eitaa logo
بيت الشـھـ🥀ــدا مدافعان حرم ولایت
373 دنبال‌کننده
6.5هزار عکس
6.5هزار ویدیو
190 فایل
به‌بیـت‌الشـھــ🕊ـــد🥀 مدافعان حرم ولایت خۅش‌آمـدید با شرکت درچله ها ومتوسل شدن به چهارده معصوم(ع) وشهدای والامقام به درجات معنوی خود سازی برسیم👌 حضور شما در این کانال اتفاقی نیست❣️ پیام ناشناس harfeto.timefriend.net/16801975906730 @BEIT_Al_SHOHADA
مشاهده در ایتا
دانلود
نحوه شهادت: آزادسازی خرمشهر از اهداف اصلی عملیات بیت‌المقدس در خلال جنگ ایران و عراق بود، که توسط ارتش جمهوری اسلامی ایران (به فرماندهی علی صیاد شیرازی) و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی (به فرماندهی محسن رضایی و احمد متوسلیان) در ۳ خرداد ۱۳۶۱ انجام گرفت. فتح خرمشهر بازتاب جهانی داشت و عراق با از دست دادن خرمشهر، از نظر سیاسی تکیه‌گاهش را برای مذاکره از دست داد. این نبرد از لحاظ نظامی، به‌عنوان نقطهٔ عطفی در تاریخ جنگ ایران و عراق شناخته می‌شود. بعد از آزاد سازی خرمشهر سید روح‌الله خمینی گفت خرمشهر را خدا آزاد کرد.  شورای عالی انقلاب فرهنگی؛ روز ۳ خرداد را به‌عنوان روز مقاومت، ایثار و پیروزی در تقویم رسمی ایران نام‌گذاری کرده‌است. این شهید والامقام در جهت دفاع از ناموس و باز پس گیری خاک وطنش در این عملیات به این درجه از شهادت نائل آمدند. 🕊شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات🥀🥀🥀 🥀اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم 🥀 🎁همراه ما باشيد با کانال معنوی بيت الشـھــ🕊ـــدا🥀 مدافعان حرم ولایت https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615 #اَلَّلهُم‌عجِّل‌‌لِوَلیِڪَ‌‌الفرَج #ممنون‌که‌با‌نشر‌لینک‌مارا‌حمایت‌میکنید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💌چکیده ای از وصیت نامه این شهید والامقام: از فرزندانم می خواهم که امر به معروف ونهی از منکر کنند. نماز را به پا دارند ونسبت به زیر دستان گشاده رو باشند و هرگز به آنها بی احترامی نکنند ودر کارهای خیر پیش قدم باشند. از منافقین دوری کنند و نا آگاهان را ارشاد وراهنمایی کنند. فرزندم شکر خداي را به جاي آور هر لحظه بياد خدا باش و براي خدا شريک قرار مده زيرا شرک گناه بزرگي است و کوچکترين عمل گناه در پوشيده ترين مکان از نظر خدا پنهان نيست. 🎁همراه ما باشيد با کانال معنوی بيت الشـھــ🕊ـــدا🥀 مدافعان حرم ولایت https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🚩هم نوا برای تعجیل در فرج آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف 🕯✨313🌺صـــــلـوات _ 🤲زیارت عاشورا💫و حدیث کسا، به نیت چـهــــارده معصــوم (ع) و شهید والامقام سید نظام موسوی ✨ 📀فایل صوتی زیارت عاشورا https://eitaa.com/Modafeane_harame_velayat/36776 💿فايل صوتی حدیث شریف کساء با صداي علي فاني https://eitaa.com/Modafeane_harame_velayat/9710 🎁همراه ما باشيد با کانال معنوی بيت الشـھــ🕊ـــدا🥀 مدافعان حرم ولایت https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍄...به نام خدای تَوّاب و غَفّار...🍄 🍃رمان فانتزی، امنیتی و آموزنده 🍃قسمت ۱ و ۲ ﴿بســـــم‌اللّھ‌الرحمن‌الرحیـــــم﴾ الَّذِینَ تابُوا وَ أَصْلَحُوا وَ بَیَّنُوا فَأُولئِكَ أَتُوبُ عَلَیْهِمْ وَ أَنَا التَّوَّابُ الرَّحِیمُ مگر آنها كه توبه و بازگشت كردند و(اعمال بد خود را با اعمال نیک)اصلاح نمودند من توبه آنها را می‌پذیرم كه من توبه‌پذیر و مهربانم (سوره بقره آیه۱۶۰) چاقو تو دستم بود. اینجا که نمیشه کنار ورودی حرم... لعنتی رفت داخل حرم... چاقو رو تو جیبم گذاشتم. با صدای دختر بچه ای به خودم اومدم +آقابفرمایید. _ این چیه؟ +مشکل گشاست! _خوب چیکارش کنم؟ ×نمیخام برو کناردخترجون! اون مرد هم در حال دور شدن بود. نمیتونستم اونجا بایستم پس برای همین دختر رو کنار زدم که به اون مرد برسم. دختربچه تعادلش به هم خورد و نقش بر زمین شد و چیزهایی که تو دستش بود روی زمین ریخت. اون مرد دیگه از جلوی چشمم ناپدید شده بود. پس سریع به سمت دختربچه رفتم بلندش کردم و پشیمون گفتم: _عمو جون ببخشید گفتم که نمیخوام. سرم رو که بالا آوردم دیدم یه زن درحال دویدن به سمتمون هست. نگران میگفت: _فاطمه‌!فاطمه! مادر چی شدی؟ دخترکوچولو که حالا فهمیدم اسمش فاطمه بود گفت : _مامان پام لیز خورد افتادم. +الهی قربونت برم چرا دستمو ول کردی؟ اگر بلایی سرت می‌اومد من چیکار میکردم؟ _مامان جون میخواستم یکی از این مشکل گشاها رو به این آقا بدم. مادرش که تازه متوجه من شد رو به من گفت : _سلام ممنون آقا که کمک کردید. من که مسبب افتادن بچه اش بودم، تنها جواب سلامش رو سر دادم. فاطمه یه دونه از مشکل گشاها رو به من داد و با معصومیتی که در چهره اش موج میزد رو به من گفت: _ ان شا الله شما هم مثل مادرم به هر حاجتی که میخواهید برسید. خداحافظ عمو... من تمام مدت از رفتار این دختر کوچولو متعجب بودم! چرا نگفت من هُولش دادم؟ به اون نخود و کشمش های تو پارچه توری سبز رنگ که تو دستم بود نگاه کردم. حتما این چند دونه نخود و کشمش میخوان مرا از این کثافت بیرون بیارند؟ لبخند تلخی زدم ؛ بسته رو گذاشتم تو جیب ام. اون مرد رو از فرودگاه تا اینجا دنبال کرده بودم. کیفش رو تحویل داده پس حتما دوباره برای گرفتن کیفش برمیگرده! سه ساعتی تا اذان مونده بود! پس تصمیم گرفتم وارد حرم بشم. یاد چاقوی تو جیبی‌ام افتادم! حالا اینو چیکار کنم؟ آهان امانت حرم... رفتم نزدیک امانت حرم... _بیا ... مرد کفشدار متعجب گفت: _این چیه آقا؟ +نمی‌بینی چاقو رو؟ _این برای چی باهاته؟ +به تو چی ربطی داره؟ یادگاری دوستمه مشکلیه‌؟ پیرمردی که کنارش ایستاده بود گفت: _محسن اصول دین میپرسی؟ تحویل بگیر! _آخه حاجی قیافه اشو مشکوکه میزنه! ولی چشم هرچی شما بگید. چقدر از آدم مذهبیها بدم میاد فقط فکر میکنند خودشون خوب اند! همینا باعث شدن که اینجور بشم! باعث شدن حتی از خدا هم بدم بیاد روز به روز از دین دور بشم! وگرنه من آدم بدی نبودم... 🍃ادامه دارد.... ⚠️با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇 🆔http://eitaa.com/joinchat/2779840717C9639a56865 🆔https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615 🔴جهت دسترسی به قسمتهای قبل لطفا گزینه زیر را انتخاب کنید وبا فلش🔺🔻 قسمتهای قبلی را به راحتی پیدا کنید. .
🍄...به نام خدای تَوّاب و غَفّار...🍄 🍃رمان فانتزی، امنیتی و آموزنده 🍃قسمت ۳ و ۴ یادم میاد بچه که کوچک بودم.... اولین باری که میخواستم تو مسجد اذان بگم خیلی استرس داشتم. همراه بابام به مسجد رفتم. بابام خیلی تشویقم میکرد و باهام تو خونه خیلی تمرین میکرد. من تو خونه باهاش تمرین کرده بودم و آماده ی آماده بودم. اتفاقا اون روز یکی از پسرای همسایه مون که پدرش یکی از خیرین هم بود میخواست اذان بگه اما برای اذان گفتن به من اجازه دادن. هادی یه آدم کینه‌ای هست. همیشه دوست داشت خودش اولین نفر تو هر کاری باشه.... اومد رو‌به‌روی من نشست وگفت: _تو صدات خوب نیست بزار من اذان بگم. بهت میخندن از ما گفتن بودن. و از کنارم بلند شد رفت. بلند شدم خواستم شروع کنم همین که گفتم: _الله اکبر.... هادی به باباش ( با صدایی که من می‌شنیدم) برگشت گفت: _بابا داره اشتباه میخونه همینجور یواش پچ پچ میکرد که اعصاب من رو بهم بریزه که آخر هم موفق شد! من یه عادت بدی داشتم وقتی استرس و عصبانیت می اومد سراغم همه چیز یادم میرفت. هرچی که تمرین کرده بودم فراموش کردم و همین باعث شد بزنم زیر گریه ... هادی که از خدا خواسته بود با خنده گفت: _بیا بشین از اول گفتم بزار من اذان بگم. یکی از پیرمردهای مسجد هم گفت: _تو که بلد نیستی چرا بلند میشی اذان بگی؟ بابام وقتی دید گریه میکنم اومد دستم رو گرفت و کنار خودش نشوند و گفت: _گریه نکن بابا..حتما استرس گرفتی یادت رفته اشکالی نداره. هادی شروع به اذان گفتن کرد و من می شنیدم که از گوشه کنار مسجد همه دارن میگن؛ به به چه صدای داره و از این جور تعریفها بعد نیم نگاهی به من میکردند. منم خجالت زده سرم رو پایین انداختم. دلم میخواست زمین وا بشه من برم توش... بعد از نماز هادی اومد کنارم با صدای بلندی گفت: _محمد میخوای اذان گفتن رو بهت یاد میدم؟ همین جمله باعث شد یقه اش رو بگیرم و عصبی داد بزنم _من خودم بلد بودم تو باعث شدی هم چی یادم بره! پدر هادی اومد جلو ما رو از هم جدا کرد و گفت: _واقعا که محمد چرا اینجوری میکنی؟ جواب محبت داری با بدی میدی؟ پسرم میخواد بهت اذان رو یاد بده چرا اینجور میکنی؟ دستمو از یقه هادی ول میکنم درحالیکه آثار خشم روی صورتم بود بدون هیچ حرفی به سمت در مسجد میرم. باز هم کسانی تو مسجد بودن مرا منو به خاطر رفتار بدم سرزنش، و هادی رو به خاطر کارش مورد تعریف قرار دادن. صدای بابامو میشنیدم که داره از بابای هادی به خاطر رفتار بد من معذرت‌خواهی میکنه. چقدر از این آدم ها مثل هادی و پدرش بدم میاد، بخصوص از مردمی که فقط میخوان با از کسی تعریف و تمجید کنند یا تخریب... این مردم با حرفاشون یکی مثل هادی رو بالا میبرن و یکی مثل من رو زمین میزنن... سرمو بلند کردم با بغض نگاهی به گنبد طلایی انداختم.... وارد حرم امام رضا(ع) شدم میشم..این اولین سفری بود که مسافر مشهد بودم. نه برای زیارت برای کشتن یه نفر! البته دیگه اعتقادی ندارم... اما نمیدونم چرا از بودن در اینجا داشتم. سال ها پیش پدرمو تو حادثه‌ی رانندگی از دست دادم،اون زمان من ۸ سالم بود... آرزوی یه زیارت امام رضا به دلش مونده بود. همش میگن باید بطلبه! کدوم طلبیدن؟؟! لابد من رو هم برای کشتن اون مرد طلبیده! 🍃ادامه دارد.... ⚠️با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇 🆔http://eitaa.com/joinchat/2779840717C9639a56865 🆔https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615 🔴جهت دسترسی به قسمتهای قبل لطفا گزینه زیر را انتخاب کنید وبا فلش🔺🔻 قسمتهای قبلی را به راحتی پیدا کنید. .
🍄...به نام خدای تَوّاب و غَفّار...🍄 🍃رمان فانتزی، امنیتی و آموزنده 🍃قسمت ۵ و ۶ مادرمو که یکسال قبل فوت بابام بر اثر سرطان از دست دادم.... شدم بی‌کس و تنها ؛ آواره و درمونده تو این جامعه ای پر از گرگ... من رو بعد از فوت بابام به عموی معتادم سپردن اونم از من سوءاستفاده میکرد برای منافع خودش از خرید مواد گرفته تا کارهای خلاف دیگه ... یه آدم معتاد، تعادلی روی رفتار خودش نداره. عموم بیشتر اوقات سر هر مسئله ای من رو به باد کتک میگرفت. درسته «زن عمو بدری»، همیشه سپر کتک‌های من میشد ولی عموم به زن و دختر خودش هم رحم نمیکرد. گاهی اوقات فکر میکنم خدایی وجود نداره! اگر خدایی وجود داشت این همه آدم بدبخت مثل من تو، این دنیا چرا وجود داره؟ اگر خدایی بود چرا تنها یاورم رو تو زندگی ازم گرفت؟! که مجبور بشم با عموم زندگی کنم؟ البته اگه بشه اسمشو زندگی گذاشت.... دیگه بغضم به گریه تبدیل شده بود... به سمت صحن اصلی حرکت کردم و یه جای خلوت از حرم نشستم و شروع به زار زدن کردم. نمیدونم اصلا چرا این ها رو دارم به تو میگم؟ مگه صدام رو میشنوی؟ واقعا خستم از این زندگی کوفتی... از خودم تعجب میکردم اصلا چرا اینجوری شدم؟ من که واسه یه چیزی دیگه اومده بودم مشهد! سرم رو گذاشتم روی پاهام چشم‌هام رو آروم بستم تا کمی آرامش پیدا کنم.... بعد از چند ثانیه صدای یه آشنا به گوشم رسید که داشت دعا میخوند سرمو که بلند کردم باور نمیشد پدرم رو میبینم. صدا کردم _بابا.....بابای خوبم! برگشت به سمتم نگاهش به من افتاد در نگاهش غم عجیبی دیدم. روش از من برگردوند انگار ازم ناراحت بود و بلند شد که بره... سریع کفش هام رو پوشیدم پشت سرش شروع کردم به قدم های بلند برداشتن با کلی غم تو صدام گفتم : _بابا صبر کن...صبر کن ببینمت... بمون پیشم.. نرو بابا.... ولی به حرف من توجه نکرد و به راهش ادامه داد. جمعیت زیادی که تو حرم بود باعث شد بابام رو گم کنم. نا امید ازهمه جا ایستادمو به جای خالیش نگاه کردم. همان لحظه یه نفر دست گذاشت رو شونمو از خواب پریدم و بیدار شدم. چند نفر با تعجب بهم نگاه میکردند که گفتم‌: _ اتفاقی افتاده؟؟ پیرمردی که منو از خواب بیدار کرده بود آرام کنار گوشم گفت: _نه پسرم، اتفاقی نیوفتاده. لیوان آبی به طرفم گرفتو گفت: _بخور کمی حالت بهتر بشه! همان طور که لیوان آبو از دستش میگرفتم گفتم: _پس چی شده؟ +مثل این که خواب پدرتون رو میدیدی؟ تو خواب حرف میزدی. گفتم درست نیست حرف‌هایی که تو خواب میزنی ما بفهمیم پس برای همین بیدارت کردم... تازه فهمیدم موضوع از چه قراره پس این نگاه‌ها بی معنا نبود. ببخشیدی گفتم و از جام بلند شدم. یه ساعت از اذان مغرب گذشته بود نگاهی چرخوندم که همون مرد رو دوباره دیدم داشت از حرم خارج میشد قدمهامو بلند برداشتم. تا باز گمش نکنم. داخل صحن صدای جمعیتی که داشتند مداحی می کردند می‌اومد. مداح مولودیه زیبایی رو داشت میخوند. درسته الان که دقت کردم صحن ها همه چراغانی شده.... حتما امشب شب میلاد یکی از امامانه و برای همینه حتماً صحن‌ها این همه شلوغ شده. این مرده حتما میخواد از حرم بیرون بره... حرم به قدری شلوغ بود که جای سوزن انداختن نبود! اگر گمش کنم دیگه نمی تونم پیدایش کنم! به خروجی حرم که رسیدم... _لعنتی ...لعنتی..... باز گُمش کردم... 🍃ادامه دارد.... ⚠️با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇 🆔http://eitaa.com/joinchat/2779840717C9639a56865 🆔https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615 🔴جهت دسترسی به قسمتهای قبل لطفا گزینه زیر را انتخاب کنید وبا فلش🔺🔻 قسمتهای قبلی را به راحتی پیدا کنید. .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اولین تصویر از محل دفن‌شهید آیت الله رئیسی در حرم‌مطهر امام‌رضا(ع) رواق «دارالسلام» در حرم مطهر امام رضا(ع)، خانه ابدی خادم الرضا، شهید آیت الله سید ابراهیم رئیسی خواهد بود. ⚠️با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇 🆔 http://eitaa.com/joinchat/2779840717C9639a56865 🇮🇷مجموعه کانالهای مدافعان حرم ولایت
انتظار مردم مشهد برای آمدن پیکر شهدای خدمت #ممنون‌که‌با‌نشر‌لینک‌مارا‌حمایت‌میکنید ⚠️با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇 🆔 http://eitaa.com/joinchat/2779840717C9639a56865 🇮🇷مجموعه کانالهای مدافعان حرم ولایت #اَلَّلهُم‌عجِّل‌‌لِوَلیِڪَ‌‌الفرَج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 اهدای انگشتر حاج قاسم توسط دخترش برای تدفین همراه با پیکر شهید امیرعبداللهیان ⚠️با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇 🆔 http://eitaa.com/joinchat/2779840717C9639a56865 🇮🇷مجموعه کانالهای مدافعان حرم ولایت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 طواف پیکر شهید امیرعبداللهیان در حرم حضرت سیدالکریم(ع) ⚠️با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇 🆔 http://eitaa.com/joinchat/2779840717C9639a56865 🇮🇷مجموعه کانالهای مدافعان حرم ولایت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 مشهدالرضا آمادۀ استقبال از خادم‌‎الرضا ⚠️با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇 🆔 http://eitaa.com/joinchat/2779840717C9639a56865 🇮🇷مجموعه کانالهای مدافعان حرم ولایت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 وقتی فرزند شهید امنیت برای دیدن رئیس جمهور می‌دود؛ اما... ⚠️با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇 🆔 http://eitaa.com/joinchat/2779840717C9639a56865 🇮🇷مجموعه کانالهای مدافعان حرم ولایت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا