فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📲 #استوری| (سری 13)
🏴ویژه ماه #محرم
📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید.
#یاحسین
✨با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇
🏴 @Beit_al_Shohada
🇮🇷 @Modafeane_harame_velayat
✨أللَّھُـمَ؏َـجِّـلْلِوَلیِڪْألْـفَـرَج✨
#ممنونکهبانشرلینکماراحمایتمیکنید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کاروان آرام قدری آهسته
ناقهی زینب جا مانده در گل
کاروان گل با دو صد بلبل
عازم بسوی قتلگاه است
#یاسین_اصغری🎙
#روز_دوم #محرم💔🥀
#کلیپ| #ریلز | #استوری📲
#یاحسین
✨با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇
🏴 @Beit_al_Shohada
🇮🇷 @Modafeane_harame_velayat
✨أللَّھُـمَ؏َـجِّـلْلِوَلیِڪْألْـفَـرَج✨
#ممنونکهبانشرلینکماراحمایتمیکنید
مداحی آنلاین - نماهنگ یکی یه دونه خدا - پویانفر.mp3
4.37M
ای چاره عالم بیچارهات منم
لیلای دل من آوارهات منم
تویی یکی یه دونه خدا
تو همه عاشقات منم یکی
#محمدحسین_پویانفر🎙
#استودیویی🔊
#جدید🔄
#محرم💔
#یاحسین
✨با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇
🏴 @Beit_al_Shohada
🇮🇷 @Modafeane_harame_velayat
✨أللَّھُـمَ؏َـجِّـلْلِوَلیِڪْألْـفَـرَج✨
#ممنونکهبانشرلینکماراحمایتمیکنید
مداحی_آنلاین_یه_رفیق_دارم_که_سید_جواد_ذاکر.mp3
6.71M
یه رفیق دارم که
نامش حسینِ
خوش آن دل که
دل آرامش حسینِ
#سید_جواد_ذاکر🎙
#نوستالژی🔊
#محرم💔
#یاحسین
✨با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇
🏴 @Beit_al_Shohada
🇮🇷 @Modafeane_harame_velayat
✨أللَّھُـمَ؏َـجِّـلْلِوَلیِڪْألْـفَـرَج✨
#ممنونکهبانشرلینکماراحمایتمیکنید
مداحی آنلاین - نماهنگ بسمه تعالی حسین - روح الله رحیمیان.mp3
4.82M
بسمه تعالی حسین
أَ أَدخل یا حسین
این سیاهیا سلام میدن
رو به کربلا حسین
#روح_الله_رحیمیان🎙
#استودیویی🔊
#جدید🔄
#پیشنهاد_ویژه🌟
#شب_دوم_محرم💔
#یاحسین
✨با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇
🏴 @Beit_al_Shohada
🇮🇷 @Modafeane_harame_velayat
✨أللَّھُـمَ؏َـجِّـلْلِوَلیِڪْألْـفَـرَج✨
#ممنونکهبانشرلینکماراحمایتمیکنید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با عرض سلام واحترام فراوان خدمت تمامی همراهان همیشگی و دوستداران اهل بیت علیه السلام
🔊به اطلاع همه عزیزان میرسانیم #چله_دوازدهم_مجرب_توسل_به_شهدا
تاریخ شروع چله:
چهارشنبه 1403/04/27
بعد از روز عاشورا
پایان چله: اربعین حسینی
🌷لطفا لینک کانال را با دوستان خود به #اشتراک بگذارید ودر ثواب زنده نگهداشتن یاد ونام شهدا شریک باشید 👇👇👇👇
🕊 @Beit_al_Shohada 🥀
با ما همراه باشید با دوازدهمین چله متوسل به چهارده معصوم(ع) و شهدای والامقام
🎁کانال معنوی بيت الشـھــ🕊ـــدا🥀 مدافعـــــــــان حــــــــــــرم ولایــــــــــت✨
https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615
💌این دعوتنامه ای از طرف شهدا برای شماست،
ان شاءالله حاجت روا باشید.
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان»
🖋 قسمت سی و یکم
از صدای ضعیفی که از بیرون اتاق خواب در گوشم می¬پیچید، چشمانم را گشودم. پنجره اتاق باز بود و نسیم خنکی که به همراه درخشش آفتابِ صبح، به صورتم دست می¬کشید، مژده آغاز یک روزِ خوب را می¬داد! طعم خوش میهمانی دیشب با آن همه صفا و صمیمیت، هنوز در مذاق جانم مانده بود که سبک و سرِ حال از روی تختخواب بلند شدم و از اتاق بیرون رفتم که دیدم صدای بیدار باشِ من، صدای چرخ خیاطی بوده است. مادر گوشه اتاق نشیمن، پشت چرخ خیاطی نشسته بود و میان مُشتی تکه پارچه های سفید، حاشیه ملحفه¬ها را با ظرافتی هنرمندانه دوخت می گرفت.
نگاهی به ساعت انداختم و با دیدن ساعت نه صبح، حسابی جا خوردم: «سلام مامان! چرا زودتر بیدارم نکردی؟» از صدای من تازه متوجه حضورم شد و با لبخندی مهربان جوابم را داد: «سلام مادرجون! آخه دیشب که تا دوازده داشتی ظرف می¬شستی و خونه رو مرتب می¬کردی. گفتم لااقل صبح بخوابی.» از همدردی¬اش استفاده کردم و خواستم خودم را برایش لوس کنم که با لحنی کودکانه شکایت کردم: «تازه بعد از نماز صبح هم انقدر عبدالله سر و صدا کرد که تا کلی وقت خوابم نبرد.» مادر با قیچی نخ¬های اضافی خیاطی¬اش را از پارچه برید و گفت: «آخه امروز باید می¬رفت اداره آموزش و پرورش. دنبال پرونده¬هاش می¬گشت.»
کنارش نشستم و با نگاهی به اینهمه پارچه سفید، پرسیدم: «مامان! اینا چیه داری میدوزی؟» به پردههای جدید اتاق پذیرایی اشاره کرد و گفت: «برای زیر پردهها میدوزم. آخه زیر پردههای قبلی خیلی کهنه شده. گفتم حالا که پردهها رو عوض کردیم، زیر پردهها رو هم عوض کنیم.» سپس نگاهم کرد و با مهربانی ادامه داد: «مادر جون! من صبحونه خوردم. تو هم برو بخور. عبدالله صبح نون گرفته تو سفرهاس.» از جا بلند شدم و برای خوردن صبحانه به آشپزخانه رفتم. نان و پنیر و خرما، صبحانه مورد علاقهام بود که بیشتر صبحها میخوردم. صبحانهام را خوردم و مشغول مرتب کردن آشپزخانه شدم که کسی به درِ اتاق زد. به چهارچوب در آشپزخانه رسیدم که دیدم مادر چادرش را سر کرده تا در را باز کند و با دیدن من با صدایی آهسته گفت: «آقا مجید که صبح موقع نماز رفت سرِ کار، کیه؟» و بی آنکه منتظر پاسخی از من بماند، در را گشود و پس از چند ثانیه با مریم خانم به اتاق بازگشت.
از دیدن کسی که انتظارش را نداشتم، حسابی دستپاچه شدم. دلم میخواست او مرا با لباسهای مرتبتر و سر و وضع آراستهتری ببیند، ولی دیگر فرصتی نبود که با اکراه از آشپزخانه خارج شدم و سلام کردم. با رویی خوش جوابم را داد و در برابر عذرخواهیهای مادر به خاطر پهن بودن بساط خیاطی، لبخندی زد و گفت: «شما ببخشید که من سرِ صبحی مزاحمتون شدم.» و مادر با گفتن «اختیار دارید! خیلی خوش اومدید!» به من اشاره کرد تا برایشان چای بریزم و خودش کنار مریم خانم روی مبل نشست. با سینی چای که به اتاق بازگشتم، دیدم صحبتشان همچنان درمورد میهمانی دیشب است و ستایشهای مریم خانم و پاسخهای متواضعانه مادر. مقابل مریم خانم خم شدم و با گفتن «بفرمایید!» سینی چای را با احترام تعارفش کردم که به رویم خندید و گفت: «قربون دستت عزیزم! بیا بشین کارِت دادم!» با شنیدن این جمله، کاسه قلبم از اضطراب سرریز شد و سعی کردم پنهانش کنم که سینی خالی را روی میز گذاشتم و مقابلش نشستم.
#رمان_جان_شیعه_اهل_سنت
⚠️با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇
🎁 @BEIT_Al_SHOHADA
🇮🇷 @Modafeane_harame_velayat
🔴جهت دسترسی به قسمتهای قبل
لطفا گزینه زیر را انتخاب کنید وبا فلش🔺🔻 قسمتهای قبلی را به راحتی پیدا کنید.
#ممنونکهبانشرلینکماراحمایتمیکنید.
#رمان_جان_شیعه_اهل_سنت
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان»
🖋 قسمت سی و دوم
از نگاه مادر هم میخواندم که کنجکاو و منتظر، چشم به دهان مریم خانم دوخته تا ببیند چه میگوید و او با لبخندی که همیشه بر صورتش نقش بسته بود، شروع کرد: «راستش ما به خواست مجید اومدیم بندر عباس تا جای پدر و مادرش که نه، به جای خواهر و برادر بزرگترش باشیم.» سپس نگاهی به مادر کرد و پرسید: «حتماً اطلاع دارید که پدر و مادر مجید، به رحمت خدا رفتن؟» و مادر با گفتن «بله، خدا رحمتشون کنه!» او را وادار کرد تا ادامه دهد: «خُب تا اون موقع که عزیز جون زنده بودن، جای مادرش بودن و بعد از فوت ایشون، جواد غیر از عمو، مثل برادر بزرگترش بود. حالا هم روی همون احساسی که مجید به جواد داشت از ما خواست که بیایم اینجا و مزاحم شما بشیم.»
از انتظار شنیدن چیزی که برایش این همه مقدمه چینی میکرد، قلبم سخت به تپش افتاده و او همچنان با چشمانی آرام و چهرهای خندان میگفت: «ان شاء الله که جسارت ما رو میبخشید، ولی خُب سنت اسلامه و ما بزرگترها باید کمک کنیم.» مادر مثل اینکه متوجه منظور مریم خانم شده باشد، با لبخندی ملیح صحبتهای او را دنبال میکرد و من که انگار نمیخواستم باور کنم، با دلی که در سینهام پَر پَر میزد، سر به زیر انداخته و انگشتان سردم را میان دستان لرزانم، فشار میدادم که سرانجام حرف آخرش را زد: «راستش ما مزاحم شدیم تا الهه خانم رو برای مجید خواستگاری کنیم.» لحظاتی جز صدای سکوت، چیزی نمیشنیدم که احساس میکردم گونههایم آتش گرفته و تمام ذرات بدنم میلرزد.
بیآنکه بخواهم تمام صحنههای دیدار او، شبیه کتابی پُر خاطره مقابل چشمانم ورق میخورد و وجودم را لبریز از خیالش میکرد که ادامه صحبت مریم خانم، سرم را بالا آورد: «ما میدونیم که شما اهل سنت هستید و ما شیعه. قبل از اینم که بیایم بندرعباس، جواد خیلی با مجید تلفنی صحبت کرد. اما نظر مجید یه چیز دیگهاس.» و من همه وجودم گوش شده بود تا نظر او را با همه وجودم بشنوم: «مجید میگه همه ما مسلمونیم! البته من و جواد هم به این معتقدیم که همه مسلمونا مثل برادر میمونن، ولی خُب اختلافات مذهبی رو هم باید در نظر گرفت. حتی دیشب هم تا نصفه شب، مجید و جواد با هم حرف میزدن. ولی مجید فکراشو کرده و میگه مهم خدا و قبله و قرآنه که همهمون بهش معتقدیم!» سپس به چشمان مادر نگاه کرد و قاطعانه ادامه داد: «حاج خانم! مجید تمام عمر روی پای خودش بزرگ شده و به تمام معنا مثل یه مرد زندگی کرده! وقتی حرفی میزنه، روی حرفش میمونه! یعنی وقتی میگه اختلافات جزئیِ مذهبی تو زندگی با همسرش تأثیری نداره، واقعاً تأثیری نداره!»
مادر با چمشانی غرق نگرانی، به صورت مریم خانم خیره مانده و کلامی حرف نمیزد. اما نگاه من زیرِ بار احساس، کمر خم کرده و بیرمق به زیر افتاده بود که مریم خانم به نگاه ثابت مادر، لبخند مهربانی زد و گفت: «البته از خدا پنهون نیس، از شما چه پنهون، از دیشب که ما اومدیم و شما رو دیدیم، به این وصلت هزار بار مشتاقتر از قبل شدیم. بخصوص دختر نازنین تون که دل منو بُرده!» و با شیطنتی محبتآمیز ادامه داد: «حیف که پسر خودم کوچیکه! وگرنه به جای مجید، الهه جون رو برای پسر خودم خواستگاری میکردم!»
#رمان_جان_شیعه_اهل_سنت
⚠️با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇
🎁 @BEIT_Al_SHOHADA
🇮🇷 @Modafeane_harame_velayat
🔴جهت دسترسی به قسمتهای قبل
لطفا گزینه زیر را انتخاب کنید وبا فلش🔺🔻 قسمتهای قبلی را به راحتی پیدا کنید.
#ممنونکهبانشرلینکماراحمایتمیکنید.
#رمان_جان_شیعه_اهل_سنت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بدون شرح ولی عااااااااااالی عالیه😍
بسیار جالبه خودتون ببینید
خدا نیامرزد کسی که می گفت دنیای آینده دنیای گفتمان هست نه موشک. چه احتیاج به موشک داریم حالا ببینید و لذت ببرید و به کشور خود افتخار کنید.👌🇮🇷✌️👆🙏
✨با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇
🏴 @Beit_al_Shohada
🇮🇷 @Modafeane_harame_velayat
✨أللَّھُـمَ؏َـجِّـلْلِوَلیِڪْألْـفَـرَج✨
#ممنونکهبانشرلینکماراحمایتمیکنید
مداحی_آنلاین_روضه_و_درد_دل_حضرت.mp3
11.71M
روضه حضرت رقیه(س)
بیا قلب مرا پر ز آه کن آقا
#حیدر_خمسه🎙
#روضه🔊
#شب_سوم #محرم💔
✨با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇
🏴 @Beit_al_Shohada
🇮🇷 @Modafeane_harame_velayat
✨أللَّھُـمَ؏َـجِّـلْلِوَلیِڪْألْـفَـرَج✨
#ممنونکهبانشرلینکماراحمایتمیکنید
YEKNET.IR - zamine - shabe 3 muharram 1401 -ali-pourkave.mp3
3.56M
گر دخترکی پیش پدر ناز کند
گرهی کرب و بلای همه را باز کند
#علی_پورکاوه🎙
#زمینه🔊
#شب_سوم #محرم💔
✨با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇
🏴 @Beit_al_Shohada
🇮🇷 @Modafeane_harame_velayat
✨أللَّھُـمَ؏َـجِّـلْلِوَلیِڪْألْـفَـرَج✨
#ممنونکهبانشرلینکماراحمایتمیکنید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با پای پر ورمم
دردسر حرمم
دیگه حالا خیلی
شبیه مادرمم
#بابایےترین_دختر_عالم❤️
#شب_سوم #محرم💔🥀
#کلیپ | #استوری | #ریلز📲
✨با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇
🏴 @Beit_al_Shohada
🇮🇷 @Modafeane_harame_velayat
✨أللَّھُـمَ؏َـجِّـلْلِوَلیِڪْألْـفَـرَج✨
#ممنونکهبانشرلینکماراحمایتمیکنید
📲 #استوری| (سری 1)
🏴ویژه #شب_سوم #محرم
📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید.
✨با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇
🏴 @Beit_al_Shohada
🇮🇷 @Modafeane_harame_velayat
✨أللَّھُـمَ؏َـجِّـلْلِوَلیِڪْألْـفَـرَج✨
#ممنونکهبانشرلینکماراحمایتمیکنید