✨🥀 از زبان خواهر شهيد
💢زمانی که علی نظر در جبهه شیمیایی شد و از ناحیه چشم و صورت صدمه دیده بود . به مدت دو هفته در بیمارستان تهران بستری بود و ما متوجه نشدیم تا شبی که او از بیمارستان برگشت و به منزل آمد . سرش را بالا نمی گرفت چون سر به زیری عادت همیشگی و از شاخصه های اصلی او بود . فکر می کردیم طبق عادت سرش را بالا نمی آورد ، تا اینکه از توی کیف او متوجه بسته دارویی و قطره های چشمی او شدم . با نگرانی پرسیدم این بسته های دارو برای چیست ؟ با کمال خونسردی گفت : چیزی نیست یک کم چشمانم درد گرفته و بعد از برگتن او به جبهه بود که از دوستانش شنیدیم او شیمیایی شده و چندین روز چشمانش بینایی نداشته و در بیمارستان بستری بوده است . پزشکان به او گفته بودند که تا هر موقع با مرگ طبیعی از دنیا برود از جبهه شهداء خواهد بود که او خود برای رسیدن به لقاء یار عجول تر از این حرف ها بود .
🎁همراه ما باشيد با کانال معنوی بيت الشـھــ🕊ـــدا🥀 مدافعان حرم ولایت
https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج
بخشی از وصیت نامه شهید
خواهر شهید به نکاتی از وصیتنامه برادرش اشاره کرد و افزود: برادرم بر صبر و ولایت پذیری بسیار سفارش کرده بود، او معتقد بود که هر نفسی، مرگ را میچشد، چه بهتر که این مرگ در راه خدا باشد و این نکته را در وصیت نامه اش نیز ذکر کرده بود.
دهقانی خاطرنشان کرد: برادر بزرگترم به علی نظر توصیه کرد زمینی بخرد، ازدواج کند و زندگی تشکیل دهد که او در پاسخ گفت: من از قبل یک متر و نیم در گلزار شهدا زمین خریدهام، اصلاً اهل مادیات نبود به طوری که حتی اگر دو لباس داشت یکی از آنها را به دیگری میبخشید، روی تشک نمیخوابید و میگفت میخواهم سختیها را بچشم.
وی بیان کردند: پیش از شهادت برادرم در عالم رویا دیدم که در صحرای محشر با خواهر دیگرم ایستادهام، ناگهان گفته شد که شهدا میخواهند وارد شوند، زمانی که شهدا وارد صحرای محشر شدند برادرم نیز در خیل شهدا حضور داشتند.
🎁همراه ما باشيد با کانال معنوی بيت الشـھــ🕊ـــدا🥀 مدافعان حرم ولایت
https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج
شهیدی که در خواب شفا میدهد
اکرم دهقانی خواهر دیگر شهید علینظر دهقانی بیان کرد: زمانی که برادرم به تازگی شهید شده بود حالم اصلا مساعد نبود و بسیار بیمار بودم، یکی از اقواممان علی نظر را در خواب دید که یک قرص به او داده تا به من بدهد و گفته بود: که این را به اکرم بدهید و بگویید این را بخور خوب میشوی او هم در همان عالم رویا قرص را به من داده و خورده بودم. صبح که از خواب بلند شدم دیدم حالم به طور کامل خوب است و اصلا احساس بیماری نداشتم. آن کسی که خواب دیده بود صبح زود به سراغم آمد و حالم را جویا شد، گفتم خدا رو شکر خوب شدم.
دهقانی تصریح کرد: نقش زنان و مادران در این فداکاری و جهاد مردان به قدری پررنگ است که اگر آنان با فداکاری و از خودگذشتگی حاضر نمیشدند عزیزانشان را راهی جبههها کنند، حقیقتا پیروزی شکل نمیگرفت و حق بر باطل چیره نمیشد.
🎁همراه ما باشيد با کانال معنوی بيت الشـھــ🕊ـــدا🥀 مدافعان حرم ولایت
https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج
🚩هم نوا برای تعجیل در فرج آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
🕯✨100🌺صـــــلـوات _ زیارت عاشورا 💫 دعای فرج💫 به نیت چـهــــارده معصــوم (ع) و شهید علی نظر دهقانی✨
📀فایل صوتی زیارت عاشورا
https://eitaa.com/Modafeane_harame_velayat/36776
💿فايل صوتی به همراه متن دعای فرج الهی عظم البلا با صدای علی فانی
https://eitaa.com/Modafeane_harame_velayat/8906
🎁همراه ما باشيد با کانال معنوی بيت الشـھــ🕊ـــدا🥀 مدافعان حرم ولایت
https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج
❤ بسم رب الشهدا ❤
#داستان_عاشقانه_مذهبی
#قسمت_دوازدهم
#همسرمن_کلفت_نیست
💕 امین روزها وقتی از ادراه به من زنگ میزد و میپرسید چه میکنی اگر میگفتم کاری را دارم انجام میدهم میگفت:«نمیخواهد! بگذار کنار، وقتی آمدم با هم انجام میدهیم.»
میگفتم :«چیزی نیست، مثلاً فقط چند تکه ظرف کوچک است»
میگفت:«خب همان را بگذار وقتی آمدم با هم میشوریم!»
💟 مادرم همیشه به او میگفت «با این بساطی که شما پیش میروید همسر شما حسابی تنبل میشود ها!»
امین جواب میداد«نه حاج خانم! مگر زهرا کلفت من است. زهرا رئیس من است.»
🍃به خانه که میآمد دستهایش را به علامت احترام نظامی کنار سرش میگرفت و میگفت «سلام رئیس.»
⭐عادت داشتم ناهار را منتظرش بمانم، صبحانه را دیرتر میخوردم.
اوایل به امین نمیگفتم که ناهار نخوردم، ناراحت میشد.
وقتی به خانه میآمد با هم ناهار میخوردیم. حدود 5-4 وقت ناهار ما بود. خیلی لذت داشت این منتظر بودنش.
⭐ حتی ماه رمضان افطار نمیخوردم تا او بیاید. امین هم روزهاش را باز نمیکرد تا خانه. پیش آمده بود که ساعت 11-10 افطار خورده بودیم. واقعا لذتبخش بود این با هم بودنمان.حتی عادت داشتیم در یک بشقاب غذا بخوریم که در تمام این مدت کوتاه زندگی هیچگاه ترک نشد حتی در میهمانیها...
✳امین ابهت و غرور خاصی داشت و واقعاً هر کس بیرون از خانه او را میدید تصور میکرد آدم بسیار جدی و حتی بد اخلاق است. وقتی پایش را از خانه بیرون میگذاشت کلاً عوض میشد...
🌸اما در خانه واقعاً آدم متفاوتی بود.تا درِ خانه را باز میکرد با چهره شاد و روی خندان، شروع به شیطنت و شوخی میکرد.
🌹آخر شب هم خوردنیهای مختلف میآوردیم و تا نیمههای شب فیلم و سریال و ... نگاه میکردیم. همان زمانها هم با خودم میگفتم چقدر به من خوش میگذرد و چقدر زندگی خوبی دارم... واقعا هم همینطور بود. من با داشتن امین، خوشبختترین زن دنیا بودم..
ادامه دارد....
⚠️با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇
🎁 @BEIT_Al_SHOHADA
🇮🇷 @Modafeane_harame_velayat
🔴جهت دسترسی به قسمتهای قبل
لطفا گزینه زیر را انتخاب کنید وبا فلش رو به بالا قسمتهای قبلی را به راحتی پیدا کنید.
#داستان_واقعی_شهید_امین_کریمی