eitaa logo
بيت الشـھـ🥀ــدا مدافعان حرم ولایت
373 دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
5.9هزار ویدیو
190 فایل
به‌بیـت‌الشـھــ🕊ـــد🥀 مدافعان حرم ولایت خۅش‌آمـدید با شرکت درچله ها ومتوسل شدن به چهارده معصوم(ع) وشهدای والامقام به درجات معنوی خود سازی برسیم👌 حضور شما در این کانال اتفاقی نیست❣️ پیام ناشناس harfeto.timefriend.net/16801975906730 @BEIT_Al_SHOHADA
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم رب الشـھــ🕊ـــدا🥀 و الصدیقین یازدهمین چله ی کانال بيت الشـھــ🕊ـــدا🥀 مدافعان حرم ولایت 1403/03/26 💫 امروز "شنبه" متعلق است به پیامبر اکرم حضرت محمد مصطفی صلوات الله علیه 🌺 🌷⃟ *صلي اللهُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ 📌 "بیست و چهارمین" روز از چله دور یازدهم با 313🌺صـــــلـوات _ زیارت عاشورا 💫و حدیث کساء💫 متوسل میشویم به چـهـارده معصــوم (ع) و شهید خلیل غلامی " 🎁همراه ما باشيد با کانال معنوی بيت الشـھــ🕊ـــدا🥀 مدافعان حرم ولایت https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615 أللَّھُـمَ‌؏َـجِّـلْ‌لِوَلیِڪْ‌ألْـفَـرَج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊🌤صبحتون متبرک به نور شهدا🥀 🇮🇷شهید امروز : شهید خلیل غلامی 💐🕊🌺💐🕊🌺💐🕊🌺💐 نام: خلیل نام خانوادگی: غلامی تاریخ ولادت: 1344 محل ولادت: روستای رزنه تاریخ شهادت: 1364/12/09 محل شهادت: عملیات والفجر 8 مزار: گلزار شهدای زادگاهش 🎁همراه ما باشيد با کانال معنوی بيت الشـھــ🕊ـــدا🥀 مدافعان حرم ولایت https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615
🌤زندگی نامه : شهید خلیل غلامی در سال 1344 در یکی از روستاهای بخش زرنه در میان خانواده ای ساده و معتقد متولد گردید. پدرش از راه کشاورزی و کارگری وسایل معاش و آسایش خانواده ی پرجمعیتش را با مشقت و آبرومندی تهیه می کرد. این شهید نیز در سنگر مدرسه و رزم فعالیت داشت، تا این که مدرک دیپلم را اخذ نمود و در کنار تحصیل در کارهای کشاورزی به پدرش کمک می کرد. با شروع فعالیت های انقلاب اسلامی شهید غلامی نیز با هوشیاری تمام مشغول راهنمایی و ارشاد مردم علیه رژیم ستم شاهی شد، تا این که در سال 1364 جهت گذراندن خدمت مقدس سربازی وارد سپاه شد و در چندین عملیات نیز شرکت نمود وی سرانجام در تاریخ 9/12/1364 در عملیات والفجر8 به شهادت رسید. 🎁همراه ما باشيد با کانال معنوی بيت الشـھــ🕊ـــدا🥀 مدافعان حرم ولایت https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🚩هم نوا برای تعجیل در فرج آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف 🕯✨313🌺صـــــلـوات _ 🤲زیارت عاشورا💫و حدیث کسا، به نیت چـهــــارده معصــوم (ع) و شهید والامقام خلیل غلامی✨ 📀فایل صوتی زیارت عاشورا https://eitaa.com/Modafeane_harame_velayat/36776 💿فايل صوتی حدیث شریف کساء با صداي علي فاني https://eitaa.com/Modafeane_harame_velayat/9710 🎁همراه ما باشيد با کانال معنوی بيت الشـھــ🕊ـــدا🥀 مدافعان حرم ولایت https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍄...به نام خدای تَوّاب و غَفّار...🍄 🍃رمان فانتزی، امنیتی و آموزنده 🍃قسمت ۱۳۹ و ۱۴۰ 🍃سوجان این مشکل امروز منو روجا نبود روجا بیشتر مواقع با این موضوع که پدر نداره کنار نمی اومد و فردا همراهی آقا محمد یک اشتباه بود چون روجا باید قبول کنه چه شرایطی داره خواستم دوباره از حضور آقا محمد خوداری کنم ولی خوشحالی دخترکم این اجازه رو بهم نداد. امروز روجا زودتر از همیشه بیدار شده بود... بدون هیچ اذیتی صبحانه‌شو خورد و برای پوشیدن لباسهاش به اتاقش رفتیم. +مامان از این گیره‌ها هم به موهام بزن همه‌ی اینا واسه خودمه ببین عمو محمد برام خریده گیره های قشنگی بودند در دلم به این سلیقه نمره ی بیست دادم و موهای روجا رو درست کردمو چند گیره به موهاش زدم دخترکم راضی شد. صدای زنگ آیفون اومد این یعنی آقامحمد هم رسید. در راه ساکت بودم و به گذشته و آینده ی روجا فکر میکردم. برخلاف سکوت من روجا و آقا محمد مدام با هم حرف میزدند و برای امروز نقشه میکشیدند. داخل سالن مهد پر بود از پدر و مادرهایی که همراه بچه ها شون ایستاده بودند. صمیمیت و نزدیکی خانواده قشنگ مشخص بود چشمم به روجا افتاد داشت دوستش رو نگاه میکرد که کنار پدرش ایستاده بود و براش حرف میزد. آقا محمد متوجه خیره شدن نگاهم بود که به ثانیه نکشید که روجا رو بغل گرفت و ازش خواست نقاشی های جدیدش که داخل کلاسش هست رو بهش نشون بده. چندی بعد تمام بچه ها برای اجرای نمایش رفتند و پدر و مادرها کنار هم روی صندلی‌ها نشستند من و آقا محمد هم روی اولین صندلی‌های خالی؛ منتظر اجرای نمایش روجا نشستیم. _ میشه بگیداین همه اخم واسه‌ی چیه؟ سرمو برگردونم سمت آقا محمد مخاطبش من بودم که سریع با اعتماد یک نفس عمیق کشیدمو گفتم: _من اخم ندارم فقط... +فقط از وجود من اینجا ناراحتید و این رو گره ابروهاتون داره فریاد میزنه درست میگفت ولی دلم نمیخواست تا این اندازه به خودش بگیره خلاصه که محبت کرده بود برای شاد کردن دل دخترکم مارو همراهی کرده پس در جوابش اول کمی چهره مو تغییر دادم تا اینقدر عبوس به نظر نیام بعد هم گفتم: _آقا محمد از محبتی که در حق روجا کردید ممنونم ولی ... _خواهش میکنم اول اینکه قصدی نداشتم تا در حق روجا محبت کنم بلکه فقط برای حال خودم خواستم اینجا باشم متفکر نگاهش کردم تا از چهره اش بخونم یعنی کنار ما بودن حالش رو خوب میکرد؟ زود به خودم اومدم و ادامه دادم _آقا محمد روجا باید بدونه فعلا گزینه ای به نام پدر در زندگیش نیست! _فعلاً...؟ _به گفته ی خودتون من هم ازدواج میکنم و... _بله ان شاالله به سلامتی خوشبخت بشید. ولی الان در این شرایط اگر بخواهید فقط اخم کنید دل روجا رو بیشتر میگیره پس حضور من رو تحمل کنید. چی میگفت برای خودش؟ مگر من از حضورش ناراحت بودم؟ من از لجبازی روجا برای چیزی که نداره ناراحتم. چرا به خودش گرفته؟ صداهای داخل سالن خیلی زیاد بود سمتش چرخیدم سرم رو نزدیک تر بردم و کنار گوشش گفتم: _من از حضور شما کنارمون ناراحت نیستم بلکه واقعا ممنونم که وقت گذاشتید و دل دخترکم رو شاد کردید من از روجا ناراحتم که واقعیت رو نمی پذیره وقتی چرخید سمتم متوجه شدم چقدر نزدیکیم فاصله ای نبود با خجالت عقب کشیدم و سرم رو پایین انداختم که به طبع از رفتار من کمی جلو اومد و با لبخندی بر لب گفت: _خواااهش میکنم سوجان خانم 🍃ادامه دارد.... 🍃کپی با ذکر صلوات‌ هدیه به شھید مجید بندری ⚠️با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇 🆔http://eitaa.com/joinchat/2779840717C9639a56865 🆔https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615 🔴جهت دسترسی به قسمتهای قبل لطفا گزینه زیر را انتخاب کنید وبا فلش🔺🔻 قسمتهای قبلی را به راحتی پیدا کنید. .
🍄...به نام خدای تَوّاب و غَفّار...🍄 🍃رمان فانتزی، امنیتی و آموزنده 🍃قسمت ۱۴۱ و ۱۴۲ 🍃سوجان بعد از پایان شعر خوانی روجا طبق قولی که داده بود... ایستاد تا برای دخترم دست بزنه منم کنارش وایستادم و نگاه های پر از شوق و ذوق دخترکم رو که دیدم لبخند امروزم متولد شد. به خانه که رسیدیم با روجا خداحافظی کرد و دخترم داخل رفت. رو به من گفت: _سوجان خانم من خجالت میکشم با دایی صحبت کنم میشه محبت کنید بهشون بگید تا برای ختم این پرونده چیکار باید بکنم؟ نگرانی صداش از غوغای وجودش خبر میداد حق این بودلطف امروز رو جبران کنم _چشم بهشون میگم خودشون با شما هماهنگ کنند. آقا محمد به خدا توکل کنید... شما با گفتن حقیقت صد پله جلو هستید خدا هیچوقت بنده ای که به سمتش میاد رو کنار نمیزنه بلکه دو دستش رو میگیره +ممنونم دلگرمیم به همین حرفاست بهتره برید داخل باد سردی میاد سرما نخورید... سر پایین خداحافظی داخل خونه رفتم و جمله ی آخرش رو دوباره برای خودم تکرار کردم. از این توجهش سرخوش بودم و لبخند دوم به لبم متولد شد وارد خونه شدم. به خاطر وجود شنود ها نمیتونستم با دایی صحبت کنم برای همین حرف‌هاش رو واسه دایی تایپ کردم تا به صورت پیامک براش بفرستم. دایی هم در جواب برام نوشت: 📲_بهش بگو نگران نباش بچه ها از روز اول رو پرونده کار میکنند و همه چیز تحت کنترله. پیامک دایی رو براش فرستادم به ثانیه نرسیده بود که جواب داد 📲_سلام سوجان خانم ممنونم. این روزهای ذهنم درگیر بود هم خطری که خانواده ام رو تهدید میکرد هم آقامحمدی که این روزها جایگاهش پیش دخترکم پررنگ شده بود. نگران بودم از این جدایی که حتما روحیه لطیف روجا ضربهٔ بدی میدید هر بار هم که با پدر صحبت میکردم میگفت: _صبور باش ؛ خیره ان‌شاالله 🍃محمد امروز حاجی خواسته بود برای نماز مغرب زودتر به مسجد برم تا در امورخیری کمک حالش باشم. نیم ساعتی به اذان بود که واردمسجد شدم و بعد از سراغ گرفتن حاجی وارد دفترش شدم حاجی و دایی منتظر من بودند کنارشون نشستم که دایی شروع کرد: _آقا محمد اول از همه باید باهم رو راست باشیم اگر چیزی رو نگفتی و نیاز هست بگی تا در این پرونده به ما کمک بشه یاعلی بگو تا محکمتر قدم برداریم +من تمام چیزی رو که میدونستم با جزئیات بهتون گفتم اگر چیزی هم هست من در جریان نیستم. _خوبه پس گوش کن من با چند تا از دوستام در این مورد صحبت کردم و مثل اینکه شما خواسته یا ناخواسته... با عصبانیت و حرصی که تو وجودم بود حرف دایی رو نصفه گذاشتم و گفتم: _ناخواسته و از روی اجبار... اجباری که به جون دختر عموم ربط داشت اگر من نمیتونستم پول عمل رو یک شبه جور کنم الان دختر عموم زیر خروارها خاک خوابیده بود... حتما این رو هم تحقیق کردید؟ _بله میدونم ؛ با دکترش که صحبت کردیم متوجه شدیم زمان تامین پول برای تو صفر بوده منم گفتم خواسته یا ناخواسته!باشه الان میگم ناخواسته.... خلاصه اینکه تو با یک گروهک تروریستی بدی در ارتباط هستی تا اینجایی که بچه ها ردشون رو از طریق نازنین و اطلاعات تو زدند.... این گروهک ترورستی اطلاعات مهم دانشمندان کشور رو به دست میاره و احتمالا برای عملیات‌های تروریستی که در آینده برنامه‌ریزی کردن میخواهند این عزیزان رو کنند مثل شهدای هسته ای که به همین مظلومی از دست دادیم. +شما هم دانشمند هستید؟ _ما روی یه پروژه داریم کار میکنیم که به احتمالا زیاد اطلاعات ریز اون پرونده براشون مهمه.... به تازگی ها متوجه برخی نفوذی ها شدیم حتی این رو هم میدونیم از زینب خانوم هم سوءاستفاده کردند و با پول و تهدید باعث شدند تا کمکشون کنه و تو خونه شنود نصب کنند...چون مدیر پروژه هستم باید اطلاعات بیشتر به دست بیارم ...شما یه مهره کوچک هستید که بعد از انجام کارهای صد در صد کشته میشید....در ضمن چند تایی از بچه‌های دوره‌ی جنگ جزء دانشمندان کشور هستند احتمال میدیم که دنبال اونا هستند... حالا آقا محمد شما باید کمک کنید تا بتونیم این گروهک رو از ریشه از رو خاکمون محو کنیم. +چشم... 🍃ادامه دارد.... 🍃کپی با ذکر صلوات‌ هدیه به شھید مجید بندری ⚠️با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇 🆔http://eitaa.com/joinchat/2779840717C9639a56865 🆔https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615 🔴جهت دسترسی به قسمتهای قبل لطفا گزینه زیر را انتخاب کنید وبا فلش🔺🔻 قسمتهای قبلی را به راحتی پیدا کنید. .
🍄...به نام خدای تَوّاب و غَفّار...🍄 🍃رمان فانتزی، امنیتی و آموزنده 🍃قسمت ۱۴۳ و ۱۴۴ _باید خیلی خیلی احتیاط کنی. باید کاملا با نقشه پیش بری که جون خودت به خطر نیوفته... اول از همه ما بهت یکمی مدارکی میدیم که تو هم بگو از کیف من برداشتی . +چه جوری بردارم؟ _من فردا فراموش میکنم کیفم رو از کمد دم خونه بردارم و بعد با خونه تماس میگیرم و میگم که کیفم رو جا گذاشتم. این رو جوری به خانمم میگم که تکرار کنه تا با شنودها متوجه بشن... حتما بهت دستور میدن که بیای برای برداشتن مدارک توجه کن مدارک رو با پوشه ببر و با همون پوشه بهشون تحویل بده.... اول مخالفت کن بعد تهدیدت که کردن قبول کن. +باشه حله...ولی مدارکی رو که باید بدم بهشون خطر نداره؟ _نه مدارک اصلی نیست و مهم نیستند ولی اونا تا بخوان صحتشون رو تشخیص بدن ما ردیابیشون میکنیم... بچه‌ها همه جوره دور اطرافت هستند و هواتو دارن و مراقبت هستن ولی خودت هم خیلی احتیاط کن اونا عادت ندارن به کسی رحم کنن +بله با دزدیدن روجا متوجه شدم _ان شاالله که همه چیزه عالی پیش میره +ان شاالله سر صبح خمارخواب بود که گوشیم زنگ خورد نازنین بود بی جواب گذاشتم نیم ساعت بعد صدای زنگ آیفون بود که با دیدن نازنین پوزخندی بهش زدم در رو باز کردم و به محض ورودش با کیفش تخت سینه ام زد و هجوم حرفاش رو به طرفم شلیک کرد... 🔥_مگه اومدی سفر که همش خوابی؟؟؟ حالا کارت به جایی رسیده که تلفن منو جواب نمیدی؟؟ پاشو یه موقعیت عالی به دست اومده باید بری خونه دایی! نگاه خیره‌اش رو که دیدم گفتم _خب بعدش چی...؟ مهمونیه؟ 🔥_اره تو هم مهمون ویژه ای... پاشو لباس بپوش وقت نداریم باید بری اونجا و از تو کیف حاجی مدارکی رو کِش بری بیاری _بررررم دزدی؟؟؟؟ 🔥_نه برو قرض بگیر بعد دوباره بهش پس میدیم! محمد اصلا حالیت نیستا کجایی؟!! تو چه موقعیتی هستی؟ تو اصلاً حق حرف زدن نداری فقط باید کاری رو که بهت گفته میشه باید بدون چونو چرا، سوال جواب انجام بدی... همون طور که دایی پیش بینی کرده بود شد.... منم هم طبق گفته های حاجی و دایی با احتیاط عمل کردم و همون طور که گفته بودند پوشه‌ی مدارک رو به نازنین رسوندم نازنین از این برد خوشحال و سرخوش پوشه رو ازم گرفت و رفت... منم مثل حاجی توکلم رو به خدا کردمو و خودم رو دستش سپردم دلھره و نگرانی ثانیه ای منو رها نمیکرد با اینکه دایی تاکید کرده بود که هم خونه‌ی زن عمو و هم حاجی و بچه‌ها همه جوره مورد محافظت هستند ولی باز هم ... پیش دایی رفتم _حالا چی میشه؟ +فعلا که ردیاب داخل پوشه رو پیدا نکرده _ردیاب؟ +بله داخل اون پوشه یه ردیاب جا سازی کردیم که داریم از طریق همون دنبالش میریم... نازنین گیج اینقدر خوشحال شده که اون پوشه رو بهش دادم اصلا یک‌درصد هم شک نمیکرد نکنه براش دام پهن کرده باشن. دایی که دل نگرانی من رو واضح متوجه میشد از من خواست تا پیش حاجی و بچه‌ها باشم تا خیالش راحت باشه منم که جایی نداشتم راهی خونه حاجی شدم از دقیقه اولی که اومده بودم حاجی تسبیح به دست گوشه ای نشسته بود سوجان خانم که اصلا از اتاقش بیرون نیومد منم با روجا و نقاشی هاش خودم رو سرگرم کردم تا کمی دلهرم کم بشه زنگ خونه که زده شده همه نگاهها سمت آیفون کشیده شد... حاجی خواست بلند بشه که گفتم: _من باز میکنم همون موقع سوجان هم از اتاقش بیرون اومد سلام آرامی گفت منم بدون نگاه جوابش رو دادم از موقعی که اومدم، بیرون نیومده بود و من کاملا بهم برخورده بود آدمی هم نبودم که خودم رو به کسی تحمیل کنم دلم عاشق شده که شده...!! پس سردی رفتارش رو کامل احساس میکردم! 🍃ادامه دارد.... 🍃کپی با ذکر صلوات‌ هدیه به شھید مجید بندری ⚠️با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇 🆔http://eitaa.com/joinchat/2779840717C9639a56865 🆔https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615 🔴جهت دسترسی به قسمتهای قبل لطفا گزینه زیر را انتخاب کنید وبا فلش🔺🔻 قسمتهای قبلی را به راحتی پیدا کنید. .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 پیام رهبر انقلاب به حجاج بیت‌الله‌الحرام منتشر شد 🔹حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در پیام به حجاج بیت‌الله‌الحرام، حج را عامل قوّت قلب مسلمانان و هراس دشمنان دانستند و تاکید کردند: برائت از جلادان غزه، فراتر از حج‌گزاران و موسم حج به مسلمانان جهان تسری یابد. 🔹متن پیام رهبر انقلاب دقایقی پیش توسط نماینده ولی‌فقیه و سرپرست حجاج ایرانی در مراسم برائت از مشرکین در صحرای عرفات قرائت شد. ⚠️با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇 🇮🇷 @Modafeane_harame_velayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🛑اگر گروه‌های شما باهم اختلاف پیدا بکنند، ممکن است اشخاصی که لایق این مقام نباشند، به این مقام برسند! ⚠️با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇 🇮🇷 @Modafeane_harame_velayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢کدام صدا پای صندوق ، شنیده می‌شود؟ ♨️ تصمیم با شماست... ⚠️با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇 🇮🇷 @Modafeane_harame_velayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚چه قشنگ گفت شهید کاظمی عزیز: 💢برای خوشایند هیچ کسی جهنم نریم... به درد این روزا خیلی میخوره... ⚠️با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇 🇮🇷 @Modafeane_harame_velayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بدگویی، تهمت و لجن پراکنی به آبروی ملی لطمه می زند ⚠️با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇 🇮🇷 @Modafeane_harame_velayat
💥💥آقای قالیباف، آقای جلیلی؛ توطئه مهلّب را دریابید؟ ♨️ ابن زبیر برای غلبه بر مختار، به مشاوری کارآزموده نیاز داشت؛ استاد کم‌نظیر جنگ ترکیبی: مهلب. او برای شکست جبهه مقاومت برنامه داشت: ایجاد تفرقه در سپاه انقلابی مختار تا لبه پرتگاه سقوط! شهادت مظلومانه کیان نشان داد که مهلب کارش را خوب بلد است. فتنه او چنان دقیق پیش رفت که آتش دوپارگی، دودمان انقلاب مختار را به باد داد. کمر مقاومت شکست. نه از تاک اثری ماند و نه از تاک‌نشان. ذبح شدند همگی! ⭕️ کدخداپرستانی که هشت سال، دارایی و امید مردم را در چاه سیاه اقتصاد برجامی سوزاندند، بعد از شهادت غمبار رییسی عزیز، دوباره در اضطراب خدمت، تب کرده‌اند!! آنها هم مهلب را بلدند. آتش اختلافی که امروز به جانِ برخی حامیان جلیلی و قالیباف افتاده، عن‌قریب است که لهیبش، دامن امتداد دولت شهدای خدمت را بگیرد و امید هفت تپه و هپکو را بسوزاند. ♨️ ادامه قاطع دولت رییسی شهید، به اجماع نامزدهای انقلابی نیاز دارد، اما فراموش نکنیم صرف اجماع، هدف نیست، بلکه راهی است برای تجمیع آرای مردم در سبد نامزد نهایی، و این هدف با وجود زبانه‌های آتش اختلاف فعلی عملا ناشدنی است. ⭕️ اکنون سوال: چگونه باید آتش این اختلاف را مهار و خفه کرد؟ جواب: باید مثل کیان راه افتاد و سرچشمه‌های دود و آتش را جست، و بعد کور و کر و بی‌زبان پیش پای مهلب انداخت! اینکار چگونه ممکن است؟ در دو گام پیوسته: اول: لازم است مطالبه‌ای مردمی و عتاب‌آمیز شکل بگیرد که: آقایان قالیباف و جلیلی! باید ضمن اعلام برائت از هتاکی‌ها، دستور به اخراج هتاکان از ستادهای مجازی و حقیقی‌‌تان بدهید. این باید، دستوری است آنی از طرف جمهور به نامزدان ریاست جمهور! دوم: لیست سیاهی از آتش‌افروزان اختلاف تهیه و در گروه‌ها و کانالها منتشر شود. این لیست باید از سوی فعالان انقلابی با رصد لحظه به لحظه محتوا و کاملا مستند، به روز شود تا نفوذی‌های آگاه و ناآگاه ابن‌زبیر، کاملا شناسایی و خلع اعتبار شوند. 🔘 تا تَکرار دولت روحانی، فرصت کمی باقی است. این دو مهم اگر با قید فوریت آنی، عملیاتی نشوند، مطمئن باشید که توطئه پیش‌تاخته مهلب، هشتم تیر، انقلاب را سر می‌بُرد و احترام خادم‌الرضای شهید را لگدمال می‌کند. تعجب نکنید. معصومه ابتکار، بیهوده بر پیکر رییسی عزیز نتاخته!! مهلب، مهره چینی‌اش را خوب بلد است. ✍️ محمد مهدی زارع ⚠️با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇 🇮🇷 @Modafeane_harame_velayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عزیزان انقلابی! چرا در پازل دشمن بازی میکنیم. چه شده است که بر سر دو نامزد جبهه با یکدیگر کنش داریم و اشخاص مهم و قابل احترام انقلابی را به دلیل حمایت از یک نامزد خاص تخریب می کنیم و برچسب بر آنها می زنیم. 🙏متحد باشیم برای انقلاب و مواظب حربه دشمن باشیم. دشمن میخواهد ما را به جان هم بی اندازد تا به هدفش برسد. -حداکثری - هوشمندانه - صادقانه ⚠️با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇 🇮🇷 @Modafeane_harame_velayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نظر آقای پزشکیان در مورد شهید رییسی ✍🏻 پی‌نوشت: بله آقای پزشکیان! واقعاً درست گفتید! سیدِ مظلومِ ما به زور اومد بالا! خیلی زحمت کشید! خیلی دوندگی کرد! تا تو چشم خدا اومد بالا! تا امام رضا علیه‌السلام خریدش! تا اهل بیت علیهم السلام بغلش کردند! بالا اومدن خیلی زور می‌خواد، خیلی سخته، خیلی تلاش می‌خواد! کاش ما هم بیاییم بالا! ⚠️با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇 🇮🇷 @Modafeane_harame_velayat