برندگان هفته ی #پنجم از فصل دوم جشنواره زنگ تفریح 🎊
✅ در بخش آثار #خانوادگی
سرکار خانم سیده سارا حسینی
✅ در بخش آثار #فردی
سرکار خانم فاطمه مهدوی
تبریک ویژه به دوشرکت کننده ی برنده ی عزیزمون🌷🌷؛ ان شاءالله موفقیت های روز افزون 😉🍀👌
🌼ایتا 👇
https://eitaa.com/joinchat/957087781Cdb69489fb7
✨﷽✨
✨ #پندانـــــــهـــ
هفت قدم شادی👇
قدم #اول کمترفکر کنید. بیشتراحساس کنید.
قدم #دوم کمتراخم کنید. بیشترلبخند بزنید.
قدم #سوم کمترصحبت کنید بیشترگوش دهید.
قدم #چهارم کمتر قضاوت کنید بیشتر بپذیرید.
قدم #پنجم کمتر ببینید. بیشترانجام دهید.
قدم #ششم کمترگلایه کنید بیشترسپاسگزارباشید.
قدم #هفتم کمتر بترسید. بیشتر دوست داشته باشید.
🍃🌸
با ما همراه باشید در #زنگ_تفریح
ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/957087781Cdb69489fb7
هشتگ یاب : #چطور_شاد_زندگی_کنیم
بسیـ⚘ـج دانش اموزی مازندران
به نام آفریننده شهدا ❤️ #قسمت_چهارم #رفتن_به_آغوش_گرم_خدا 😔💔 اونا هم....... دیگه کافیه همه فهمیدن
به نام آفریننده شهدا ❤️
#قسمت:#پنجم
#رفتن_به_آغوش_گرم_خدا 😔💔
با صدای خدایا به امید تو بلند شدم نمی دونم واقعا ما انسانیم یا خروس؟😬 خب یخورده بخوابین مگه گناهه🤷🏻♀️
مامانم از تو مطبخ داد میزنه :خانم خانما خدا روزی رو صبح تقسیم میکنه بجای تنبلی بلند شو. دایی بلند شد؟🧐 وا دختر ؛من به میگم بلند شو تو میگی دایی بلند شده ؟یه دفعه برو ببین همسایه بغلی هم بلند شده یا نه 😒
چشم مادر،من الان میروم اطلاعات جمع آوری میکنم و باز می گردم
بشین سر جات برو دستو صورتتو بشور 🤫
من:چطور نشسته برم 🤔
مامانم :این کف گیر مشکی من کجاست 🧐
ومن با شنیدن این جمله مادر جان که خدا میداند کدام فن را قصد داشت بر من اجرا کند جستم🏃♀️
خمیازه ای کشیدمو آبی بر دست و صورتم زدم 💧
آفتاب امروز خیلی دلنشین می تابید
با اینکه فکر کنم خورشید خانم از چهره نمایش راضی نیست ؟آخه چرا!شاید بگه خدائی نکرده بخاطر این همه زیبایی چشم نخورم 🌝🤭
با همه قدرتش نور افشانی میکرد اما من با همه توانم چشم ریز کردمو تونستم یه خورده از نور افشانیشو ببینمو لذت ببرمو بیشتر خدا رو شاکر باشم بخاطر هزار رو یک نعمتش 😃
رفتم سر سفره که دیدم دایی جون هم نشسته اما عزیز جون نبود🤷🏻♀️
گفتم:مامان دیشب فکر کنم عزیز جون کنار رودخونه بساط کباب داشت که الان نیست فکر کنم پر خوری کردو خوابش برد 😅🤭
مامانم یه زیر چشمی بهم نگاه کرد که حساب کار همه چی بیاد دستم مثلا اومدم فضا رو عوض کنم😬
دایی جون:آبجی امروز چند شنبست؟🧐
مامانم:دوشنبه داداش جایی کار داری🤔؟
آره آبجی محصولمون رو ببرم شالیکوبی تا سر سال با نبود غلات مواجه نشیم😇
جنگه، هم باید برای جنگ غذا تهیه کنیم هم یه امرار معاش داشته باشیم 😊
حالا عزیز کو آبجی 🤔
راستش دیشب که اومد یه راست خوابید الانم خوابه
داداش شما هم دیگه درباره رفتنت حرف نزن اما آبجی.......
داداش ،اما وچی؟کشورمون تو جنگ باشه خونمون هم جنگ داشته باشه 😔
آبجی از تو بعیده 🥲تو دیگه چرا! پسر به سن من باید بره سربازی خب خدمت من تو این نظام افتاد تو جنگ که اجرش هم بیشتره .✅
خون من خیلی سرخ تر از اون مادریِ که ۹تا شهید داد؟اما به کی داد شهید رو؟به خدا داد؛در راه وطن《فی سبیل الله 》💚
حرفاشون برام خیلی روشن بود با اینکه سنم کم بود اما خوب همه چی رو می فهمیدم 💯
دایی جون یه پیشنهاد بدم🥺؟
جانم دایی
به عزیز جون بگو هدفت چیه از رفتن
گفتم که عزیزم.....😔
وقتی که بتونی با حرفات عزیز رو با خودت همدلو ؛همفکرو ؛همپاو؛همراهش کنی میتونی بری جبهه😉
جایی که من نمیدونم کجاست 😢
دایی جون کجاست 🥹؟
برمو برگردم ؛امشب برات تعریف میکنم عزیز من😇
خادم شهدا:شیرین قدمی ✍️
https://eitaa.com/joinchat/957087781Cdb69489fb7